جدول جو
جدول جو

معنی سناجق - جستجوی لغت در جدول جو

سناجق
سنجق ها، علم ها، پرچم ها، بیرق ها، لواها، جمع واژۀ سنجق
تصویری از سناجق
تصویر سناجق
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سوزنی بی سوفار با سری مدور و آن از غیر آهن سازند که قابل ارتجاع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سناجل
تصویر سناجل
سجنجل ها، آیینه ها، جمع واژۀ سجنجل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنجاق
تصویر سنجاق
وسیلۀ کوچک فلزی مانند سوزن که می توان با آن اشیای نازک را به هم وصل کرد
سنجاق سر: گیره ای که زنان به مو های خود می زنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنجاق
تصویر سنجاق
((سَ یا سُ))
درفش، رایت، یکی از تقسیمات ایالت در دولت عثمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنجاق
تصویر سنجاق
((سَ نْ))
سیخکی فلزی مانند سوزن که در ته آن دگمه کوچکی تعبیه شده برای وصل دو شیئی مثل پارچه به هم، سنجق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنجق
تصویر سنجق
نشان، فوج، علم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سناج
تصویر سناج
دوده که بر در و دیوار نشسته، نو رنگی اندودن به رنگی دیگر، چراغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنجق
تصویر سنجق
علم، پرچم، بیرق، لوا، برای مثال وآن سنجق صدهزار نصرت / بر موکب نوبهار آمد (مولوی۱ - ۲۸۳)
در تقسیمات سابق مملکت عثمانی قسمتی از یک ولایت یا ایالت، برای مثال چو بر براق سعادت کنون سوار شدم / به سوی سنجق سلطان کامیار روم (مولوی۲ - ۵۹۸)
امیر، حاکم، سنجاق سر، برای مثال ای پرچم از برای چه سر باز کرده ای؟ / و ای سنجق از برای که گیسو بریده ای؟ (سلمان ساوجی - ۵۱۱)
سنجاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنجق
تصویر سنجق
((سَ جُ))
سنجاق، سیخکی فلزی مانند سوزن که در ته آن دگمه کوچکی تعبیه شده برای وصل دو شیئی مثل پارچه به هم
فرهنگ فارسی معین