جدول جو
جدول جو

معنی سنام

سنام((سَ))
کوهان شتر، بزرگ قوم، رکن عظیم از هر چیزی
تصویری از سنام
تصویر سنام
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سنام

سنام

سنام
رکن معظم هر چیز، شریف قوم، بزرگ قوم،
کوهان شُتُر، کمرگاه، گودبان، گِرده بان، گَردبان
سنام
فرهنگ فارسی عمید

سنام

سنام
کوهان. (منتهی الارب) (آنندراج). کوهان (شتر) ج، اَسْمِنَه. (مهذب الاسماء) (غیاث) :
زمام او طریق او و راهبر
سنام او و دست او عصای او.
منوچهری (دیوان ص 83).
گاویست در آسمان سنامش پروین
یک گاو دگر نهفته در زیر زمین
چشم خِرَدت گشای ای اهل یقین
زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین.
خیام.
، رکن، معظم هر چیزی، میانۀ زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). وسط زمین، شریف قوم، بلندی و رفعت و شوکت مرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا