- سلیم (پسرانه)
- سالم، دارای قدرت داوری و تشخیص درست، نام چندتن از پادشاهان عثمانی
معنی سلیم - جستجوی لغت در جدول جو
- سلیم
- درست و صاحب سلامت، بی عیب
- سلیم
- سالم، درست، بی عیب،
برای مثال عقل سلیم، چو دزدان به هم باک دارند و بیم / رود در میان کاروانی سلیم (سعدی۱ - ۴۵)
بی آزار، آرام و مطیع،برای مثال در برابر چو گوسفند سلیم / در قفا همچو گرگ مردم خوار (سعدی - ۸۷)
ساده لوح، ساده دل،برای مثال ای سلیم آب ز سرچشمه ببند / که چو پر شد نتوان بستن جوی (سعدی - ۱۷۱)
سهل، آسان،برای مثال خواجه بر تو کرد خواری آن سلیم و سهل بود / خوار آن خواری که بر تو زاین سپس غوغا کند (منوچهری - ۲۶)
کنایه از مارگزیده، این معنی از جهت تفال به سلامت است،برای مثال نوز نبرداشته ست مار سر از خواب / نرگس، چون گشت چون سلیم مسهّد (منوچهری - ۲۲)
در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن مستفعلن مفعولات مفعولات
- سلیم ((سَ))
- سالم، بی عیب
سلیم النفس: نیک سرشت، پاک نهاد (واژه فرهنگستان)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
واگذاری، گردن نهادن
اسلام
سلام کردن، تحیت و تکریم
گردن نهادن، رام شدن، واگذار کردن، سپردن، درود، سلام
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
گردن نهادن، سلام گفتن، پذیرفتن شکست و متوقف کردن جنگ، حالت اطاعت و فرمانبرداری، مطیع، فرمانبردار
Surrender, Submission
подчинение , капитуляция
Einreichung, Kapitulation
подання , капітуляція
poddanie, poddanie się
提交 , 投降
submissão, rendição
sottomissione, resa
sumisión, rendición
soumission, reddition
indiening, overgave
การส่ง , การยอมแพ้
penyerahan, menyerah
تسليمٌ , استسلامٌ
आत्मसमर्पण
הַכְנָעָה , כְּנִיעָה
提出 , 降伏
제출 , 항복
teslimiyet
kuwasilisha, kujisalimisha
জমা , আত্মসমর্পণ
اطاعت , ہتھیار ڈالنا