جدول جو
جدول جو

معنی سعدان

سعدان
دو سیّارۀ سعد که منظور سیّاره مشتری و سیّاره زهره است
گیاهی دارای برگ های متناوب و خارهای سه پهلو که شتر آن را به رغبت می خورد و بهترین علف برای شتران است
نوعی میمون
تصویری از سعدان
تصویر سعدان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سعدان

سعدان

سعدان
شاد مان، خارکویک (نخل خرما)، پستانه خاری است خوراک اشتر، کپی کپیک (بوزینه) به صیغه تننیه ناهید و زاوش (زهره و مشتری)، گل کرکی از گیاهان گیاهی از تیره گل سرخیان که دارای برگهای متناوب و گلهای محوری است و دارای اندامهای پرزآلود است و آن بومی افریقا است
فرهنگ لغت هوشیار

سعدان

سعدان
نام گیاهی است و آن نیکوتر علف شتر است و سعدان را خاری باشد و بدان پستان را تشبیه کنند. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
که داند قدر سنبل تا نبیند
برسته همبرش سعدان و کنگر.
ناصرخسرو.
و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود.
- مرعی ولا کالسعدان، در حق شخصی گویند که به کمتر چیزی قناعت کند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سعدان

سعدان
موضعی است از شروان. (غیاث) (آنندراج) :
هم خلیفه فیض وبغداد است هم فیض کفش
دجله از سعدان و نیل از کردمان انگیخته.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

سعدان

سعدان
ابن مبارک طخارستانی مکنی به ابوعثمان الضریر نحوی. از روات علم و ادب و کوفی مذهب بود. از ابی عبیده معمر بن مثنی روایت کرد و از او محمد بن حسن بن دینار هاشمی روایت کرده. او راست:کتاب خلق الانسان. کتاب الوحوش. کتاب الارض والمیاه والبحار والجبال. کتاب النقائض. کتاب الامثال. وی بسال 220 هجری درگذشت. (معجم الادباء ج 4 چ مصر ص 229). و رجوع به ابن الندیم و الموشح ص 130 و روضات ص 308 شود
لغت نامه دهخدا

سعدان

سعدان
مشتری و زهره. دو ستاره اند. (مهذب الاسماء) (المنجد) :
دل او ثانی خورشید فلک دانم و باز
خلق او ثالث سعدان به خراسان یابم.
خاقانی.
رخ طالع اصل بی نور یافت
نظرهای سعدان از او دور یافت.
نظامی
لغت نامه دهخدا