سوراخ کردن و کاویدن زیر زمین، که بعربی نقب گویند. (از برهان قاطع). سوراخ درکردن در زمین. (از جهانگیری). سوراخ که در بیخ دیوار کنند و بعربی آن را نقب گویند و همانا از تغییر لهجۀ عوام است نه لغتی است فارسی علی حده. (انجمن آرا) (آنندراج). تلفظ عامیانۀ نقب عربی است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
سوراخ کردن و کاویدن زیر زمین، که بعربی نقب گویند. (از برهان قاطع). سوراخ درکردن در زمین. (از جهانگیری). سوراخ که در بیخ دیوار کنند و بعربی آن را نقب گویند و همانا از تغییر لهجۀ عوام است نه لغتی است فارسی علی حده. (انجمن آرا) (آنندراج). تلفظ عامیانۀ نقب عربی است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
همراه. رفیق. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). مردم همراه و رفیق و همدم. (ناظم الاطباء). رجوع به سنگمبر و سنگار شود، اتصال و امتزاج دو کس یا دو چیز و در زبان هندی نیز همین معنی رادارد. (برهان) (از آنندراج). اتصال دو چیز با هم. (فرهنگ رشیدی) ، همسفر. (ناظم الاطباء)
همراه. رفیق. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). مردم همراه و رفیق و همدم. (ناظم الاطباء). رجوع به سنگمبر و سنگار شود، اتصال و امتزاج دو کس یا دو چیز و در زبان هندی نیز همین معنی رادارد. (برهان) (از آنندراج). اتصال دو چیز با هم. (فرهنگ رشیدی) ، همسفر. (ناظم الاطباء)
پرنده ای است بغایت تیز و بعضی گویند جانوری است مانند جعل که پیوسته در حمامها میباشد و بعضی دیگر گویند کرمی است. (برهان) (از آنندراج). جانوری است پرنده. (شرفنامۀ منیری). جانوری است مانند جعل که در حمام ها باشد. (از فرهنگ رشیدی). ابن وردان. (مهذب الاسماء)
پرنده ای است بغایت تیز و بعضی گویند جانوری است مانند جعل که پیوسته در حمامها میباشد و بعضی دیگر گویند کرمی است. (برهان) (از آنندراج). جانوری است پرنده. (شرفنامۀ منیری). جانوری است مانند جعل که در حمام ها باشد. (از فرهنگ رشیدی). ابن وردان. (مهذب الاسماء)
کوهان. (منتهی الارب) (آنندراج). کوهان (شتر) ج، اسمنه. (مهذب الاسماء) (غیاث) : زمام او طریق او و راهبر سنام او و دست او عصای او. منوچهری (دیوان ص 83). گاویست در آسمان سنامش پروین یک گاو دگر نهفته در زیر زمین چشم خردت گشای ای اهل یقین زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین. خیام. ، رکن، معظم هر چیزی، میانۀ زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). وسط زمین، شریف قوم، بلندی و رفعت و شوکت مرد. (ناظم الاطباء)
کوهان. (منتهی الارب) (آنندراج). کوهان (شتر) ج، اَسْمِنَه. (مهذب الاسماء) (غیاث) : زمام او طریق او و راهبر سنام او و دست او عصای او. منوچهری (دیوان ص 83). گاویست در آسمان سنامش پروین یک گاو دگر نهفته در زیر زمین چشم خِرَدت گشای ای اهل یقین زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین. خیام. ، رکن، معظم هر چیزی، میانۀ زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). وسط زمین، شریف قوم، بلندی و رفعت و شوکت مرد. (ناظم الاطباء)