جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سناجل

سنابل

سنابل
سُنبُل، خوشۀ جو یا گندم، خوشه، گیاهی از تیرۀ سوسنی ها با برگ های دراز و گل های خوشه ای به رنگ بنفش، زلف معشوق
سنابل
فرهنگ فارسی عمید

سناجق

سناجق
سنجق ها، عَلَم ها، پرچم ها، بیرق ها، لواها، جمعِ واژۀ سنجق
سناجق
فرهنگ فارسی عمید

حناجل

حناجل
کوتاه گرداندام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تناجل

تناجل
باهم پیکار و نزاع کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تناسل. (اقرب الموارد). رجوع به تناسل شود
لغت نامه دهخدا

غناجل

غناجل
جَمعِ واژۀ غُنجُل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غُنجُل شود
لغت نامه دهخدا

سناجق

سناجق
جَمعِ واژۀ عربی کلمه ترکی سنجاق و سنجق به معنی علم و نشان و رایت و سوزن مانندی که بر یک سر آن گره دگمه مانندی باشد. (از ناظم الاطباء) :
باز ندارد عنان و باز نماند
تا نزند در یمن سناجق اقبال.
منوچهری.
که وقت طلوع برجها و شرف بطلایع اعلام و سناجق چون آسمان بکواکب آراسته گشته بود. (جهانگشای جوینی).
رجوع به سنجق، سنجاق و سنجوق شود
لغت نامه دهخدا

سنابل

سنابل
جَمعِ واژۀ سنبله. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به سنبل و سنبله شود
لغت نامه دهخدا