- سننا
- شنیدن، برای گوش دادن، گوش دادن
معنی سننا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مرد دانشمند، سوراخ کننده، نام پدر شیخ ابوعلی سینا، صفت مشبه از سنبیدن، نام شبه جزیره ای کوهستانی در شمال شرقی مصر که حضرت موسی (ع) به پیامبری برگزیده شد و الواح دهگانه را خداوند به او نازل کرد، نام جد ابن سینا پزشک ودانشمند نامدار ایرانی


سنّت ها، روش ها، طریقه ها، سیرت ها، سرشت ها، طبیعت ها، شریعت ها، جمع واژۀ سنّت

از سازهای بادی که از لوله ای دراز چوبی یا فلزی با چند سوراخ تشکیل شده، سورنای، شهنا، شاهنای، نای ترکی، نای رومی، سرغین، سورنا

ضیا، روشنایی، روشنی، فروغ، رفعت، بلندی
گیاهی گرمسیری با برگ های باریک، گل های کبود یا زرد رنگ و دانه های ریز که بلندیش تا ۶۰ سانتی متر می رسد و برگ آن ملین و مسهل است و به صورت دم کرده، پودر و قرص به کار می رود، برای درمان تنگی نفس، قولنج و سیاتیک به کار می رود
گیاهی گرمسیری با برگ های باریک، گل های کبود یا زرد رنگ و دانه های ریز که بلندیش تا ۶۰ سانتی متر می رسد و برگ آن ملین و مسهل است و به صورت دم کرده، پودر و قرص به کار می رود، برای درمان تنگی نفس، قولنج و سیاتیک به کار می رود

مجلسی که در کنار مجلس شورا در برخی از کشورها، به امر قانون گذاری می پردازد
روشنائی، فروغ، بلندی، روشنایی در فارسی روشنایی فروغ، بلندی رفعت، چوبی باشد که بدان مسواک کنند
سازیست بادی که از چوبی مخصوص ساخته شود این ساز در غالب نقاط ایران موجود است و آنرا همراه دهل نوازند اندازه آن در نواحی مختلف فرق میکند و به طور کلی از نیم متر تجاوز نمیکند. یا سرنا را از ته باد کردن، کار وارونه کردن
((سَ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی است از تیره پروانه واران (سبزی آساها) که دارای چند گونه است. برگ هایش متناوب و مرکب بدون برگچه انتهایی است. گل هایش زرد رنگ و میوه اش نیامک و محتوی چند دانه است. میوه و برگ مختلف سنا دوای تلخ مسهلی است که به صورت دم کرده یا پو
((سُ))
فرهنگ فارسی معین
حمامی دارای اتاق یا اتاق های بسیار گرم و معمولاً حوضچه آب سرد که پس از ماندن در اتاق گرم و عرق ریختن، در حوضچه آب سرد غوطه می خورند و بر دو نوع است، سونای خشک و سونای بخار

((سُ))
فرهنگ فارسی معین
سورنا، سرنای، سورنای، نوعی ساز بادی
سرنا را از سر گشادش زدن: کنایه از کاری را نادرست و ناشیانه انجام دادن
سرنا را از سر گشادش زدن: کنایه از کاری را نادرست و ناشیانه انجام دادن
شدن، تبدیل شدن، پارچه کردن، تشکیل شدن، بافتن، بافیدن
شمارش کردن، برای شمارش، شمردن
آراستن، برای تزئین
فاسد شدن، پوسیدگی، گندیدن، کپک زده، فساد
خوابیدن، برای خوٰابیدن
شنیدن تصادفی، گوش دادن گاه به گاه