جدول جو
جدول جو

معنی سماطین - جستجوی لغت در جدول جو

سماطین
(سِ طَ)
تثنیۀ سماط، دورویه. دو رسته از درختان و مردم. (از غیاث) (آنندراج) :
دورویه سماطین آراسته
نشینندگان جمله برخاسته.
نظامی.
رجوع به سماط و سماطان شود
لغت نامه دهخدا
سماطین
(سَ)
قالی وپلاس، پارچۀ خشن، اطاقی که در اطرافش آینه نصب کرده باشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سماطین
دو رویه، دو رسته، سفره
تصویری از سماطین
تصویر سماطین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سراحین
تصویر سراحین
سرحان ها، گرگ ها، اسدها، شیرها، جمع واژۀ سرحان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اساطین
تصویر اساطین
اسطوانه ها، استوانه ها، جمع واژۀ اسطوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثمانین
تصویر ثمانین
هشتاد، هشت ده تا، عدد «۸۰»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماطان
تصویر سماطان
دو صف یا دو رده از درختان یا مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلاطین
تصویر سلاطین
سلطان ها، فرمانرواها، پادشاه ها، برهان ها، قدرت ها، جمع سلطان
فرهنگ فارسی عمید
(سَمْ ما)
جمع واژۀ سماع، به معنی شنوا و مطیع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دو دسته از درخت و مردم. (ناظم الاطباء). تثنیۀ سماط در حال رفعی. رجوع به سماط و سماطین شود
لغت نامه دهخدا
(سَمْ ما)
درجۀ پنجم از درجات پنجگانه مانویه است. درجه اول معلمین، دوم مشمسین، سیم قسیسین، چهارم صدیقین و پنجم سماعین. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ)
تثنیۀ سماک که سماک رامح و سماک اعزل است:
گرچه در حلق سماکین افکنم
چون کمند امتحان خواهم فشاند.
خاقانی.
با سمک گردون مساوی وبا سماکین موازی. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
جمع واژۀ سلطان. (منتهی الارب) (آنندراج) : همه بزرگانندو بجاه و خدمت سلاطین تقدم داشتند. (تاریخ بیهقی).
یکچند پیشگاه همی دیدی
در مجلس ملوک و سلاطینم.
ناصرخسرو.
و دیگر سلاطین دولت میمون را که خداوند عالم پادشاه عصر... (کلیله و دمنه).
شاه سلاطین فروز خسرو شروان که چرخ
خواند بدوران او شروان را خیروان.
خاقانی.
اعدل ملوک و افضل سلاطین. (سندبادنامه). هیچیک از ملوک و سلاطین عالم در حق هیچ پادشاه و... (ترجمه تاریخ یمینی).
ملک حفاظی و سلاطین پناه
صاحب شمشیری و صاحب کلاه.
نظامی.
کجا در حساب آورد چون تو دوست
که روی ملوک و سلاطین در اوست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
جمع واژۀ سرطان: ویغتذی (قاسطر) فیها (فی الماء) بالسمک السراطین. رجوع به سرطان بحری و نهری و دزی ذیل سرطان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سزارین
تصویر سزارین
عمل جراحی در زایمان غیر طبیعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفالین
تصویر سفالین
هر چیز که از سفال سازند سفالی: کوزه سفالین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیاطین
تصویر شیاطین
جمع شیطان
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی شده واپسین یکشنبه یکشنبه پیش از جشن برخاست عیسی سریانی تازی گشته جشنی است مر ترسایان را هفته ای پیش از (فصح) عیدی است ترسایانرا که در روز یکشنبه قبل از عید فصح گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمادیر
تصویر سمادیر
کم بینی دید ناتوان، سایه واره ها آنچه پیش چشم آید در مستی و گیجی
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای ماهی استخوانی که حداکثر طولش تا 25 سانتیمتر میرسد و بدنش پوشیده از فلسهای نسبتا درشت نازک و نوک تیز است رنگ بدنش سبز و در قسمتهای پشت آن خط آبی رنگ بمحاذات تیره پشت حیوان قرار دارد. پهلو ها و شکم حیوان سفید و نقره یی است ماهی مذبور را جهت تغذیه و ساختن کنسرو صید میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
از سماک پارسی سماک گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته سماقیان میباشد این گیاه بشکل درخت یا درختچه میباشد برگهایش متناوب و مرکب و شانه یی است. گلهایش کامل و دو جنسی و در برخی گونه ها گلهای نر و ماده از هم جدا هستند. میوه این گیاه کوچک و شفت و ترش مزه و قابض است. برگش در تداوی به عنوان تب بر مصرف میشود گرد میوه اش ترش و خوش طعم است و جهت چاشنی اغذیه به کار میرود. سماک تتری تتم. یا سماق سمی. گونه ای سماق که در امریکای شمالی فراوان میروید و برگهایش در تداوی در معالجه نقرس و روماتیسم و فلج به کار میرود. مقداری که از این گیاه در تداوی به کار میرود در حدود 12 تا 30 سانتی گرم است و از به کار بردن بیش از آن باید احتراز کرد چون بسیار سمی است. یا سماق کاذب. سماق هرز. یا سماق هرز. گونه ای سماق که در صنعت از صمغ مستخرج از تنه آن استفاده میکنند و از آن نوعی لاک به نام لاک ژاپن میسازند سماق کاذب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقلاطین
تصویر سقلاطین
لاتینی تازی گشته برابر با ابریشم پرند رز دوخت پرند کبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکاکین
تصویر سکاکین
جمع سکین، کارد ها دشنه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخاخین
تصویر سخاخین
گرم، جمع سخین، کج بیل ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماتین
تصویر تماتین
جمع تمتان تمتین، رشته های تاژ (خیمه) رسن های چادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراطین
تصویر خراطین
نوعی کرم دراز و سرخ که در جاهای نرم و مرطوب بهم رسد حمر الارض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمانین
تصویر ثمانین
هشتاد ثمانون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصاطین
تصویر اصاطین
جمع استوانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماطان
تصویر سماطان
دو رسته از درختان یا از مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماکین
تصویر سماکین
جمع سماک ماهی فروشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلاطین
تصویر سلاطین
جمع سلطان، چیرگان شاهان جمع سلطان پادشاهان، جمع سلطان
فرهنگ لغت هوشیار
از پارسی استوانه ها، ستون ها جمع اسطوانه. ستونها رکن ها ارکان، بزرگان برجستگان: ازاساطین عصر خویش بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمادین
تصویر نمادین
سمبولیک، سمبلیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سلاطین
تصویر سلاطین
پادشاهان
فرهنگ واژه فارسی سره
امرا، سلطان ها، پادشاهان، ملوک، شاهان
متضاد: رعایا
فرهنگ واژه مترادف متضاد