جدول جو
جدول جو

معنی سنغم - جستجوی لغت در جدول جو

سنغم(تَ نَغْ غُ)
کاری را کردن: فلعت ذاک رغما له سنغما، کردم آن کار را برغم آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنام
تصویر سنام
رکن معظم هر چیز، شریف قوم، بزرگ قوم،
کوهان شتر، کمرگاه، گودبان، گرده بان، گردبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغم
تصویر نغم
سخن آهسته، آهنگ، سرود
فرهنگ فارسی عمید
(مُ غَم م)
اندوهگین. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دهان و یا بینی بسته و پوشیده شده، شتر زمام بسته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انغام شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
سوراخ کردن و کاویدن زیر زمین، که بعربی نقب گویند. (از برهان قاطع). سوراخ درکردن در زمین. (از جهانگیری). سوراخ که در بیخ دیوار کنند و بعربی آن را نقب گویند و همانا از تغییر لهجۀ عوام است نه لغتی است فارسی علی حده. (انجمن آرا) (آنندراج). تلفظ عامیانۀ نقب عربی است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ غَ)
سخن آهسته. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کلام خفی. نغم. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ نغمه. (غیاث اللغات) ، آواز و صدای سخن کردن. (از برهان قاطع). آواز سخن کردن. (جهانگیری). جرس الکلام. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نُ غَ)
جمع واژۀ نغمه. رجوع به نغمه شود
لغت نامه دهخدا
(نِ غَ)
جمع واژۀ نغمه. رجوع به نغمه شود
لغت نامه دهخدا
نوعی از غلات که با برگ آن حصیر بافند و سناق نیز خوانده میشود. (از دزی ج 1 ص 694)
لغت نامه دهخدا
(سُنْ نَ)
ماده گاو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَخْ خُ)
جماع کردن جاریه را یا آنکه اندر بردن و بیرون آوردن تا انزال نکند. (آنندراج) (منتهی الارب) ، فربه وبناز پرورده گردیدن غلام. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ غِ)
بدخوار. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ بُدْ دی ؟)
وی به سال 581 هجری قمری پس از مرگ پدرش نورالدین محمد، پادشاه حصن کیفا شد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 446 شود
لغت نامه دهخدا
(شِنْ نَ)
رغماً له شنغماً، از اتباع است، برخلاف میل و خواهش او. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به سنغم شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ)
همراه. رفیق. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). مردم همراه و رفیق و همدم. (ناظم الاطباء). رجوع به سنگمبر و سنگار شود، اتصال و امتزاج دو کس یا دو چیز و در زبان هندی نیز همین معنی رادارد. (برهان) (از آنندراج). اتصال دو چیز با هم. (فرهنگ رشیدی) ، همسفر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَدْ یَ)
سخن نرم گفتن. (تاج المصادر بیهقی). سخن آهسته گفتن، یقال: سکت فماتنغم، آهسته سرائیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُغُ)
مرد آژین کننده آسیا. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ گُ)
پرنده ای است بغایت تیز و بعضی گویند جانوری است مانند جعل که پیوسته در حمامها میباشد و بعضی دیگر گویند کرمی است. (برهان) (از آنندراج). جانوری است پرنده. (شرفنامۀ منیری). جانوری است مانند جعل که در حمام ها باشد. (از فرهنگ رشیدی). ابن وردان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
کوهان. (منتهی الارب) (آنندراج). کوهان (شتر) ج، اسمنه. (مهذب الاسماء) (غیاث) :
زمام او طریق او و راهبر
سنام او و دست او عصای او.
منوچهری (دیوان ص 83).
گاویست در آسمان سنامش پروین
یک گاو دگر نهفته در زیر زمین
چشم خردت گشای ای اهل یقین
زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین.
خیام.
، رکن، معظم هر چیزی، میانۀ زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). وسط زمین، شریف قوم، بلندی و رفعت و شوکت مرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نغم
تصویر نغم
دم برآوردن، آهسته سراییدن، سخن پنهان گفتن، سرود گفتن در غنا
فرهنگ لغت هوشیار
گای، آورد و برد بی آب دادن، به ناز پروردن برده را، آزار رسانیدن بهزی آن که در آسایش و فراخی زندگی کند، خشمناک که در سوز و گداز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنغم
تصویر تنغم
آهسته سرایی نرمخوانی چرگری (چرگر نغمه خوان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منغم
تصویر منغم
اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنیم
تصویر سنیم
بلند پایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنام
تصویر سنام
کوهان شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغم
تصویر نغم
((نَ غَ))
سخن آهسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نغم
تصویر نغم
((نَ))
آهسته سراییدن، آهسته سخن گفتن، آهسته سرایی، آهسته گویی، سخن آهسته، نغمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنام
تصویر سنام
((سَ))
کوهان شتر، بزرگ قوم، رکن عظیم از هر چیزی
فرهنگ فارسی معین
از توابع دهستان بالاتجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان نرم آب دو سر ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
همگرایی، تلاقی
دیکشنری اردو به فارسی