جدول جو
جدول جو

معنی سندیه - جستجوی لغت در جدول جو

سندیه(سِ دی یَ)
تأنیث سندی
لغت نامه دهخدا
سندیه(سَ دی یَ)
قریه ای است به بغداد در ساحل نهر عیسی. (از معجم البلدان) (منتهی الارب). نسبت بدان سندوانی باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنیه
تصویر سنیه
مؤنث واژۀ سنّی، کسی که پیرو اهل سنت پیغمبر و قائل به خلافت ابوبکر و جانشینان او است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنیه
تصویر سنیه
مؤنث واژۀ سنیّ، رفیع، بلند، عالی، بلند مرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندیه
تصویر اندیه
ندیٰ ها، نم ها، شبنم ها، باران ها، گیاهان تازه، خاکهای نمناک، بخشش ها و دهش ها، بخورها، جمع واژۀ ندیٰ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سندره
تصویر سندره
سند، بچه ای که از سر راه بردارند، آنکه پدر و مادرش معلوم نباشد، حرام زاده
فرهنگ فارسی عمید
(زَ دی یِ)
سلسله ای از پادشاهان ایران که از سال 1164- 1209 هجری قمری در بیشتر ممالک ایران سلطنت نمودند. اولین آنها کریم خان وکیل و واپسین لطفعلی خان. (ناظم الاطباء). سلسله ای از پادشاهان که مؤسس آن کریم خان زند بود. سلسلۀ مزبور پس از قتل نادرشاه از 1162 -1209 هجری قمری در فارس و افغان سلطنت کرد و بدست آقامحمدخان منقرض شد. افراد این سلسله از این قرارند:
1- کریمخان. جلوس 1163 هجری قمری / 1750 میلادی
2- ابوالفتح. جلوس 1193 هجری قمری
3- علیمراد. جلوس 1193 هجری قمری
4- محمدعلی. جلوس 1193 هجری قمری
5- صادق. جلوس 1193 هجری قمری
6- علیمراد. جلوس 1196هجری قمری
7- جعفر. جلوس 1199 هجری قمری
8- لطفعلی. جلوس 1203 هجری قمری
وی به سال 1209 هجری قمری مقتول شد. در دورۀ کریم خان بیشتر شهرهایی که در قلمرو حکومت او بود معمور و آباد گردید و مخصوصاً شیراز پایتخت وی، بسیار باشکوه بود و بناهای زیبایی از قبیل ارگ کریمخان، بازار وکیل و مسجد وکیل در آنجا ساخته شد. از شاعران این دوره لطفعلی بیگ آذر، سیداحمد هاتف، سلیمان بیگدلی و صباحی نامبردارند. (فرهنگ فارسی معین)... سلسلۀ زندیه منسوب به زند که نام طایفه ای از الوارفیلی است و این طایفه در حدود قلعۀ پری از توابع ملایر سکونت داشته و مقارن ف تنه افغان این طایفه در محل سکونت خود قدرتی یافتند. در اوائل دورۀقدرت نادرشاه، باباخان چاپشلو با تدبیر، بر رؤسای این طایفه دست یافت و جمعی از آنها را کشت و بقیه را به خراسان کوچ داده در حدود ابیورد و درگز سکونت داد. بعد از قتل نادر طایفۀ زند تحت سرپرستی کریمخان از هرج و مرج ایام بعد از قتل نادر استفاده کرد و به دعوی سلطنت برخاست... (از دائره المعارف فارسی). سلسلۀ زندیه مدتی یعنی از 1163- 1193 هجری قمری / 1750- 1879 میلادی بر تمام ایران به استثنای خراسان حکومت می کردند و این قسمت اخیر را شاهرخ افشاری با اینکه کور و پیر بود، تحت امر خود داشت. پس از مرگ کریمخان قریب دوازده سال بین آقامحمدخان قاجار و شاهزادگان زندیه زد و خورد بود و این کشمکش ها بالاخره به فتح آقامحمدخان منتهی گردید. (طبقات سلاطین اسلام ص 230). رجوع به دائره المعارف فارسی، کتاب کرد و پیوستگی نژادی او ص 9 و طبقات سلاطین اسلام ص 232 و 234 شود
لغت نامه دهخدا
(سَدْ یَ)
ارض سدیه، زمین نمناک، و کذا لیله سدیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
کلمه ای که به استماع آن جبین خوی آرد. ج، مندیات. (منتهی الارب) (آنندراج). کلمه ای که به شنیدن آن پیشانی خوی آورد و عرق کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رسواکننده قول باشد یا فعل. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). شرم آور. مایۀ شرم. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(سِ یَ)
همه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: اخذه بسنایته، گرفت همه آنرا. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ رَ)
نوعی است از درخت. (مهذب الاسماء). درختی است که از آن کمان و تیر سازند. (منتهی الارب) (آنندراج). به عربی شجر فتی است که از چوب آن کمان سازند. (فهرست مخزن الادویه) ، نوعی است از پیمانۀ بزرگ. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) ، شتابی. (منتهی الارب) (آنندراج). شتافتن
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ رَ / رِ / سِ رَ / رِ)
راهی. لقیط. (شرفنامه). حرامزاده. (برهان) (صحاح الفرس). ولدالزناء. زنیم. (اوبهی). ناپاک زاده. سند. ناپاک زاد. حمیل. بچۀ سرراهی. کوی یافت. زنازاده. بچۀ کوی:
ای سندره در سندره مادرت بهشته
تخم یکی ولیک صد تنت بکشته (کذا).
منجیک.
سرخ چهره کافرانی مستحل ناپاک زاد
زین گروهی دوزخی ناپاکزاد و سندره.
غواص (از لغت فرس اسدی ص 423).
ای گوه کش سندره، گر کور شدی
از عزل غنی و از عمل عور شدی
سرکوفته مار و سوده پر مور شدی
رو گور طلب که از در گور شدی.
ابوالفرج رونی
لغت نامه دهخدا
(سِ دِ)
زنجبیل است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه) ، اسم هندی عود است
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ دَ)
لقبی است برای سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی، دو تن از علمای اوان نهضت مشروطیت ایران. (یادداشت مؤلف). رجوع به سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبائی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ دَ)
تثنیۀ سند. دو سند
لغت نامه دهخدا
(عِ دی یَ)
گروهی از سوفسطائیه اند که ثبوت حقایق را انکار دارند، و حقایق اشیاء را تابع اعتقادات شمارند و گویند اگر شیئی را جوهرپنداریم جوهر است و اگر عرض بدانیم عرض است و اگر معتقد شویم که حادث است حادث می باشد. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی) (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(سِیْ یِ دی یِ)
دهی است از دهستان میان آب (بلوک عنافجیه) بخش مرکزی شهرستان اهواز. دارای 100 تن سکنه. آب آن از رود خانه کارون. محصول آنجا غلات، در ساحل کارون لوبیا و خیار می کارند. شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی آنان قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَرْ رُ)
از چراگاه ترش به چراگاه شیرین آوردن شتران را، چرانیدن شتر میان دو نوبت آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نمگین و تر گردانیدن. (زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). تر و نمناک کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اسم هندی نخل بری و بی ثمر است که تنه آنرا بریده ظرفی بجای آن نصب بنمایند و بمرور یک شبانه روز در آن رطوبت جمع کرده پس برداشته بیاشامند، شیرین طعم و اگر یک دو روزه بماند و کف بکند مسکر میشود و از مطلق آن مراد نزد اهل هند آن رطوبت مجتمع مسکر است. (فهرست مخزن الادویه). شرابی است که از درخت نارجیل بهم میرسد. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ ندی. شبنمهای صبحگاهی. (فرهنگ فارسی معین) :
لاله نروید در چمن بادام نگشاید دهن
نه شبنم آید بر سمن نه بر شکوفه اندیه.
منوچهری.

جمع واژۀ نادی. (از اقرب الموارد). اندیهالادب. رجوع به نادی شود.
لغت نامه دهخدا
دلخواهی گروهی از دانایان یونانی که برداشت و دلخواه آدمی را بنیاد هر باوری می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
روغن غان، پیگال پیمانه بزرگ سرو کوهی، صمغی که از گونه های سرو کوهی استخراج میشود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمنا از آن جهت ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده میکردند از مخلوط سندروس و روغن بزرگ روغنی به نام روغن کمان حاصل میکرده اند که از آن جهت چرب کردن کمانها استفاده میشد حجرالسندروس، تبریزی، نارون. حرامزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندله
تصویر سندله
نوعی کفش (یا چرمی یا چرمی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندیل
تصویر سندیل
ماهی زهره از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب سند اهل سند از مردم سند، یکی از گونه های بلوط است که آنرا بلوط سبز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنده
تصویر سنده
سندان آهنگران
فرهنگ لغت هوشیار
مونث سنی چنبی روشی زن پایگاه چنبی روشن، بلند مونث سنی مقامات سنیه. مونث سنی زنی که پیرو اهل تسنن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنایه
تصویر سنایه
آب کشیدن با شتر، همه سراسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندیه
تصویر اندیه
جمع ندی. شبنمها نمهای صبحگاهی، خاکهای نمناک، بخورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندره
تصویر سندره
((سَ دَ رَ یا رِ))
سنداره، حرامزاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندیه
تصویر اندیه
((اَ یِ))
جمع ندی، شبنم ها، نم های صبحگاهی، خاک های نمناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنده
تصویر سنده
((س دَ یا سِ دِ))
مدفوع آدم، گه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنده
تصویر سنده
((سَ دَ یا دِ))
سندان آهنگران و مسگران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زندیه
تصویر زندیه
زندیان
فرهنگ واژه فارسی سره
ارزش، اصالت، اعتبار، ملاک، مناط، حجت
فرهنگ واژه مترادف متضاد