جمع واژۀ سلطان. (منتهی الارب) (آنندراج) : همه بزرگانندو بجاه و خدمت سلاطین تقدم داشتند. (تاریخ بیهقی). یکچند پیشگاه همی دیدی در مجلس ملوک و سلاطینم. ناصرخسرو. و دیگر سلاطین دولت میمون را که خداوند عالم پادشاه عصر... (کلیله و دمنه). شاه سلاطین فروز خسرو شروان که چرخ خواند بدوران او شروان را خیروان. خاقانی. اعدل ملوک و افضل سلاطین. (سندبادنامه). هیچیک از ملوک و سلاطین عالم در حق هیچ پادشاه و... (ترجمه تاریخ یمینی). ملک حفاظی و سلاطین پناه صاحب شمشیری و صاحب کلاه. نظامی. کجا در حساب آورد چون تو دوست که روی ملوک و سلاطین در اوست. سعدی