جدول جو
جدول جو

معنی سوآت - جستجوی لغت در جدول جو

سوآت
(سَ)
سؤات. جمع واژۀ سواءه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سویت
تصویر سویت
سوئیت، آپارتمان کوچک و مجهز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوت
تصویر سوت
صدایی که کسی از دهان خود با جمع کردن دو لب و بیرون دادن نفس خارج کند و هر صدای شبیه آن، سافوت، صفیر، شپل، شپیل، شپلت، سپیل،
آلتی فلزی، استخوانی یا پلاستیکی که با دمیدن در آن صدای زیر و بلندی ایجاد می شود، سوتک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سورت
تصویر سورت
حدت، تندی و تیزی، شدت، سطوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوخت
تصویر سوخت
آنچه بسوزانند از قبیل هیزم، زغال، نفت، بنزین، گاز و مانند آن ها برای ایجاد حرارت یا نیرو، مادۀ سوختنی،
کنایه از از بین رفتن، سوخته
سوخت و ساز: در علم زیست شناسی تغییرات شیمیایی مواد غذایی که در بدن جانداران رخ می دهد و نیروی لازم برای اعمال حیاتی و تقویت عضلات تولید می شود، متابولیسم
سوخت های فسیلی: نفت، گاز، زغال سنگ
فرهنگ فارسی عمید
مجموعه ای از واحه های صحرای مرکزی افریقا که درجنوب غربی لاغوآت (بلوکی در الجزایر) واقع است، این واحه ها از سال 1901 میلادی بوسیلۀ فرانسویها اشغال گردیده است، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
صفیر، هشتک، صفاره، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ وی یَ)
برابری با اعتدال. (غیاث اللغات). راستی. (مهذب الاسماء). یکسانی و همواری: و آنچه حطام دنیاوی است به مقتضی شریعت مصطفی صلوات اﷲ علیه بسویت قسمت رود. (ترجمه تاریخ یمینی). میان بیوه زنان و ارباب نعمت جاه سویتی به انصاف ظاهر گشت. (ترجمه تاریخ یمینی).
غم هجران بسویت تر از این قسمت کن
کین همه درد بجان من تنها نرسد.
سعدی.
و ضمان نامه ای داد که قم را مساحت کند و بپیماید بر سبیل سویت وعدالت. (تاریخ قم ص 102)
لغت نامه دهخدا
(سَ ءَ)
رجوع به سواءه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُو رَ)
تیزی. حدت. تندی هر چیز. (غیاث). تیزی از هر چیزی. (آنندراج). سوره: در خانه پیرزنی از عجائز بخارا متواری شد تا فورت حادثه و سورت واقعۀ او سکون یافت. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به سوره شود، برجستن شراب بسوی دماغ. (آنندراج) : ساغری چند شراب خورده بود و سورت مستی استیلا یافته. (ترجمه تاریخ یمینی) ، شدت سردی وشدت تب. (آنندراج) ، ظلم و خشم. (غیاث). خشم سلطان و بیدادی او. (آنندراج) : او چون سورت آن شیران و صولت آن دلیران مشاهده کرد انگشت ندامت گزیدن گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی). که از حدت و سورت پادشاهان برحذر باید بودن. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا
آنچه سوزند در تنور و بخاری و تون و مانند آن، آنچه برای سوختن و گرم کردن است، آنچه ضرور است سوختن را از نفت و هیمه و جز آن، آنچه برای گرم کردن یا پختن بکار است از هیمه و برگ خشک و سرگین و نفت و جز آن، (یادداشت بخط مؤلف)،
- سوخت حمام، سوخت نانوائی، سوخت اجاق،
، آنچه ممتنعالوصول ماند از وامهای داده شده، لاوصول، از میان شدن طلبی، (یادداشت بخطمؤلف)،
- سوخت را بود کردن، قاعده ای بوده است دولتی که مستوفیان و عاملین رعایت میکردند، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شرف. منزلت، پاره ای از قرآن مجید. (غیاث) (آنندراج). رجوع به سوره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سویت
تصویر سویت
سلسله، پی در پی، پیاپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سورت
تصویر سورت
شرف و منزلت، پاره ای از قرآن مجید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوآء
تصویر سوآء
خوی زشت، زن زشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوآل
تصویر سوآل
درخواست، خواستن، پرسش
فرهنگ لغت هوشیار
صدایی که به بیرون دادن نفس از دهان خارج کنند در حالی که لبها جمع شده باشد سافوت صفیر، آلتی فلزی گلی یا چوبی که در آن دمند و آوایی بر آورند سوتک
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه سوزند در تنور و بخاری و مانند آن، آنچه برای گرم کردن یا پختن بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سویت
تصویر سویت
قطعه موسیقی که شامل چند نمایشنامه است، آپارتمان کوچکی که کلیه امکانات رفاهی را در خود جای داده است، سراچه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوخت
تصویر سوخت
ماده سوختنی مانند، نفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سورت
تصویر سورت
((سَ یا سُ رَ))
تندی، تیزی، شدت، هیبت
فرهنگ فارسی معین
صدایی که با بیرون دادن نفس از دهان با لب غنچه شده یا با قرار دادن انگشت ها در دهان تولید شود، ابزاری که در آن دمند و آوایی برآورند، سوتک
فرهنگ فارسی معین
تندی، تیزی، حدت، شدت، اثر، اثرگذاری، تاثیر، جذبه، سطوت، هیبت، سوره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بنزین، نفت، گازوئیل، مواد سوختی، سوخته
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صفیر، سوت سوتک، سوتک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آوازی در بزرگداشت و یادآوری عزیزان، نام داران و یا پهلواناندر.، سوت، حکایت، در سانسکریت سوتر sootra آمده است داستان، حرف و عقیده ای که پایه و اساسی ندارد، سوختگی، نوعی مرض پنبه که سبب سوختن و خشک شدن پنبه گردد و.، عیب جویی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
در جنوب شرقی کوه لی پشت سنگ سوات استچنین گویند که سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهستان سجارود بابل، سوت، از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشانی، بی اعتنایی
فرهنگ گویش مازندرانی
قلعه ای در اراضی پا قلعه ای سوآ از دهکدهای نمارستاق نور
فرهنگ گویش مازندرانی