جدول جو
جدول جو

معنی سنگاوین - جستجوی لغت در جدول جو

سنگاوین
دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین. دارای 509 تن سکنه. آب آن از رود محلی. محصول آنجا غلات، سیب زمینی و قلمستان. شغل اهالی زراعت و قالی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساوین
تصویر ساوین
(دخترانه)
سبدی که در آن پنبه می گذارند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نگارین
تصویر نگارین
(دخترانه)
نقاشی شده، زیبا، آراسته، مزین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عناوین
تصویر عناوین
اسامی دست اندر کاران فیلم که درآغاز و پایان فیلم به صورت نوشته می آید. معمولا در آغاز فیلمها، عوامل درج یک دست اندر کار نظیر فیلمنامه نویس، کارگردان، فیلمبردار، تدوینگر و در پایان علاوه بر تکرار این عوامل، سایر عوامل دست اندر کار آورده میشوند. این اصطلاح همچنین به میان نویس فیلمهای دوره ی صامت نیز اطلاق میشود. گفتنی است فیلم ارباب حلقه ها 3 باداشتن مدت زمان ده دقیقه عنوان بندی، مقام اول را در مدت زمان عنوان بندی تاریخ سینما را به خود اختصاص داده است.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از سنگ چین
تصویر سنگ چین
ویژگی دیواری که با چیدن سنگ ها بر روی هم ساخته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
ساخته شده از سنگ، مقابل سبک، گران، ثقیل، وزین، کنایه از باوقار
فرهنگ فارسی عمید
سبدی که پنبه های زده شده را که برای ریسیدن آماده می کنند در آن بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگارین
تصویر نگارین
رنگین، هر چیز رنگ آمیزی شده، آرایش شده، نقش دار، برای مثال حاجت به نگاریدن نبود رخ زیبا را / تو ماه پری پیکر زیبا و نگارینی (سعدی۲ - ۶۰۰)، کنایه از معشوق و محبوب خوب رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستاوین
تصویر ستاوین
ایوان، بالاخانه که جلو آن باز باشد و در پیش آن ستون هایی برای نگاهداشتن سقف آن بر پا کرده باشند
رواق، صفّه، ستاوند، ستافند، ستاویز، خیری
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
نام قلعه ای است درفارس که به سپیدان مشهور است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ یَ)
نام حصاری و عمارتی است عظیم در هندوستان که ستونهای آن یک پاره است و هر ستونی را به هزار مرد نتوان برداشت. گویند آن عمارت را دو کس کرده اند مردی و زنی، مرد مازنین و زن مازینه نام داشته است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عنوان. رجوع به عنوان شود.
- به عناوین مختلف، بطرق مختلف. از راههای گوناگون. (فرهنگ فارسی معین).
- به عناوینی، به طرقی. به وجوهی. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
لغتی است در سراویل. (منتهی الارب). رجوع به سراویل شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دکان قصابی، جای ستون دار. (ناظم الاطباء) ، قنارۀ قصابی، کرسی قاضی. (ناظم الاطباء) (استینگاس)
لغت نامه دهخدا
(اَ گُ)
انگبین: التعسیل، انگوین توشه دادن و به انگوین پروردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
حساب و کتاب و آوارجه و دفتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
سخت، باوقار، صلب، ثقیل، وزین، گرانبها، قیمتی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به نگار: نقاشی شده، رنگ شده: بی تابی دل افزود از دست نگارینش دریا نشود ساکن از پنجه مرجانها. (صائب. فرنظا)، آرایش شده مزین: فی الجمله شراب ازدست نگارینش برگرفتم و بخوردم، معشوق محبوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عناوین
تصویر عناوین
جمع عنوان، بطرقی، بوجوهی، از راههای مختلف، بطریق مختلف
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که اطراف آن را با سنگهای درشت و خرد محصور کرده باشند دیواری که با چیدن سنگهاروی هم ساخته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگارین
تصویر نگارین
((نِ))
هرچیز رنگ آمیزی شده و آرایش شده، محبوب، معشوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
((سَ))
از جنس سنگ، ثقیل، گران، باوقار، اثری هنری که فهمیدنش بر هر کسی ممکن نباشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عناوین
تصویر عناوین
((عَ))
جمع عنوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنگچین
تصویر سنگچین
محصور کردن محلی با سنگ های درشت و خرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عناوین
تصویر عناوین
سربرگها، سرنویس ها، فرنام ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگارین
تصویر نگارین
منقوش
فرهنگ واژه فارسی سره
مزین، منقش، منقوش، نقش دار، دلبر، محبوب، معشوق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
Onerous, Ponderous, Stodgy, Unwieldy, Weighty, Heavy, Hefty
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دیواری سنگی با ملات و یا بدون ملات
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در یازده کیلومتری شمال شهرستان علی آبادکتول
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
тяжелый , громоздкий , обременительный , тяжёлый , тяжёлый , неудобный , тяжелый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
schwer, gewichtig, beschwerlich, schwerfällig, unhandlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
важкий , незручний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
ciężki, uciążliwy, niewygodny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سنگین
تصویر سنگین
重的 , 繁重的 , 笨重的 , 沉重的 , 难以处理的
دیکشنری فارسی به چینی