جدول جو
جدول جو

معنی سلسی - جستجوی لغت در جدول جو

سلسی(سَ)
دهی از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج، دارای 280 تن سکنه و آب آن از چشمه است. محصول آن غلات، لبنیات، توتون و این ده در دو محل بفاصله دوهزار متر واقع و به سلسی بزرگ و سلسی کهنه یا سفلی معروف است. سکنۀ سلسی بزرگ 180 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
سلسی
ساده لوحی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلمی
تصویر سلمی
(دخترانه)
سلما
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلوی
تصویر سلوی
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، ورتیج، وشم، سمان، کراک، سمانه، کرک، بدبده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپسی
تصویر سپسی
عقب افتادگی، واپس ماندگی، برای مثال به فضل کوش و بدو جوی آب روی از آنک / به مال نیست به فضل است پیشی و سپسی (ناصرخسرو - ۳۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلیس
تصویر سلیس
شیوا، فصیح، سلس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکسی
تصویر سکسی
دارای جاذبۀ جنسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساسی
تصویر ساسی
فقیر، درویش، گدا، گدایی کننده، برای مثال این چرا بندۀ ضعیف و چاکر و ساسی ستی / وآن چرا شاه و قویّ و مهتر و والاستی (ناصرخسرو - ۲۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلسل
تصویر سلسل
آب روان گوارا، می خوشگوار
فرهنگ فارسی عمید
گدائی، (شرفنامۀ منیری) (برهان) (استینگاس) (ناظم الاطباء)، گدائی کردن، (برهان) (شعوری از فرهنگ میرزا)، به این معنی اساسی ندارد و شاهدی نیز دیده نشد، فرهنگ نویسان ’ساس’ را بمعنی گدا گرفته و با افزودن ’ی’ حاصل مصدر این کلمه را به این معنی نقل کرده اند
لغت نامه دهخدا
نسبت است به ساس (= ساش = چاچ = شاش) شهری از ترکستان قدیم که امروز آن را ’تاشکند’ نامند، رجوع به چاچی شود
لغت نامه دهخدا
گدا و گدائی کننده. (برهان) (شرفنامۀ منیری) (رشیدی). گدا و دریوزه گر. (جهانگیری) (استینگاس) (ناظم الاطباء) :
چه خیزد ز اول ملکی که در پیش دم آخر
بود ساسی و بی سامان چه ساسانی چه سامانی.
سنائی.
خاک پاشان دیگرند و بادپیمایان دگر
کی توان مر ساسیان را تخم ساسان داشتن.
سنائی.
همه ساسی نهاد و مفلس طبع
باز در سر فضول ساسانی.
سنائی.
پس مردمان زبان به عیب این ساسان (ساسان بن بهمن نشر کردن و دنأت همت او را شرح دادن دراز کردند... والی یومنا هذا هر فرومایه را که عیب و سرزنش کنند ساسی خوانند، و گدایان را ساسی و ساسانی گویند. (تاریخ بیهق ص 42).
- ساسی سرای، گداخانه. رجوع به ساسی سرای شود.
- ساسی نهاد، گداطبع. فرومایه. رجوع به ساسی نهاد شود
لغت نامه دهخدا
اسم هندی فرنجمشک است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
واپس ماندگی. عقب ماندگی:
بفضل کوش و بدو جوی آبروی از آنک
بمال نیست بفضل است پیشی و سپسی.
ناصرخسرو.
پندارد هر چه نام پیشی بر او افتد ونام سپسی بر دیگری افتد. (جامع الحکمتین ص 243)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
ریحان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بهندی بزرکتان است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به بزر شود
لغت نامه دهخدا
نهر ساسی یکی از پنج نهری بود که در زیر واسط از دجله برمیداشتند، (نزهه القلوب چ اروپا ص 214)
قریه ای است زیر واسط حجاج، (معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سنگی باشد متخلخل چنانکه گویی باد از آن برمی آید. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سلسل
تصویر سلسل
آب گوارا، می گوارا سر زنده کودک آب گوارا، شراب خوشگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساسی
تصویر ساسی
گدا و گدائی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپسی
تصویر سپسی
عقب ماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
روان این واژه را آنندراج از غیاث اللغات برگرفته معین با بهره گیری از خیام پور در فرهنگ فارسی می نویسد: (از منابعی که در دست است تنها در معیار اللغه دیده می شود) فرهنگ عربی به فارسی لاروی نیز واژه سلیس را نیاورده است فرانسوی شن
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته مریم گلی سروی از گل ها از آن روی که گل آن چون سرو است است در تهران به آن سروی گفته می شود آرامبخش، انگبین، ورتیج بدبده از مرغان اوشوم (گویش گیلکی) بودنه هر چیز که تسلی دهد مایه تسلی، انگبین عسل، مرغی است شبیه به تیهو بلدرچین
فرهنگ لغت هوشیار
نام تازی برای زنان، نام زنی دلستان، دلستان منسوبه به سلم نردبانی. یا برهان سلمی. برهانی که جهت اثبات تناهی ابعاد اقامه کرده اند از این قرار: زاویه منفرجه ای فرض شود که دو ضلعظن بی نهایت امتداد یابد و هر اندازه که دو ضلع آن امتداد یابد به همان اندازه هم به فواصل میان دو ضلع افزوده میشود و در نتیجه هر گاه امتداد دو ضلع بی نهایت باشد آخرین فاصله آن دو از یکدیگر نیز بی نهایت خواهد بود در صورتی که محصور بین دو حاصر است که عبارت از دو ضلع باشد و محصور بودن با غیر متناهی بودن آن منافات دارد یعنی محال است که امری که محصور بین حاصرین میباشد نیز غیر متناهی باشد زیرا معنی غیر متناهی بودن این است که حد و حصری نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلبی
تصویر سلبی
منسوب به سلب نفیی منفی: صفات سلبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلکی
تصویر سلکی
زخم نیزه، کار راست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلسی
تصویر کلسی
از ریشه لاتینی آهکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلبی
تصویر سلبی
((سَ لْ))
منسوب به سلب، نفیی، منفی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلسل
تصویر سلسل
((سَ سَ))
آب گوارا، شراب خوشگوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلوی
تصویر سلوی
((سَ وا))
مایه تسلی، عسل، بلدرچین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلیس
تصویر سلیس
((سَ))
نرم بودن، رام بودن، نرمی، آسانی، سلس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپسی
تصویر سپسی
((س پَ))
تأخر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساسی
تصویر ساسی
گدا، جمع ساسیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپسی
تصویر سپسی
تاخر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سلسه
تصویر سلسه
دودمان
فرهنگ واژه فارسی سره