- سندان
- افزار آهنی ضخیم که آهنگران قطعه آهن را بر روی آن می گذارند و با پتک یا چکش می کوبند
معنی سندان - جستجوی لغت در جدول جو
- سندان ((س))
- ابزار آهنی ضخیم که آهنگران آهن را روی آن گذاشته و با پتک می کوبند، تکه آهن زیر کوبه در
- سندان
- افزار آهنی ضخیم که آهنگران قطعۀ آهنی را به روی آن می گذارند و با پتک یا چکش می کوبند، میخ ستبر و یا تکۀ آهن زیر کوبۀ در
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به سندان، سندان گوش
مونث سندان ماچه خر نیرومند
محبس، حبس، قفس
آنقدر
هر یک از ساختمانهای سخت استخوانی که در دو فک بالا و پائین مهره داران، یا در سایر استخوانهای جدار دهان یا حلق جایگزین اند و برای جویدن غذا بکار می رود و نیز بعنوان سلاخ تعرضی و دفاعی بکار می رود
محبس، خانه و حبس و سجن، جایی که متهمان و محکومان را در آن نگاهدارند
جمع سبد، شبان فریبکان، راه آب بند ها
گیاهی است از تیره صلیبیان که به طور خودرو در مناطق مرطوب و کنار جویها در اکثر نقاط ایران میروید. گلهایش کوچک و زرد رنگ و میوه اش خورجینک است و محتوی یک یا دو دانه است خدل فارسی حرف السطوح خردل صحرایی، تخم اسفند. یا سپندان خرد. تخم خردل. یا سپندان سرخ. تخم تره تیزک
آن قدر آن اندازه: (و اگر آب نیابد یا چندان یا بد که خوردن ویرا و رفیقان ویرا چیزی بسر نیامد) (کشف الاسرار)، تا آن زمان: (چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش) (حافظ) یا چندان که. آن مقدار که آن اندازه که: (بیک تیمم بیش از یک فریضه گزاردن رواست همچنانکه بیک طهارت چندانکه خواهد فرایض نماز گرازد) (کشف الاسرار)، هر قدر که: (چندانکه گفتم غم باطمینان درمان نکردند مسکین غریبان) (حافظ)، همینکه بمحض اینکه: (چندانکه مقربان حضرت بر حال من وقوف یافتند و باکرام در آوردند) (گلستان)
متبسم، خنده کننده
شاعر و فصیح زبان
شاد مان، خارکویک (نخل خرما)، پستانه خاری است خوراک اشتر، کپی کپیک (بوزینه) به صیغه تننیه ناهید و زاوش (زهره و مشتری)، گل کرکی از گیاهان گیاهی از تیره گل سرخیان که دارای برگهای متناوب و گلهای محوری است و دارای اندامهای پرزآلود است و آن بومی افریقا است
سخن غیر فصیح و بلیغ
پارسی تازی گشته سندیان بلوت از درختان بلوط
عضو عضلانی که دارای الیاف ماهیچه ای قوی و سخت جهت خرد کردن دانه ها و دیگر مواد غذائی پرندگان در مسیر مری پس از چینه دان و قبل از معده اصلی قرار دارد
آغل سگ، جای سگ، کنایه از جای کثیف و ناپاک
بسته کننده، در حال بستن یا بسته کردن مثلاً یخ بندان
آنقدر، آن اندازه، برای مثال عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار / عهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنم (حافظ - ۶۹۲ حاشیه) زیاد مثلاً این کار زحمت چندانی ندارد، پسوند متصل به واژه به معنای
برابر مثلاً دوچندان
چندان که: آن اندازه که، آن مقدارکه، همین که، به محض اینکه، هراندازه که
برابر مثلاً دوچندان
چندان که: آن اندازه که، آن مقدارکه، همین که، به محض اینکه، هراندازه که
عود هندی، درختی با چوب قهوه ای رنگ که هنگام سوختن بوی خوش می پراکند و معمولاً در هند و هندوچین می روید، انجوج
جایی که محکومان و تبهکاران را در آنجا نگه می دارند، محبس، بندیخانه
خنده کننده، درحال خندیدن، خندنده، ضاحک، ضحوک، خنداخند، خنده ناک، سبک روح، شکفته، منبسط، خنده رو، خندناک
کنایه از شکفته و بازشده مثلاً گل خندان، پستۀ خندان
بن مضارع خنداندن
کنایه از شکفته و بازشده مثلاً گل خندان، پستۀ خندان
بن مضارع خنداندن
دو سیّارۀ سعد که منظور سیّاره مشتری و سیّاره زهره است
گیاهی دارای برگ های متناوب و خارهای سه پهلو که شتر آن را به رغبت می خورد و بهترین علف برای شتران است
نوعی میمون
گیاهی دارای برگ های متناوب و خارهای سه پهلو که شتر آن را به رغبت می خورد و بهترین علف برای شتران است
نوعی میمون
هر یک از استخوان های ریز که به ترتیب در میان دهان انسان و حیوان در دو فک بالا و پایین قرار گرفته و با آن ها غذا جویده می شود. تعداد دندان ها در انسان در کودکی بیست عدد است که آن ها را دندان شیری می گویند و از هفت سالگی به تدریج می ریزد و در جای آن ها ۳۲ دندان دیگر درمی آید که عبارت است از دندان های پیش، دندان های نیش، دندان های آسیا، دندان های عقل
دندان آسیا: در علم زیست شناسی دندان های عقب دهان که دارای تاج پهن و ناهموار است. نوع کوچک آن دارای یک ریشه است و بزرگ آن دو یا سه ریشه دارد و تعداد آن ها در هر فک ده عدد است، نوع بزرگ آن را دندان کرسی هم می گویند، طواحن
دندان پیش: در علم زیست شناسی دندان های تیز جلو دهان که دو در بالا و دو در پایین قرار دارند، ثنایا
دندان تیز کردن: کنایه از طمع کردن، قصد ربودن چیزی کردن
دندان داشتن: کنایه از کینه و دشمنی داشتن نسبت به کسی
دندان زدن: دندان فرو بردن به چیزی
دندان عقل: در علم زیست شناسی آخرین دندان های آسیا که تعداد آن ها چهار عدد است دو در بالا و دو در پایین و در انتهای ردیف دندان های آسیا می روید
دندان نمودن: ترسانیدن مثل دهان باز کردن و دندان نشان دادن جانور درنده در هنگام حمله، کنایه از اظهار قدرت کردن
دندان نیش: در علم زیست شناسی چهار دندان نوک تیز که دو در بالا و دو در پایین در کنار دندان های پیش جا دارد، انیاب
به دندان بودن: کنایه از مناسب بودن، درخور بودن، باب دندان بودن
دندان آسیا: در علم زیست شناسی دندان های عقب دهان که دارای تاج پهن و ناهموار است. نوع کوچک آن دارای یک ریشه است و بزرگ آن دو یا سه ریشه دارد و تعداد آن ها در هر فک ده عدد است، نوع بزرگ آن را دندان کرسی هم می گویند، طواحن
دندان پیش: در علم زیست شناسی دندان های تیز جلو دهان که دو در بالا و دو در پایین قرار دارند، ثنایا
دندان تیز کردن: کنایه از طمع کردن، قصد ربودن چیزی کردن
دندان داشتن: کنایه از کینه و دشمنی داشتن نسبت به کسی
دندان زدن: دندان فرو بردن به چیزی
دندان عقل: در علم زیست شناسی آخرین دندان های آسیا که تعداد آن ها چهار عدد است دو در بالا و دو در پایین و در انتهای ردیف دندان های آسیا می روید
دندان نمودن: ترسانیدن مثل دهان باز کردن و دندان نشان دادن جانور درنده در هنگام حمله، کنایه از اظهار قدرت کردن
دندان نیش: در علم زیست شناسی چهار دندان نوک تیز که دو در بالا و دو در پایین در کنار دندان های پیش جا دارد، انیاب
به دندان بودن: کنایه از مناسب بودن، درخور بودن، باب دندان بودن
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
بخش سخت و محکم در دهان جانوران که عمل جویدن را انجام می دهد
دندان گیر کردن: کنایه از عاشق یا خواهان شدن
دندان تیز کردن: کنایه از آماده یا خواستار به دست آوردن چیزی شدن
دندان رو جگر گذاشتن: کنایه از صبر و شکیبایی کردن
دندان گیر کردن: کنایه از عاشق یا خواهان شدن
دندان تیز کردن: کنایه از آماده یا خواستار به دست آوردن چیزی شدن
دندان رو جگر گذاشتن: کنایه از صبر و شکیبایی کردن
خردل که طبیعت آن گرم است
ادیب، سخن شناس، شاعر
بخشی از لوله گوارش پرندگان و بسیاری از مهره داران که دارای الیاف ماهیچه ای قوی و سخت است جهت خرد کردن مواد غذایی