جدول جو
جدول جو

معنی سنجور - جستجوی لغت در جدول جو

سنجور
(سَ)
معرب سنگور. (مهذب الاسماء). رجوع به سنگور شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنجور
تصویر گنجور
صاحب گنج، خزانه دار
فرهنگ فارسی عمید
یکی از ساز های زهی که سیم های بسیار (حدود ۷۲ سیم) بر روی آن کشیده شده و با دو مضراب چوبی بلند نواخته می شود و از قدیمی ترین سازهای ایران است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگور
تصویر سنگور
سله، سبد، زنبیل
کماج، تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار می دهند، سپندوز، بادریسه، شنگرک، سنگرک، چناب، کلیچۀ خیمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساجور
تصویر ساجور
تکۀ چوب که با ریسمان به گردن سگ ببندند، قلاده، گردن بند سگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنجور
تصویر رنجور
رنج کشیده، آزرده، دردمند، بیمار، غمگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنیور
تصویر سنیور
از القاب و عناوین اشرافی اروپایی
فرهنگ فارسی عمید
(حُ)
جامه دان خرد، نوعی از شیشه که در آن ذرور نگاه دارند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نای گلو. خشک نای. ج، حناجر. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). رجوع به حنجود شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
ناقۀ بسیارشیر. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خناجر
لغت نامه دهخدا
قلادۀ سگ، (مهذب الاسماء)، گردن بند سگ، (دهار) (شرفنامۀ منیری)، پالهنگ سگ، (زمخشری)، قلاده و گلوبند سگ، (غیاث)، ساجور الکلب، چوبی است که بر گردن سگ می نهند و بدانش میکشند، (معجم البلدان)، گردن بند و چوبی باشد که بر گردن سگ بندند تا نتواند گریخت و نتواند جاوید، (برهان)، چوب که بر گردن سگ بندند تا از سوراخ رز نتواند درشدن به انگور خوردن، (منتهی الارب) (آنندراج)، ج، سواجیر:
بدسگال تو و تجمل او
شبهی دارد از سگ و ساجور،
مسعودسعد (دیوان ص 267)،
هر دری نیستم چو گربۀ رس
شاید ار نیستم چو سگ ساجور،
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 238)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
نوعی از ماهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ جَ)
دهی از دهستان چالان چولان شهرستان بروجرد در 12 هزارگزی جنوب باختری بروجرد و 2 هزارگزی خاور شوسۀ بروجرد در جلگه، گرمسیر با 354 تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنوات. محصول آنجا غلات و تریاک. شغل اهالی زراعت. راه آن شوسه است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
مرد کوچک سر سست خرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام شهری است که ساج ازاو خیزد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) :
از سمندور تا بخیزد عود
تا همی ساج خیزد از سندور.
خسروی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سله ای باشد که فقاعیان شیشه ها و کوزه های فقاع را که بوزه باشد در میان آن بچینند. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). سلۀ فقاعیان که فقاع در آن چینند. (اوبهی). سنجور. (مهذب الاسماء) :
اگر چون زر نخواهی رای عاشق
منه بر گردنم چون سیم سنگور.
سنائی.
نارسیده ترنج با رودش
چون فقع کوزه و چوسنگور است.
ابوالفرج رونی (دیوان چ چابکن مستشرق روسی ص 29).
، بادریسۀ دوک، و آن چرم یا چوبی باشد مدور که در گلوی دوک محکم سازند و به عربی فلکه خوانند، نام مرغی. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(سَ جُ / جَ)
کمر. کمربند. (برهان) (غیاث). کمربند. منطقه. (ناظم الاطباء) ، چهارذرعی. (برهان) ، علم. نشان. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سِ جَ)
دهی است از دهستان الان بخش سردشت شهرستان مهاباد که دارای 435 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام نهری است به منبج، (معجم البلدان)، روی بناجیۀ حلب، (نخبه الدهر دمشقی)، موضعی است
لغت نامه دهخدا
(سَ جَ)
زنجفر. (الفاظ الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به سنجرف، شنجرف، سنگرف و شنگرف شود
لغت نامه دهخدا
(سَ جَ وَ)
محله ای است مشهور به بلخ و از آنجاست ابوجعفر محمد بن مالک بلخی السنجوردی. (تاج العروس) (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منجور
تصویر منجور
انبه
فرهنگ لغت هوشیار
خزانه دار، بندار، خزانچی، بایگان، خازن، انباردار، خاصگی، حافظ گنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنجور
تصویر قنجور
کله پوک مرد
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سنتور در فرهنگ عربی به فارسی لاروس این واژه را یونانی دانسته که درست نیست سنتور یکی از ساز های باستانی ایرانی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنقور
تصویر سنقور
ترکی تازی گشته باز از مرغان شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از قدیمترین و کاملترین سازهای ایرانی که به شکل ذوزنقتین ساخته شده و سیمهای بسیار بر روی آن کشیده شده است و آنرا به وسیله دو مضراب چوبی نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنجفر
تصویر سنجفر
پارسی تازی گشته شنگرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنجوق
تصویر سنجوق
ترکی پرچم، کمربند دراز، دامن علم درفش رایت، کمر بند چهار زرعی
فرهنگ لغت هوشیار
کلند (قلاده سگ) تکه چوب که با ریسمان بگردن سگ بندند قلاده سگ جمع سواجیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجور
تصویر زنجور
سیماهی از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنجور
تصویر رنجور
بیمار، دردمند، مریض، نا خوش
فرهنگ لغت هوشیار
((سَ))
از سازهای ایرانی به شکل ذوزنقه که دارای سیم های بسیاری است و به وسیله دو مضراب چوبی نواخته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنجور
تصویر گنجور
((گَ وَ))
خزانه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساجور
تصویر ساجور
تکه چوب که با ریسمان به گردن سگ بندند، قلاده سگ، جمع سواجیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنجور
تصویر رنجور
((رَ))
رنج کشیده، دردمند، بیمار، غمگین، آزرده، رنجه
فرهنگ فارسی معین