جدول جو
جدول جو

معنی سمنستان - جستجوی لغت در جدول جو

سمنستان
(سَ مَ نِ / سَ مَ سِ)
باغ یاسمن. (ناظم الاطباء) :
سمنستان ترا پربنفشه کرد رواست
بنفشه کشت و گلی خوشتر از بنفشه مخواه.
فرخی.
تا درسمنستان نتوان یافتن سمن
چون باد مهرگان ببزد بر سمنستان.
فرخی.
باد از سمنستان بتک آید بطلایه
تا حرب کند با سپه ابر نفایه.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگستان
تصویر سنگستان
زمینی که در آن سنگ بسیار باشد، سنگلاخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمکستان
تصویر نمکستان
نمکزار، جایی که از آن نمک استخراج کنند، شوره زار، معدن نمک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سروستان
تصویر سروستان
جایی که درخت سرو بسیار باشد، در موسیقی لحنی از سی لحن باربد، برای مثال چو بر دستان «سروستان» گذشتی / صبا سالی به سروستان نگشتی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
(سَرْ وِ)
پهلوی ’سرویستان’. و بدانجاآثار قصری از عهد ساسانی است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نام قصبه ای است در ملک فارس. (برهان). نام دهی است به فارس قصبه مانند در میان شیراز و شهر فسا که قریب هفتصد خانه در آن است. (آنندراج). قصور ساسانی در شش کیلومتری دهکدۀ جدید سروستان امروزی واقعاست. (جغرافیای غرب ایران ص 351). درازی آن از بکت تا نظرآباد هفت فرسخ، پهنای آن از ترنک تا قریۀ شورجه سه فرسخ و نیم. محدود است از جانب مشرق به بلوک فسا و از طرف شمال به بلوک فسا و از طرف شمال به بلوک کربال و حومه شیراز و از سمت مغرب به بلوک کوار و از جانب جنوب به بلوک خفر. (فارسنامۀ ناصری). رجوع به فارسنامۀ ابن البلخی ص 139 و 140 و ایران باستان ص 1616، 1617 و جغرافیای غرب ایران ص 117، 118، 182، 229، 251 و نزهه القلوب ص 107، 124، 187، 240 شود
شهری است (به ناحیت میان کرمان) میان سیرگان (سیرجان) و بم. جایی سردسیر و هوای درست و آبادان و با نعمت بسیار و آبهای روان و مردم بسیار. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(سَ پِ)
سگپستان. سپستان. سفستان. دبق: حقنۀ دیگر قولنج بلغمی رابگیرند حلبه و تخم کتان... عناب و سکپستان از هریکی سی عدد. (ذخیره خوارزمشاهی). رجوع به سپستان شود
لغت نامه دهخدا
(سَ مِ)
جایی که باد سموم بسیار میوزد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان بیات بخش نوران شهرستان ساوه. دارای 142 تن سکنه است. آب آن از رود خانه مزدقان. محصول آنجا غلات، بنشن، انگور، سیب زمینی. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه وجاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
سنگلاخ. (فرهنگ اسدی). زمینی پر از سنگ. (یادداشت بخط مؤلف). زمین و جایی که انبوه از سنگ باشد و خاک نداشته باشد. (ناظم الاطباء) :
سرگشته دلی دارم در پای جهان مفکن
نارنج بسنگستان مسپار نگهدارش.
خاقانی.
بهور هندوان آمد خزینه
بسنگستان غم رفت آبگینه.
نظامی.
در کنار رودخانه ها و سنگستان و زمین ریگ بوم نیکو شود (سفیددار) . (فلاحت نامه)
لغت نامه دهخدا
(سَ دِ)
دیولاخ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شُ مَ سَ)
به صیغۀ تثنیه، نام دو جنت در مقابل فردوس. (آنندراج) (از معجم البلدان) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی است از دهستان شهرنو بالا ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد. دارای 358 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بنشن. شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جایی که در آن سلاح جنگ نگهداری کنند: چون کیخسرو به همدان فرودآمد و همدان را زینستان ایرانشهر نام بود یعنی خزینۀ سلاحها. (تاریخ قم ص 79). و رجوع به زین شود
لغت نامه دهخدا
(شَ عِ)
جایی که در آن شمعهای افروخته بسیار باشد. (ناظم الاطباء). آنجا که شمع فروزان بسیار باشد از عالم (از قبیل) شررستان. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُنْ سِ لَ)
دهی است جزء دهستان سربند بالا، بخش سربند شهرستان اراک. واقع در 44هزارگزی باختر آستانه و 10هزارگزی باختر شوسۀ قدیم بروجرد به اراک. دامنه و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 118 تن است. آب آن از قناتهای کوهستانی تأمین میشود. محصولات آنجا غلات، بنشن و پنبه و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ کِ / نَ مَ سِ)
ملاّحه. (دهار) (منتهی الارب). مملحه. (منتهی الارب). نمک زار. معدن نمک. آنجا که نمک فراوان باشد. کفه نمک: و به یک فرسنگی وی نمکستان است که نمک گرگان و طبرستان از آنجاست. (حدود العالم). و بدان نزدیکی دریا و نمکستان است که هیچ حیوان در آنجا قرار نگیرد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 240).
از دیده جرعه دان کنم ازرخ نمکستان
تا نوش جام و خوش نمک خوان کیستی.
خاقانی.
و طلسمی دیگر برابر نمکستان به سی گز زمین از آن دور برابر درخت مملحه پنهان کرد. (تاریخ قم ص 87). و حق خراج از نمکستان به فارجان... (تاریخ قم ص 167)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
یکی از بلوکهای دهگانه دشتی است به طول 60 و به عرض 30 هزار گز. از شمال محدود است به سنا و شنبه و از مغرب به دشتستان و از مشرق به بلوک بردستان و از جنوب به خلیج فارس. آب و هوای آن گرم و اراضی آن دارای رودهایی است که بواسطۀ عمق زیاد نمی توان از آنها استفاده کرد. مهمترین محصول آن هندوانه و مرکز آن کاکی است و 39 قریه دارد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 480 و 481)
لغت نامه دهخدا
(سَ پِ)
دارویی باشد که آن را سپستان گویند که انگور دشتی باشد. (برهان). سپستان باشد چه مشابه است به پستان سگ. (آنندراج) (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه شهرستان خرم آباد دارای 180 تن سکنه است. آب آن از چشمه ها تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ بِ)
سگ پستان. سپستان. (الابنیه عن حقایق الادویه، از یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ نِ)
مرغزار سبز وخرم. (ناظم الاطباء). چمنزار. رجوع به چمنزار شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
ادارۀ مالیه. (ناظم الاطباء). محل گرفتن ساو. بر اساسی نیست
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی است جزء دهستان قشند بخش کرج شهرستان تهران. دارای 559 تن سکنه. آب آن ازچشمه سار. محصول آنجا غلات، باغات، میوه و عسل است
لغت نامه دهخدا
(کِ)
تلفظ دیگری از سیستان است. سکستان. سگستان. سجستان. سیستان. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2088 و 2190 و سیستان در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / رِ)
باغ خرما. (غیاث اللغات) (آنندراج). نخلستان
لغت نامه دهخدا
(سِ نِ)
نام پدرزن وامق که سرانجام وامق او را بکشت:
بفرمود تا آسنستان پگاه
بیامد به نزدیک رخشنده ماه.
عنصری
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل که در 18 هزارگزی جنوب خاوری سولده و 12 هزارگزی جنوب راه شوسۀ کناره واقع است. دشت و معتدل است و 470 تن سکنه دارد. آبش از وازرود. محصولش برنج لبنیات و کمی غله. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. اهالی این آبادی در تابستان به ییلاق بلده می روند و بعضی مردم بلده در زمستان به این آبادی می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نِ / سِ)
مرکب از: بی + مضایقه، بیدریغ. (یادداشت مؤلف). بدون اعتراض. بزودی و فوراً قبول کرده. بدون امتناع. رجوع به بیدریغ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ نِ)
ارمن. ارمنیه. ارمینیه. (دمشقی). ناحیه ای در آسیای غربی که از جانب شمال به گرجستان و از مشرق به بحر خزر و از جنوب به درّۀ علیای دجله و از مغرب به درّۀ فرات غربی یا قره سو محدود است. این ناحیت اکنون در تصرف سه دولت روس و ترکیه و ایران است.
جغرافیای طبیعی: ارمنستان بین فلاتهای مرتفع آسیای صغیر و ایران بمنزلۀ رابط طبیعی است. ارتفاع متوسط آن از 1500 گز کمتر نیست. اراضی این ناحیه را سلسله های جبالی که یکدیگر را قطع کنند و رصیف های سنگی و نجدها تشکیل می دهد، ارتفاع آرارات به 5172 گز و ارتفاع الاگوئز به 4095 گز بالغ است. در قسمتهای فرورفته دریاچه های بزرگ قرار دارند مانند دریاچۀ وان، ژک چای یا سونگ و غیره. وضع اقلیمی ارمنستان با آنکه در عرض ایتالیای جنوبی است، بعلت ارتفاع و وقوع آن بین سرزمینهای مختلف، سخت و شدید است. بمناسبت ارتفاع و جهت وزش بادهائی که از مشرق و جنوب آیند، خاک ارمنستان حاصلخیز است.
جغرافیای اقتصادی: درّه های وسیع اریوان و سواحل دریاچه ها حاصلخیزند و غلات، درختان میوه دار و مو بسیار است، در بعضی اراضی مانند اریوان پنبه بعمل آرند. در فلات ها تربیت اغنام بخصوص و صنایع فلاحتی رایج است. معادن آن کمتر مکشوف و شناخته شده و صنعت چندان پیشرفت نکرده است و معهذا بعلت اهمیت باید از جوهر نمک و پیلۀ ابریشم نام برد. در ارمنستان اسلحۀ نیک سازند و پارچه ها بافند. بعضی شهرها مانند اریوان اهمیت تجاری دارند. متأسفانه طرق ارتباطیۀ این ناحیت معدود است.
جغرافیای سیاسی: سرحدات ارمنستان بین روسیه و ترکیه بنابر معاهدۀ برلین (ژوئیه 1878 میلادی) و بین روسیه و ایران بر طبق معاهدۀ ترکمن چای (1828 میلادی / 1243 هجری قمری) و بین ترکیه و ایران بموجب معاهدۀ 1856 تثبیت شد. ترکان با وجود درازدستی های متوالی روس بخش بزرگی از این ناحیت را در تسلط خود نگاه داشته اند و آن شامل حوزۀ دریاچۀ وان و دره های علیای چروک و ارس است. و سکنۀ ارمنی آن 480700 تن و تابع کلیسای کاتولیک باشند و مقر اسقف اعظم در ارمنستان روس، در اچمیادزه بوده ارمنستان روس بین چروک و کروارس واقع شده و شامل ایالات اریوان و الیزابت پل است.
تاریخ: ارمنیان هندواروپائی و بعقیدۀ بعضی آریائی ایرانی هستند. ابتدا از راه بوسفور تراکیه (بوغاز استانبول) از اروپا به آسیای صغیر گذشته اند. این قوم در فریگیه (فریژی) متمرکز شد و با فریگیان (که با هم بدان سرزمین آمده بودند) مدتی در آسیای صغیر زیستند، بعد با هیت هاآمیزش و اختلاط یافتند و بعض آثار هیتی در میان آنان باقی است، از جمله تصور میکنند که ((هایگ)) یعنی اسمی که ارامنه خود را بدان مینامند از آثار هیتی است. در اوایل مائۀ ششم قبل از میلاد ارامنه از کاپادوکیه بطرف مملکت آرارات، یا چنانکه در کتیبه های آسوری ذکر شده، به اوراردو رفتند و دولت وان یا آرارات را منقرض ساخته بر مردمان بومی، یعنی آلارودیان استیلا یافته در این مملکت برقرارشدند. ارمنیان خود را هایگ (مفرد آن: هایی) و مملکت خویش را هایسدان یعنی مکان و ناحیت هایگ ها نامند. کلمه ((ارمن)) از کلمه عبری ((ارم)) آمده است.
عهد مادی: ارمنستان اولیه در کتیبه های میخی موسوم به اورارتو (ارارات) است. این ناحیت اغلب در معرض تسلط سلاطین نینوا قرار می گرفت و آنگاه که مادها و بابلیان نینوا را خراب کردند (606 قبل از میلاد) ، هووخشتر (کیاکزارسس) بسهولت ارمنستان را که موقتاً مستقل شده بود، تسخیر کرد. بدین معنی که در لشکرکشی شهریار مزبور بجنگ لیدیه (لودیا) یا پس از صلح او با آلیات پادشاه لیدیه، ارمنستان جزء دولت ماد گردید. رجوع به ایران باستان صص 197- 199 شود.
عهد هخامنشی: پس از سلسلۀ ماد نوبت به پادشاهان هخامنشی (پارس) رسید. در زمان کوروش بزرگ ارمنستان جزء دولت هخامنشی شد. داریوش اول در کتیبه های بیستون و تخت جمشید و نقش رستم ارمنستان را ارمینا نامیده و آنرایکی از ممالک جزء دولت خود شمرده است. در بدو سلطنت داریوش اول، ارمنستان یکی از ممالکی بود که شورید وبعد از جنگهای بسیار تابع شد. (ایران باستان صص 533- 542). پس از این شورش، دیگر دیده نمیشود که ارامنه بر دولت هخامنشی قیام کرده باشند. آنان باجشان را می پردازند و در موقع حاجت لشکر میفرستند. بنابراین باید گفت که ارامنه از دولت هخامنشی راضی بودند زیرا حتی در مواردی که بواسطۀ ضعف مرکز (مثلاً در زمان اردشیر دوم) ایالات غربی ایران در آسیای صغیر و قبرس و مصر استقلال طلبی نشان میدادند، ارمنستان ساکت بود. جهت آن معلوم است، ارامنه از حیث نژاد و اخلاق و عادات، تفاوت های اساسی با ایرانیان نداشتند و بنابراین جهتی برای انفکاک وجود نداشت. عهد اسکندر و جانشینان او: احوال ارمنستان چنین بود تا اسکندر به آسیا آمد، ولی به ارمنستان نرفت. بعد از اسکندر جانشینان او ارمنستان را جزء امپراطوری اسکندر میدانستند. پس از آن وقتی که دولت اسکندر رسماً تقسیم شد، ارمنستان بسهم سلکوس اول نیکاتور افتاد و در اینجا ولاتی از جانب سلوکیان حکومت کردند، این احوال باقی بود تا آن که آن تیوخوس سوم با رومیان درافتاد و در ماگنزیا شکست یافت. در این وقت ارمنیان از موقع استفاده کرده مستقل شدند، دو تن از ولاه ارمنستان بنام آرتاکسیاس (آرتاشس) و زاریادرس، ارمنستان را بین خود تقسیم کردند و ارمنستان بزرگ سهم آرتاکسیاس شد (223- 190 قبل از میلاد). حدود ارمنستان بزرگ در آن زمان چنین بود: از طرف شمال پنت و کلخید (لازستان قرون بعد) و ایبری (گرجستان) و آلبانی (ارّان) و از سمت مشرق ماد و کوههای آذربایجان و از سمت جنوب آسور قدیم (موصل کنونی) و از سمت مغرب فرات، که ارمنستان بزرگ را از ارمنستان کوچک جدا میکرد. بعد، از نوشته های آپ پیان (کتاب سوریه ص 117) چنین استنباط میشود که در سلطنت آن تیوخوس چهارم اپی فان، سلوکیان برای برگردانیدن ارمنستان با ارامنه جنگیده اند و این مملکت دوباره به تابعیت آنان درآمده (165 قبل از میلاد).
عهد اشکانی: ارمنستان در این حال باقی بود تا مهرداد اول اشکانی ایالات غربی ایران، یعنی ماد و خوزستان و بابل را از دولت سلوکی منتزع کرد. در این وقت ارمنستان هم بر دولت سلوکی شوریده جدا گردید. در این زمان موافق منابع ارمنی شاهزاده ای واگارشک یا وال ارشک نام با حمایت مهرداد بر تخت ارمنستان نشست و هرچند در زیر نفوذ شاه پارت بود، با وجود این اجازه داشت مستقلاً ارمنستان را اداره کند. (ایران باستان صص 94- 96). گویند که او 22 سال سلطنت کرد و در این زمان حدود ارمنستان از کوههای قفقاز تا نصیبین امتداد می یافت. (موسی خورنی، تاریخ ارمنستان کتاب 2، بند 3). بعد از او پسرش آرداشس بتخت نشست و ظن قوی میرود او همان کسی است که ژوستن او را ارتوآدیس توس می نامد و معاصر مهرداد دوم (بزرگ) بود. آنگاه که مهرداد دوم به ارمنستان سپاه کشید، معلوم است که پادشاه آنجا اشکانی و از اقربای مهرداد بوده زیرا موافق روایتی که موسی خورنی از مارآپاس کاتی نا نقل میکند، وال ارشک برادر شاه اشکانی ایران بود. از کیفیات جنگ مزبور اطلاعی نداریم، زیرا ژوستن در این باب ساکت است و فقط گوید که مهرداد به ارتوآدیست پادشاه ارمنستان حمله کرد (کتاب 42، بند 2) ولی سترابون گوید (کتاب 11، فصل 14، بند 15) که تیگران پادشاه ارمنستان، قبل از اینکه بتخت نشیند، گروگان ارامنه در نزد پارتیان بود و از این عبارت باید چنین استنباط کرد که ارتوآدیست نخواسته مانند اسلافش از دولت پارت تمکین کند و کار بجنگ کشیده و بعد از شکست او و صلحی که بین پارت و ارمنستان برقرار گشته، برای اطمینان از تمکین ارمنستان در آتیه، تیگران مانند گروی در دربار اقامت گزیده است. جنگ مهرداد دوم با ارمنستان در حدود 120 قبل از میلاد وقوع یافته. (ایران باستان صص 2269- 2272). زمانی که کراسوس سردار روم باسپاهیان بسیار بسوی ممالک ارد اول (اشک سیزدهم) حمله آغاز کرد، ارته باذ پادشاه ارمنستان با شش هزار سوار وارد اردوی وی شد (سوریه) این سواران مستحفظین شخصی ارته باذ بودند و او وعده میداده هزار اسب جوشن دار و سی هزار پیاده که با مخارج او تجهیز شده اند، بدهد. وی به کراسوس نصیحت کرد که از طرف ارمنستان داخل مملکت پارت گردد و میگفت در این صفحات آذوقه وافر است و در اینجا بواسطۀ کوهستانها با امنیت خاطر میتوانید حرکت کنید زیرا قوای پارتیان که سواره نظام است، دراینجاها آزادی عمل نخواهند داشت. کراسوس تشکر سردی از پادشاه ارمنستان کرده گفت من از بین النهرین خواهم گذشت، زیرا عده زیادی از رومیان شجاع را در آنجا گذاشته ام. پس از این جواب پادشاه ارمنستان برگشت. (کراسوس بند 23 از ایران باستان صص 2301- 2302). پس ازمرگ آرتاکسیاس، اکتاویوس قیصر روم، تی بریوس را به ارمنستان فرستاد تا تیگران برادر شاه متوفی را بر تخت نشاند. (تاسیتوس، سالنامه ها، کتاب 2 بند 3). تیگران هم در 6 قبل از میلاد درگذشت و ارامنه بی آنکه بدانند ارادۀ قیصر چیست، پسر او را که در زمان پدر در اداره کردن مملکت شریک او بود، بر تخت نشانیدند. این اقدام به قیصر برخورد و او سپاهی به ارمنستان فرستاد و در نتیجه آرتاواسد نامی بر تخت نشست. (تاسیتوس، همانجا). چون نسب این شخص معلوم نبود و ارامنه به خانوادۀ اشکانی علاقمند بودند، بر آنان این انتخاب خارجیان گران آمد و نخواستند برگزیدۀ قیصر را پادشاه بدانند. در نتیجه شورش برپا شد و ارامنه آرتاواسد و طرفداران روم را از ارمنستان خارج کرده تیگران نام دیگری را بر تخت نشاندند. (دیوکاسیوس کتاب 55، بند 9). پس از آن معلوم بود که رومیان این توهین را تحمل نخواهند کرد و به ارمنستان لشکر خواهند کشید و دولت پارت هم ساکت نخواهد نشست. ارمنستان چون مملکتی کوچک و ضعیف بود، نمیتوانست در مقابل روم بایستد، این بود که ارامنه در این موقع از پارتیان استمداد کردند. کلیهً بایددر نظر داشت که ارمنستان سیاست روشنی نداشت و نظر به پیش آمدها، بین دو دولت قوی، یعنی پارت و روم می گردید، ولی در این موقع صلاح خود را در استمداد از پارت دید و فرهاد هم نتوانست خود را بیطرف نگاه دارد، زیرا از زمان مهرداد دوم دولت پارت سیاست خود را بر این قرار داده بود که ارمنستان در منطقۀ نفوذ ایران باشد. بنابراین فرهاد تصمیم گرفت که در مسئلۀ ارمنستان دخالت کند، ولو اینکه روابطش با روم قطع گردد.
در این ایام فرهاد چهارم در سال 2 قبل از میلاد درگذشت واشک پانزدهم فرهادک (فرهاد پنجم) بجای او نشست و روابط دولتین ایران و روم کدر گشت و حال بدین منوال بود تا اگوست خواست به تهدیدات اکتفا نکرده بعملیات بپردازد. با این مقصود در سال یک قبل از میلاد قیصر نوۀ خود کایوس را بمشرق فرستاد، تا نفوذ روم را در ارمنستان برقرار کند، ولو اینکه اجرای این مستلزم جنگی با پارت باشد. در این موقع فرهادک در جزیره ای در فرات با کایوس ملاقات کرده قراری با او داد که به امضاء طرفین رسید. بر اثر آن هر یک از طرفین سپاه خود را از طرف دیگر رود احضار کرد و فقط فرهادک و کایوس با یک عده مساوی از ملتزمین خود شرایط عهد دوستی را مورد مشورت و مذاکره قرار دادند و فرهادک تعهد کرد که در امورارمنستان دخالت نکند. پس از این عهد مودت، در ارمنستان اغتشاش روی داد و رومیان در ارمنستان دخالت کردند و کایوس نوۀ اگوست در جنگ زخمی برداشته درگذشت، ولی فرهادک در این موقع حرکتی نکرد و بعهدی که با رومیان بسته بود، باوفا ماند. (ایران باستان صص 2384- 2389). در زمان سلطنت اشک هیجدهم (اردوان سوم) تی بریوس قیصر روم، تیرداد برادرزادۀ فرهاد را بسوریه روانه کرد و فرس من، پادشاه ایبری (گرجستان) را تحریک کرد که به متصرفات ایران حمله کند. در این وقت اردوان در مخاطره ای بزرگ واقع شد. در داخله توطئۀ بر ضداو دوام داشت و از خارج از دو سمت از طرف سوریه و قفقاز مورد حمله بود. فرس من اعلام کرد که قصد او نشانیدن برادرش مهرداد بر تخت ارمنستان است. تاسیتوس گویدکه تی بریوس این نقشه را به او پیشنهاد کرده بود. (سالنامه ها، کتاب 6، بند 32). بعد او، کسان و همراهان ارشک های ارمنستان را خریده از طریق خیانت آنان را بدست آورده نابود ساخت و با قشونی بسوی ارمنستان حرکت کرد و آنرا بی مقاومتی اشغال کرد. اردوان پسر خود ارد را مأمور کرد به ارمنستان رفته حقوق اشکانیان را بر این مملکت محفوظ دارد، ولی چون قوای فرس من بیش تر بود و او آشنائی کامل به احوال این مملکت داشت، ارد از جنگ در دشت نبرد احتراز کرد. چون قبایل محلی نیز به فرس من پیوسته بودند، ارد صلاح دید که جنگ را به تأخیر اندازد ولی در مقابل اصرار فرس من بجدال، مجبور گردید داخل جنگ شود و حال آنکه ضعیف بود، زیرا فقط سواره نظام داشت و فرس من علاوه بر سواره نظام پیاده نظامی از مردمان مختلف آراسته بود، با وجود این ممکن بود ارد فاتح گردد، ولی در جنگ تن بتن که او با دشمن خود کرد بزمین افتاد و همراهان او پنداشتند که کشته گردیده، قشون او فرار کرد بالنتیجه ارمنستان بکلی ازدست اردوان خارج شد (35 میلادی). (ایران باستان صص 2401- 2402). تاسی توس گوید (سالنامه ها، کتاب 12، بند 44) در سال اول سلطنت اشک بیست ودوم (بلاش اول) جنگی بین ارامنه و یهودیان روی داد که باعث حرکت رومیان و پارتیان هم گردید. در پارت بلاش سلطنت میکرد. در این زمان پادشاه ایبریان (گرجیان) فرس من بود و پادشاه ارامنه نظر بحمایت رومیان، مهرداد برادر فرس من بود. رادامیست پسر فرس من، که دارای نامی شده بود، میخواست پدرش را از سلطنت گرجستان دور کند. فرس من که خود را در مخاطره میدید، خواست او را از این خیال منصرف کند بدو گفت که توجه خود را به ارمنستان معطوف کن و با حیله جای مهرداد را بگیر. رادامیست نزد مهرداد رفته چنان وانمود کرد که از پدر خود ناراضی است و نسبت به زن پدر کینه میورزد و از بدرفتاری آنان به مهرداد پناه برده. پادشاه ارمنستان اورا با مهربانی پذیرفت و حتی وی را پسرخواندۀ خود خواند. رادامیست در نهان توطئه ای بر ضد مهرداد ترتیب داد و ببهانۀ آنکه با پدر آشتی کرده نزد فرس من برگشت و بدو گفت آنچه با حیله میتوان کرد من کرده ام، اکنون باقی کارها را با اسلحه باید انجام داد. فرس من بهانه ای تراشید و قوه ای بپسر داد و او ناگهان بر مهرداد تاخته او را از جلگه ها راند و تا قلعۀ گرنه آس تعقیب کرد. رادامیست چند باربه قلعه یورش برد و چون موفق نشد به محاصرۀ آن پرداخت و بالاخره مهرداد مجبور گردید که داخل مذاکره برای عقد عهدی بشود و از قلعه بیرون آید و رادامیست با حیله مهرداد را گرفته مغلول و سپس بخبه او را بکشت وزن و اطفال او را نابود ساخت. (تاسیتوس، سالنامه ها، کتاب 12، بند 44). رادامیست بتقویت پدر پادشاه ارمنستان گردید ولی عده بسیار از ارامنه برضد او بودند. در این احوال بلاش اول صاحب تاج و تخت دولت پارت گردید و متوجه ارمنستان شد و در همان سال جلوس خود بتخت (51 میلادی) لشکر به ارمنستان کشید. (سالنامه ها، کتاب 12، بند 50). در ابتدا سپاهیان او قشون مخاصم را تار و مار کرد و در نتیجه آرتاکساتا پایتخت ارمنستان و تیگران و ثرتا دروازه ها را بروی بلاش گشودند و تمامی مملکت سر اطاعت پیش آورد و تیرداد پادشاه آن گردید ولی این احوال چند ماهی بیش دوام نیافت و بر اثر مرضی ساری در نتیجۀ سرمای زمستان و فقدان آذوقه از عده سپاهیان پارتی ساخلو ارمنستان بسیار کاسته شد. در نتیجه بلاش فتوحات خود را رها کرده، از ارمنستان خارج شد و رادامیست بدانجا بازگشت ولی ارامنه که از او نفرت داشتند به قصر حمله برده آنرا محاصره کردند (سالنامه ها، کتاب 12، بند 50) و رادامیست و زنوبی زن او که آبستن بود بر اسب های تندرو نشسته فرار کردند. وقایع بعد روشن نیست. راولین سن گوید (ششمین دولت مشرق ص 264) که رادامیست بر دشمنان فایق آمد و سه سال با فراغت در ارمنستان سلطنت کرد، ولی از بیان تاسیتوس صراحهً برمی آید که رادامیست نتوانست در مقابل پارتیان در ارمنستان پای فشارد و چند بار فرار کرد. بنابراین طبیعی است که تصور کنیم که تیرداد در این زمان در ارمنستان فائق آمده و مانند دست نشاندۀ بلاش در آنجا سلطنت کرده است. نرون قیصر روم اعتنائی به پیش آمدهای ارمنستان نداشت ولی در میان مستشاران او اشخاصی بودند که کارهای بلاش را در آن مملکت توهینی بزرگ برای روم میدانستند چه بلاش برادر خود را بر تخت ارمنستان نشاند، بی آنکه گفتگوئی با روم کند یا سفیری بدانجا فرستد. از این پس معلوم است که ارمنستان منحصراً در منطقۀ نفوذ دولت اشکانی بود و رومیان در این زمان به اقداماتی دست زدند و به ارمنستان حمله بردند و بقول تاسیتوس (بند 40) آرتاکساتارا تسخیر کردند و رومیان شهر را آتش زدند و بعد آنرا از بیخ و بن برافکندند. (ایران باستان صص 2425- 2440). شاخۀ دوم سلسلۀ اشکانیان را، که در جنوب ارمنستان و نیز در بعض قسمتهای بین النهرین و آسور حکمرانی داشتند (نه در ارمنستان بزرگ) سن مارتن چنین میدانست (قطعه ای از تاریخ اشکانیان ج 2) :
1- ارشام یا اردشام پسر آرتاشس دوم و برادر تیگران اول (او را ماآنوسافلول نیز نامیده اند). 38 قبل از میلاد 2- مانو پسر ارشام یا پسر سافلول 9 یا 8 قبل از میلاد 3- آبگارسیاه (اوشاما) پسر دیگر ماآنوسافلول (این شخص در 35 یا 36 میلادی فوت کرد) 3 یا 2 قبل از میلاد 4- سندروگ پسر یکی از خواهرهای آبگارسیاه 50 یا 51 میلادی 5- اروان (اروآن) 68 میلادی بعد از مرگ تیرداد اول، برادر بلاش شاه ایران، او را پادشاه ارمنستان دانسته اند. 6 -آرتاشس سوم پسر سندروگ 88 میلادی مورخین یونانی او رااگردارس یا آکسی دارس نامیده اند. مدت سلطنت تا 129 میلادی سن مارتن در کتابش موسوم به تاریخ اشکانیان در اینجا توقف کرده، ولی در یادداشتهایش راجع بسلسلۀ اشکانیان ارمنستان چنین مینویسد: 1- آرتاوازد چهارم پسر آرتاشس سوم 120 میلادی 2- دیران اول برادر آرتاوازدچهارم 121 میلادی 3- تیگران چهارم برادر دیران اول 142م. لوثیوس وروس قیصر روم او را از تخت محروم ساخت، و تاج را به سوهم، که از شاخۀ دیگر سلسلۀ اشکانی بود داد. 4- واگارش (بلاش) پسر تیگران چهارم 178 میلادی 5- کسرواس (خسرو) اول کبیر پسر بلاش 198 میلادی 6 -اردشیر ساسانی شاه پارس 232 میلادی در این زمان از 232 تا 259 میلادی سلطنت ارمنستان با اردشیر ساسانی و پسرش شاپور اول بود. 7- تیرداد دوم پسر خسرو کبیر، فوت در313 یا 314 میلادی 8- ابتدای فترت 314م. سندروگ اشکانی و پاکر (پاگر) از خانوادۀ آردزوریان تاج و تخت راغصب میکنند، اولی در شمال ارمنستان و دومی در جنوب آن. 9- خسرو دوم پسر تیرداد دوم ملقب به کوچک 316 میلادی 10- دیران دوم پسر خسرو دوم 325 میلادی 11- ارشک سوم دیران 341 میلادی 12- باب پسر ارشک (آمّین مارسلّن او را پارا نامیده) 370 میلادی 13- ورزدات پسر آنوب برادر ارشک سوم 377 میلادی 14- ارشک چهارم و وال ارشک (واگارشک) دوم هر دو پسران باب 382 میلادی 15- ارشک چهارم تنها 383 میلادی تقسیم ارمنستان بین پارسیها و رومیها 387 میلادی 16- ارشک چهارم ازطرف قیصر قسطنطنیه سلطنت میکند و شاهپور سوم شاه پارس سلطنت قسمت خود را به خسرو سوم، که از شاخۀ دیگراشکانیان است میدهد. فوت ارشک چهارم 389 میلادی 17- پس از فوت او قیصر بیزانس ارمنستان بیزانس را به کازاوون پسر سپانتازاد از خانوادۀ کامساراکان که از اشکانیان ایران بود، میدهد. بعد چیزی نمیگذرد که این سردار تابع خسرو سوم میگردد و او باجگذار دولت بیزانس. این رفتار باعث خشم بهرام چهارم ساسانی گردیده خسرو را از سلطنت معزول و درقلعۀ فراموشی محبوس داشت. 18- بعد بهرام شاهپور (ورهام شابوه) برادر خسرو سوم از طرف ایران بسلطنت ارمنستان ایران منصوب گردید 392 میلادی 19- خسرو سوم بعد از مرگ برادرش بهرام شاپوه از نو به امر یزدگرد اول بسلطنت رسید 414 میلادی 20- شاهپور پسر یزدگرد اول بر تخت نشست 415 میلادی سال فترت 419 میلادی بود. 21- آرتاک سس پسر بهرام شاهپور را (که بعدها اردشیر نام داشت) شاه ایران بهرام پنجم ساسانی بر تخت نشاند 422 میلادی در سال 428 میلادی او از سلطنت افتاد و ارمنستان مانند ایالتی به ایران ضمیمه شد. (ایران باستان صص 2635- 2638).
در زمان ساسانیان: اردشیر بابکان، پس از تسخیر کشور ماد و شهر همدان به آذربایجان وارمنستان حمله برد و اگرچه در آغاز موفق بفتح نشد ولی گویا بعد این دو کشور را بتصرف آورده است. در آغاز تسلط ساسانیان پادشاهان اشکانی ارمنستان خراجگزار شاهنشاه شدند و مرزبانان ارمنستان و گرجستان در آن زمان لقب بیذخش (بدیشخ) راکمافی السابق نگاه داشتند و در سنۀ 430 میلادی ارمنستان یکی از ایالات دولت شاهنشاهی ایران شد و حکومت آنرا به یک مرزبان محول کردند. در جنگی که بین نرسی پادشاه ساسانی و رومیان روی داد، نرسی را بخت یاری نکرد. تیردت (تیرداد) پادشاه ارمنستان که سلطنت خود را از قیصر روم میدانست، خلع شد لکن گالریوس فرماندهی لشکرروم را بعهده گرفت و نرسی را مغلوب کرد و نرسی مجبور شد پنج ولایت از ارمنستان صغیر را به روم واگذار کند و تیردت مجدداً بر ارمنستان تسلط یافت. در زمان شاهپور دوم، منازعات داخلی ارمنستان، بهانه بدست شاهپور داد تا جنگ را تجدید کند به این امید که شاید آنچه نرسی از دست داده مجدداً بکف آورد. شاهپور به آسانی ارمنستان را گرفت. در زمان خسرو دوم (پرویز) ، هرقل (هراکلیوس) امپراطور روم موفق شد از پیشرفت سپاهیان فاتح ایران بفرماندهی شهروراز که بلاد عظیمۀ شامات وبیت المقدس را تسخیر کرده بمحاصرۀ قسطنطنیه پرداخته بود، جلوگیری کند و افواج شاهنشاه را بازپس راند و آسیای صغیر و ارمنستان را فتح کند. (ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ترجمه رشید یاسمی. فهرست).
نویسندگان ملی ارمنی که به تاریخ توجهی نداشته اند، پنداشته اند که نخستین سلسله ای که در آنجا سلطنت کرده توسط هایگ پسر نوح تأسیس شده است ولی باید دانست که فهرست نامهای پادشاهان هایگی ارزش تاریخی ندارد. سلسلۀ پادشاهان ارشاگونیک (یا اشکانی ارمنستان) را وغارشگ یا وال ارشک، برادر پادشاه اشکانی، ارشک بزرگ (مائۀ دوم قبل از میلاد) تأسیس کرد. از این سلسله است: تیگران، که با لژیونهای رومی با افتخار جنگید، آبگار که الرّها را پایتخت خود قرار داد و در زمان او مسیحیت در ارمنستان تبلیغ و ترویج شد، تیرداد متوفی به سال 314 میلادی معاصر و صدیق گرگوار منور. در زمان این سلسله، ارمنستان تا حدی مقتدر شد و مملکتی با تشکیلات لازم به وجودآمد. سرزمین ارمنستان از لحاظ اداری به پانزده ایالت تقسیم می شد و هر ایالت به نواحی جزء منقسم میگردید: 1- ارمنستان علیا، که شهر عمده آن گارین (ارزروم) است. 2- دائیک. 3- کوکارک. 4- اودی. 5- ارمنستان چهارم. 6- دوروپران. 7- اراراد که شامل آنی پایتخت، توین، ارماویر بود. 8- وسپورگان که شامل نخجوان، وان یا شمیرامگرد، و اغ ثامار بود. 9 -سیونیگ. 10- ارتسخ. 11- پائی داگران. 12- اغتسنیگ شامل الرّها (ادس) ، مدزپین (نصیبین) و تیگرانکرد. 13- مگک. 14- گرتائیک. 15- ارمنستان ایران. سلسلۀ ارشاگونیک 428 میلادی منقرض شد. ارمنستان اغلب مورد منازعۀ شاهان ایران وامپراطوران روم بود و مدتی دراز در تحت تسلط ایرانیان بوده است و شاهنشاهان از جانب خود مرزبانانی به ارمنستان می فرستادند و چون ارمنیان به آیین مسیحی گرویدند اختلافی بین زرتشتیان و مسیحیان ایجاد شد و جنگهای مذهبی درپیوست.
عهد اسلامی: دیری نکشید که مسلمین آنجا را تسخیر کردند (مائۀ هفتم میلادی). ودر این زمان خلفاء جانشین ساسانیان شدند و حکام آنان در ارمنستان حکومت کردند. قسطنطین حکومت ارمنستان را به شاهزاده هامازاسپ داد اما تسلط دولت بیزانس دیری نکشید و معاویه چون بخلافت رسید، در مکتوبی ملت ارمنستان را دعوت کرد تا مجدداً به تبعیت عرب درآیند وباج بپردازند و شاهزادگان ارمنی جرأت مخالفت نکردند اعضای خاندانهای مشهور (مانند مامی کونان و بغراتیان) ، بر طبق منابع ارمنی، در زمان خلافت نخستین خلفای اموی حکومت ارمنستان را در عهده داشتند و این حال تازمان عبدالملک باقی بود. برخلاف مورخین اسلامی که مینویسند از زمان فتح ارمنستان بدست مسلمین حکام مسلمان آنجا ولایت داشتند. اولین قرن تسلط عرب بر ارمنستان، علاوه بر جنگهای موحش، تاریخ محو شدن ملیت و ادبیات ارمن است. اما قدرت مسلمانان در زمان خلفای اموی و حتی عباسی نیز نتوانست بنحوی استوار در آن مملکت ریشه بدواند و از این رو اغتشاشات و عصیانها روی داد و بزرگترین آنها در عهد المتوکل خلیفۀ عباسی وقوع یافت. خلیفه بزرگترین سردار ترک خود موسوم به بغا را با سپاهی گران بدانجا فرستاد و او پس از جنگهای خونین در سال 237- 238 هجری قمری عاصیان را سرکوب کرد و نجبای ارمن را به اسارت آورد. آنگاه که متوکل با دولت بیزانس در نزاع بود اسرای ارمن را آزاد کرد و آشت (بعربی: آشوت) بغراتی را که خدماتی کرده بود بعنوان نخستین امیر ارمنستانی شناخت (247 هجری قمری). آشت در مدت 25 سال حکومت خود علاقۀ رعایای خود و امرای محلی را جلب کرد تا بدانجا که بر اثر تقاضای امرای مزبور المعتمد خلیفه بدو عنوان ((شاه)) داد و همچنین امپراطور بیزانس او را بدین سمت شناخت و معاهده ای با او منعقد کرد. روابط آشوت با خلیفه هیچگاه مقطوع نشد و وی همواره حتی پس از اختیار عنوان سلطنت مرتباً باج را میپرداخت. پس از مرگ آشوت (277) پسر ارشد وی سمبات اول (سمباط در منابع عربی) که مردی شجاع بود به سلطنت رسید ولی او نتوانست دشمنان خارجی خود (شیبانیان و ساجدان) را بجای خود نشاندو در جنگ با شیبانیان شکست خورد و کمی بعد بر اثر دخالت المعتمد (285) حکومت شیبانیان به پایان رسید و مجدداً ارمنستان را از تسلط مهاجمین رهائی بخشید. سمباد میدید که حاکم آذربایجان، از نژاد ساجدیۀ ترک موسوم به افشین دائماً بطرف مغرب و شمال نفوذ خود را بسط میدهد و ارمنستان را تهدید میکند و پس از مرگ افشین (288) برادر محتال او، یوسف جانشین وی شد و بالنتیجه وضع سمباد سخت تر گردید. یوسف صلاح دید که خاندان ارزرونان را، که از زمان آشوت اول، قویترین خاندان ارمنستان در مقابل بغراتیان بود تقویت کند و حتی در 909 میلادی برئیس آن خاندان گاژیک، رئیس وسپورگان، تاج شاهی داد و سپس المقتدر خلیفه این عنوان او را تجدید کرد (306 هجری قمری / 919 میلادی). پس از سال 910 میلادی یوسف ارمنستان را مسخر و سمبات را که از امرای ارمنستان جدا مانده بود در قلعۀ کاپوات محاصره کرد و سمباد تسلیم شد. سپس هرج و مرج در ارمنستان حکمفرما گردید. پسر وی آشوت دوم ملقب به ((آهنین)) (915- 928 میلادی) بیاری دولت بیزانس پیروزمند شد و با کمک پادشاه ایبری (گرجستان) و ابخاز مملکت خود را از سپاهیان عرب تصفیه کرد. وی با یونانیان متحد گردید و خاندان بغراتیه را به اوج قدرت رسانید. عنوان افتخاری شاهنشاه از طرف المقتدر خلیفه در سال 922 میلادی بدو اعطاء شد و او راحاکم بر وسپورگان، ایبری و ابخاز شناختند. آشوت دوم و جانشینان وی از این پس بکلی از منطقۀ نفوذ مسلمانان خارج شدند و بر قسمت اعظم ارمنستان مرکزی و شمالی حکومت کردند. در ارمنستان جنوبی، خاندان ارزرونیه، تقریباً مستقل بودند و عنوان شاه داشتند ولی قلمرو حکومت آنان بسیار کمتر از بغراتیه و شامل وسپورگان بود و وان پایتخت ایشان محسوب میشد. در جنب این دو حکومت، عده ای از حکومت نشین های جزء نیز وجود داشت. آشوت سوم (952- 977م.) قلعۀ کوچک آنی را پایتخت قرار داد. او و جانشین وی سمبات دوم ابنیۀ بسیار در آنجا ساختند چنانکه آنی را مروارید شرق نامیدند. سمبات دوم (917- 989م.) و برادر او گاژیک اول (900- 1020م.) با قدرت و سعادت سلطنت کردند، ولی بر اثر اغتشاشاتی که ایجاد شد بازیل دوم امپراطور بیزانس (976- 1026م.) موقع را غنیمت شمرد و خواست قدرت ازدست رفتۀ روم را در مشرق تجدید کند وبر ارمنستان مسلط گردید. سنخرین، آخرین فرد خاندان ارزرونیه مملکت خود (وسپورگان) را از ترس حملۀ ترکان بدولت بیزانس تسلیم کرد (1020) و همچنین امرای مسلمان شهرهای حوالی دریاچۀ وان (دیاربکر، منازگرد، اخلاط، ارجیش) تبعیت امپراتور بیزانس را پذیرفتند بقسمی که مستملکات بغراتیه از هر طرف به قلمرو دولت روم شرقی محاط گردید. در این زمان بین یوحنا (یوحانس) و آشوت چهارم بر سر حکومت ارمنستان رقابت بود و آشوت بکمک بیزانس بر رقیب فائق آمد. پس از مرگ آشوت (1040م.) امپراطور میشل چهارم خواست ارمنستان را کاملاً ضمیمۀ امپراطوری سازد و سپاهی به محاصرۀ آنی فرستاد ولی واقعۀ پافلاگونیان (1041) او را مجبور به عقب نشینی کرد. گاژیک دوم (1042- 1045) که هفده ساله بود بسلطنت رسید ولی قسطنطین نهم بمحض جلوس بر اریکۀ امپراطوری آنی را محاصره کرد و بسلطنت بغراتیه خاتمه داد و در عوض اراضی وسیعی در کاپادوکیه به گاژیک دوم دادند. سلجوقیان چندین بار بسرحدات بیزانس حمله کردند ولی بر اثر استحکامات عالیه که به امر بازیل برپا شده بود و نیز شجاعت سپاهیان ماهر او، پیشرفتی نکردند. الپ ارسلان به دولت سلجوقی نیروئی بخشید و در سال 456 هجری قمری/ 1064 میلادی از ری حرکت کرد آلبانی و ایبری را تسخیر و همه نواحی ارمنستان شرقی مانند نخجوان، قارص (که در آنجا هنوز شعبه ای از بغراتیه حکومت داشت) وآنی پایتخت آن را تسخیر کرد. امپراطوران روم شرقی در طی قرن یازدهم میلادی بر قسمت بزرگی از ارمنستان تسلط یافتند اما سلاجقه آنانرا طرد کردند. پس از سقوط آنی و بالنتیجه از دست رفتن استقلال ملی، ملل ارمنی ازمقابل مهاجمین فرار کرده به گردنۀ توروس پناه بردند و سپس به کیلیکیه رفتند. در مقابل ارمنستان خاص (مشهور به ارمنستان کبیر) ، کیلیکیه بنام ارمنستان صغیرنامیده شد و بشکل قلمرو تابع امپراطور آلمان درآمد (1198م.) و سه سلسله متوالیاً در این کشور حکومت کردند: روپنیان، هثومیان، لوزیگنان. ارمنستان صغیر دارای تشکیلاتی مشابه تشکیلات سوریه در عهد صلیبیون گردید. در زمان ممالیک مصر این مملکت خراب شد و پس بعلت وضع جغرافیائی خود از لحاظ تجارت پیشرفت بسیار کرد. آخرین پادشاه ارمنستان صغیر لئون ششم در فرانسه (که بدانجا میهمان و پناهنده ٔشارل ششم بود) درگذشت (1393م.) و در سن دنی مدفون گردید و حقوق او به لوزیگنان قبرس منتقل شد. اما ارمنستان کبیر، نخست از طرف سلجوقیان و سپس مغول آنگاه عثمانیان مورد تاخت و تاز و تخریب قرار گرفت. بخش شرقی آن در مائۀ هفدهم میلادی به ایران ضمیمه گردید. بزودی دولت روسیه که گرجستان را به سال 1802 میلادی تصرف کرده بود، بسوی ارمنستان آغاز پیشرفت کرد. معاهدۀ اندرینوپل (1828) و محاربات 1853- 1855 و 1877 میلادی بنفع روسیه خاتمه یافت و مملکت ارمنستان امروزه بین ترکیه و روسیه و ایران منقسم گردیده است.
دین ارمنیان.
دین قدیم: دین قدیم ارمنی مانند شئون دیگر تمدن آن از قبیل: زبان، عادات و رسوم، طرز حکومت ودیگر چیزها از تمدن ایران متأثر است و نفوذ ایران در آن کاملاً آشکار است. دین قدیم ارمنی را میتوان به دو دورۀ متمایز تقسیم کرد: 1- دورۀ قبل از نفوذ ایران و تمدن ایرانی. 2- دوره ای که تمدن ایران در آن نفوذ کرد.
1- دورۀ اول را میتوان دورۀ طبیعی نامید یعنی دوره ای که قوا و موجودات طبیعی مورد پرستش مردم بوده اند. از آثاری که از این دوره در ایالت گارنی برجای مانده، مجسمه هائی است بشکل ماهی، از اژدهاهائی که در آن روزگاران مورد پرستش ارامنه بوده اند. همچنین بموجب روایات و سنن مذهبی جنگل ((سوسیاتس)) (واقع در ایالت ایروان) را می پرستیدند و از جنبش و حرکت برگهای آن پیشگوئی میکردند و آنوشاوان ((انوشروان)) نامی پسر کاردس نگاهبان و متولی این جنگل بود. 2- دورۀ نفوذ ایران را میتوان دورۀ اساطیری مذهب قدیم ارمنی نامید. مذهب قدیم ارمنی در این دوره شبیه مزدیسناست. ولی چنانکه ینسن میگوید اگرچه در این دورۀ اساطیری، خدایان دین ارمنی آرامازد، آناهیت، واهاگن، تیر، میهر، و سپاندرمت همگی ایرانی اند و تعریف و توصیفی که برای هر یک از آنها میشود درست همان است که برای خدایان ایرانی آمده، معهذا دین ارمنی در این دوره شکل مستقلی دارد:در دین قدیم ارمنی آرامازد خالق کل است و بهیچوجه خدائی مخالف او بنام اهریمن وجود ندارد و میتوان گفت در این قسمت هیچ تأثیری از دین مزدیسنا در بین نیست فقط در زبان ارمنی مارخارامانی یادآور معنی اهریمن میباشد. در دین قدیم ارمنی پیغمبری مانند زردشت و کتابی مانند اوستا وجود ندارد. ولی انتظار موعودی سوشیانس که مردم و گیتی را از بدیها نجات دهد در قصۀ آرتاوازد (داستانی غیرمذهبی) باقی مانده است. از رستاخیز و تن پسین هم تأثیردر دین ارمنی در این دوره دیده نمیشود. برای آشنائی به عقاید ارمنی ها راجع به آخرت در کتاب جمهوریت تألیف افلاطون اطلاعات خوبی مندرج است. در آنجا حکایت یک ارمنی وجود دارد که در جنگی کشته میشود و پس از ده روز او را میبرند که بر خرمنی از آتش افکنده بسوزانند، در این حال او دوباره زنده میشود و آنچه را که در آخرت دیده بود برای مردم حکایت میکند و این کاملاًشبیه است به قصۀ ارتویراف مقدس که در پهلوی وجود دارد و نیز شبیه کمدی دیوین میباشد.
خدایان و پرستش آنان:
1- در بین خدایان ارمنی ارامازد خدای بزرگ و خالق کل است و شبیه است به اهورامزدا یا هرمزد ایران. صفاتی که برای او آورده میشود بدین قرار است: شجاع، بزرگ، پدر همه خدایان، آفرینندۀ آسمان و زمین و بخشندۀ فراوانی و حاصلخیزی. اگرچه خدای میهر پسر اوست و الهه های آناهیت و نانه دخترهای او هستند ولی همگی این فرزندان بدون مادر از آرامازد متولد شده اند. بنابراین آرامازد کاملاًخدای بزرگ ایران، اهورامزدا را به یاد می آورد. گلتزر عقیده دارد که خدای بزرگ واناتور بوده و آرامازدخدای اجنبی است لکن کم کم واناتور فراموش شده و آرامازد جای آنرا گرفته است. واناتور لغتی ارمنی و از دوکلمه مرکب است: وان = جا، و تور = دهنده به معنی جای دهنده و پذیرائی کننده و مهمان دوست و مطابق است باکزنی اس یونانی. آرامازدرا خدای نوروز نیز می نامیدند زیرا وقت پرستش او به نوروز می افتاد و نوروز را بزبان ارمنی ناواسارد میگویند.
2- آناهیت نزد ارمنی های قدیم فوق العاده اهمیت داشت و مورد پرستش آنان بود و مسلم است که پرستش آناهیت در دین قدیم ارمنی از دین زردشتی آمده، اگرچه ایرانیها بت نداشتند و بت پرست نبودند، ولی بقول هرودت: اردشیر با حافظه (یادگیر) (316- 404 قبل از میلاد) امر کرد که ایرانیها برای آناهیت مجسمه ای برپا کرده آنرا پرستش کنند. آناهیت در برابر ارتمیس اساطیر یونانی است که الهۀ عفاف و پاکدامنی میباشد و این ادعا از کلمات تیردات پادشاه ارمنستان بخوبی ثابت میشود: ((بانوی بزرگ آناهیت که فر ملت ماست و رزاقی که مادر همه گونه خرد و هوش است و دختر آرامازد بزرگ و دلیر است)).
معابد مهم آناهیت در شهرهای یریتسا و آرماویر و آرتاشات و آشتی شات بوده است. یکی دیگر از معابد آناهیت معبد سنگ داربنوتس در ایالت آنزواتسیاتس بوده است. بعضی ها آناهیت را با آفردیت الهۀ شهوت مطابق میدانند. این تطبیق هم درست است زیرا بقول سترابن نابکاری و بی عفتی و فحشاء هم در معابد آناهیت وجود داشت. مهمترین و بزرگترین معبد آناهیت که بنابه گفتۀ سی سر محبوبترین و ثروتمندترین آنها بود، معبد یریتسا بود. وقتی که لوکولوس به ارمنستان حمله کرد، مردم بیم داشتند که این معبدو اموال بیشمار آن به تاراج رومیها رود لکن در زمان آنتونیوس معبد به تاراج سپاهیان رومی رفت و سربازان مجسمۀ زرین آناهیت را درهم شکستند و قطعات آنرا میان خود تقسیم کردند. بعدها در ارمنستان بجای مجسمۀ ازبین رفتۀ آناهیت مجسمه ٔدیگری از زر درست کردند که تا زمان گریگور مقدس اولین خلیفۀ بزرگ ارمنی وجود داشت. مجسمۀ آناهیت در آشتی شات نیز از زر بود و بهمین جهت آن را وسک میر یعنی ((مادر زرین)) می نامیدند. آناهیت متمولترین خدایان بود و تمام ایالت یکغیاتس بنام این الهه، آناتا نامیده میشد. گله های بزرگ گاو که مخصوص قربانی آناهیت بودند، همه جا با نشان آناهیت می گشتند و از دیگر گله ها ممتاز و مشخص بودند. در اولین ماه سال نو یعنی ماه ناواسارد (فروردین) جشنهای بزرگ برپا میکردند. زوار از هر نقطه به معابد روی می آوردند و حاجت میخواستند. در 1884 میلادی در آسیای صغیر سر یکی از مجسمه های خدایان پیدا شد که سامویل رایناک آنرا شاهکار بی نظیر می داند و اکنون در بریتیش موزیوم است. بعضی آنرا مجسمۀ آناهیت و پاره ای دیگرمجسمۀ آستغیک می دانند.
3- مهر: درباره خداوند مهر اطلاعات ما اندک است و اگرچه آگاسانگلس میگوید که در باگایاریچ معبدی بنام او بوده است ولی درباره اینکه چگونه و به چه کیفیت او را می پرستیده اند هیچ نوع اطلاعی در دست نیست. لغات بسیاری از کلمه مهر مشتق شده است مانند مهیان = بتکده، معبد. مه کان که نخست معنی ماه و سپس نام مخصوص ماه هفتم سال شده است. اسامی خاص: مهران، مهروژان، مهرداد، مهنداک، مهر که همگی از مهر مشتق شده اند دلیل بر اینند که مهر در میان مردم خیلی محبوب بوده است. مهر از لغات ایرانی و معنی آن آفتاب است (میثرا، میترا، مهر). گزنفون مینویسد:ارامنه اسبها را به مهر می بخشیدند و قربانی میکردندبقول ستراب در موقع جشن مهرگان از ارمنستان 000، 20 اسب برای دربار ایران بعنوان خراج و پیشکش فرستاده میشد. مورخین ارمنی، یغیشه و موسی خورنی حکایت میکنند که ایرانی ها (چنانکه ارمنی ها را نیز این عادت بود) بنام مهر سوگند یاد میکردند، زیرا او حامی و مدافع عهد و پیمان بود. در پهلوی لغتی هست میثرادروج که پیمان شکن معنی آن است. مهر در مذهب زرتشتی سوشیانس یعنی نجات دهنده شمرده شده است و مأمور است که رستاخیز کند اگرچه، چنانکه پیش گذشت فرزندان آرامازد همگی بدون مادر از او متولد شده اند، ولی بروایت پاره ای از مورخین ارمنی، مهر را مادری از افراد نوع بشر بوده است. مهر یزته (ایزد) وهمکار امشاسپندان بود و در ردیف آنان شمرده میشد.
امشاسپندان بقرار زیر بوده اند: 1- اهورامزدا (هرمزد). 2- بهمن. 3- اردیبهشت. 4- شهریور. 5- اسفند. 6- خرداد. 7- امرداد. دو تن از امشاسپندان که هرمزد و سپاندارمذ باشند، خدایان ارمنی شده اند. ایزدان که فرشتگان بودند، سه تن از آنان نیزخدایان ارمنی شمرده شده اند: مهر، آناهیت، تیر. مهرپرستی تنها عقیدۀ ایرانی است که مدتها در مغرب رواج داشت و رقیب بزرگ دین عیسی بود، لکن در قرن چهارم میلادی از اهمیت و پرستش آن کاسته شد.
4- تیر: این خدا، خوابگزار، حامی ادبیات و صنایع بود و قلم آرمازد نامیده میشد. تیر لغتی ایرانی و بدین معنی برابر است با آپل یونانی که همواره با تیر و کمان پدیدار میشد. نیز او را با هرمس یونانی که خوابگزار بود تطبیق کرده اند. معبد تیر در یرازاموین بود و آرتاشس دوم مجسمۀ اورا از ((آرماویر)) بدانجا برده بود. قشون تیردات که دین عیسوی پذیرفته بود، بفرمان وی از پایتخت واغارشاپات بدان معبد روی آورده، آنرا ویران کرده بسوختند و دیوها ((مغها)) از آنجا فرار کرده به معبد آناهیت آمدند. (آگاثانگلس). یکی از نامهای ارمنی بنام تیر نامیده شده است چنانکه مه کان بنام مهر بود. و نیز از نام تیر اسامی خاصی مشتق شده اند مانند ترینکاتار، تیروتس، تیران، تیرداد و غیره.
5- آستغیک: دومین الهه است. معبد او در شهر آشتیشات واقعدر ایالت تارن بوده که آنجا را ((حجلۀ آستغیک)) می نامیدند زیرا آستغیک زن یا معشوقۀ واهاگن بود. آستغیک با آفردیت تطبیق میشود، زیرا بفسق معروف بود. معابد آستغیک در جاهای دیگر نیز بوده است، از جمله بر فراز کوه پاغات در ایالت آنج واتسیاتس و نیز در کنار دریاچۀ وان. احتمال میرود که آستغیک از لغات سامی اقتباس شده باشد، چنانکه هوفمان نام او
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ / اَ سِنِسْ تْ)
نام پدرزن وامق است که عاقبت وامق او را بکشت (در داستان وامق و عذرای عنصری). (سروری) (برهان) :
بفرمود تا اسنستان پگاه
بیامد بنزدیک رخشنده ماه
بدو داد فرخنده دخترش را
بگوهر بیاراست اخترش را.
عنصری
لغت نامه دهخدا
نمکزار: وز بس دم دی مهی عدو را بر چهره نمکستان گشاید. (خاقانی. عبد. 501)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروستان
تصویر سروستان
جایی که در آن درخت سرو بسیار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرستان
تصویر تمرستان
باغ خرما کویکستان
فرهنگ لغت هوشیار
رمل زار، ریگزار، ریگستان، شن زار، ماسه زار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ایادی
فرهنگ واژه مترادف متضاد