- سندانه
- مونث سندان ماچه خر نیرومند
معنی سندانه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هر یک از بر آمدگی ها و برجستگی های دندان مانند اره و شانه و کلید، برجستگی هر چیز شبیه دندان
از روی رندی و زیرکی
منسوب به سندان، سندان گوش
سرو کوهی، صمغی که از گونه های سرو کوهی استخراج میشود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمنا از آن جهت ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده میکردند از مخلوط سندروس و روغن بزرگ روغنی به نام روغن کمان حاصل میکرده اند که از آن جهت چرب کردن کمانها استفاده میشد حجرالسندروس، تبریزی، نارون
گرگ گله
مانند رندان، برای مثال همچو حافظ به رغم مدعیان / شعر رندانه گفتنم هوس است (حافظ - ۱۰۲) ، از روی رندی و زیرکی
هر چیز شبیه دندان، مثل دندانۀ اره، کنگرۀ سر دیوار
دانه ون حبه الخضرا
دانۀ ون، حبهالخضرا
پرنده ای کوچک به اندازۀ گنجشک و شبیه آن با منقار باریک و نوک تیز و پرواز سریع و کوتاه، صعوه
سند، بچه ای که از سر راه بردارند، آنکه پدر و مادرش معلوم نباشد، حرام زاده
خدمت کردن کعبه را، دربانی نمودن
افزار آهنی ضخیم که آهنگران قطعه آهن را بر روی آن می گذارند و با پتک یا چکش می کوبند
افزار آهنی ضخیم که آهنگران قطعۀ آهنی را به روی آن می گذارند و با پتک یا چکش می کوبند، میخ ستبر و یا تکۀ آهن زیر کوبۀ در
مقدار، قدر، حد
محبوس
اسفند
وام خواست، وام خواستن، وام گرفتن وام خواستن قرض طلبیدن وام گرفتن
تکمه، گوی گریبان
بی هسته بدون دانه
آهسته و روان ملایم معتدل، حالت حرکتی معتدل
بطور دزدی دزدکی
مروارید بزرگ و گرانبها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد، کنایه از فرزند عزیز
به آرامی، به آهستگی
اکسی هموگلوبین
سیستم، نظام
آنوال
دانه میوه به (آبی) که در طب قدیم مستعمل بوده تخم بهی
بزانه (نسیم) وزانه باد نرم