جدول جو
جدول جو

معنی سلجوق - جستجوی لغت در جدول جو

سلجوق
(پسرانه)
نام جد خاندان سلجوقیان
تصویری از سلجوق
تصویر سلجوق
فرهنگ نامهای ایرانی
سلجوق
(سَ)
ابن تقاق (دقاق) جد خاندان سلجوقیان از رؤسای ترکمان وی و پسران و نوادگان او در جنگهایی که مابین سامانیان و امرای ایلک خانی و سلطان محمود غزنوی اتفاق می افتاد شرکت می جستند وی دو پسر داشته: داود و طغرل بیک (مؤسس سلجوقیان) منسوب بدو سلجوقی است. (فرهنگ فارسی معین)
نام یکی از اجداد سلاطین سلجوقیه بود که نسب او به افراسیاب میرسیده و طایفۀ سلاجقه سلاطین عظیم ایشان بوده اند. (آنندراج). پدر کلان پادشاهان سلجوقی باشد. (برهان). رجوع به سلجوقیان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الجوق
تصویر الجوق
آلاچیق، نوعی از خیمه یا خانۀ چوبی و سایبانی از برگ و ساقۀ درختان که در باغ یا صحرا درست کنند، الاچق، الچوق، ابّه
فرهنگ فارسی عمید
(وو)
ابن محمود بن ملکشاه ملقب به غیاث الدین از سلاطین سلجوقی است از شوال 525 تا جمادی الاخرۀ سال 526هجری قمری توضیح اینکه پس از فوت سلطان محمود سلجوقی در شوال 525 در همدان ابوالقاسم درگزینی وزیر، پسر او داود را با لقب غیاث الدین بسلطنت برداشت اما چون مردم همدان بر وزیر شوریدند وی اموال خود را برداشت وبه ری که جزو قلمرو سنجر بود آمد و داود در ذی القعده همین سال به زنجان رفت. عم داود مسعود پس از شنیدن خبر فوت برادر به تبریز شتافت و آنجا را گرفت و داود به جنگ عم خود آمد و تبریز را در اواخر محرم 526 در محاصره گرفت و اگر چه عم و برادرزاده صلح کردند لیکن مسعود خود را به همدان رساند و از آنجا نمایندگانی پیش خلیفه فرستاد و درخواست کرد تا خطبه بنام او جاری شود و داود نیز همین تقاضا را از خلیفه داشت. خلیفه موضوع را موکول به حکم سلطان سنجر ساخت. برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 2 ص 321 و 322 و 471 و 521 و 522 و اخبار الدوله السلجوقیه ص 99 و 101 و 102 و 105 و 108 و 111 و 112 و 114 و 122 و تاریخ گزیده چ اروپا ص 464 و 465 و 468
لغت نامه دهخدا
ابن ملکشاه سلجوقی وی به دستیاری مادرش ترکان در اصفهان به تخت نشست اما برادرش برکیارق اصفهان را محاصره کرد و ترکان خاتون با دادن مبلغی او را منصرف کرد. محمود در سال 488 هجری قمری به بیماری آبله درگذشت و برکیارق رسماً جانشین او شد
لغت نامه دهخدا
(مَ دِ سَ)
چهارمین از سلاجقۀ آسیای صغیر (510-551 ه. ق.). او چند سال پیش از مرگ، مملکت خود را میان پسران بخش کرد و در 588 ه. ق. درگذشت. رجوع به ترجمه طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 137 شود
ابن قلج ارسلان. از سلجوقیان روم بود و از سال 539 تا 558 ه. ق. حکومت کرد
لغت نامه دهخدا
(رُ نُدْ دی)
ابوالمظفر ملک ارسلان بن طغرل بن محمد بن ملکشاه سلجوقی که قریب شانزده سال سلطنت کرد و به سال 581 هجری قمری درگذشت. او پادشاهی عادل و مهربان و سهل گیر بود و عفو و اغماض فراوان داشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 530)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی نِ سَ)
کیقباد ثانی. هجدهمین و آخرین تن از سلسلۀ سلاجقۀ آسیای صغیر (روم) که از 696 تا700 هجری قمری سلطنت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 138)
کیقباد اول. دوازدهمین تن از سلاجقۀ آسیای صغیر که از 616 تا634 هجری قمری سلطنت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 138)
لغت نامه دهخدا
(سَ جَ)
ابن ملکشاه. معزالدین ابوالحارث احمد بن ملکشاه سلجوقی، آخرین پادشاه از سلجوقیان بزرگ جلوس 511 هجری قمری فوت 552 هجری قمری بنابه قول مورخان در ظرف 40 سال امارت و سلطنت او در خراسان 19 فتح نصیب وی گردید. بعد از شکست برادرزاده اش کار او بالا گرفت و در شمار سلاطین بزرگ سلجوقی درآمد. در 544 هجری قمری برای سرکوبی احمدخان که از دادن خراج سرپیچی میکرد به ماوراءالنهر حمله برد. سمرقند را محاصره کرد و احمدخان را اسیر گرفت، ولی بار دیگر او را بحکومت آن ناحیه منصوب کرد. شش سال بعد بهرام شاه غزنوی کوس استقلال بزد. سنجر او را نیز به اطاعت وادار کرد در 535 هجری قمری سمرقند بار دیگر سر به طغیان برداشت و سنجر پس از شش ماه محاصره آنرا بتصرف درآورد و نسبت به اهالی رحم و شفقت ورزید، ولی در جنگ سختی که بین سنجر و قراختائیان در درۀ ضرغام درگرفت سنجر شکست خورد (و این نخستین شکست او بود). این شکست یکی از بزرگترین شکستهای مسلمانان در آسیای مرکزی است. تلفات سلجوقیان را 100000 تن نوشته اند. نتیجه این شد که قراختائیان مرو و نیشابور را چندی اشغال کردند. دو سال بعد سنجر قدرتی پیدا کرده به خیوه حمله برد، ولی موفقیتی چندان نصیبش نگردید و مصالحه کرد. آخرین فتح سنجر غلبه بر علاءالدین جهانسوز غوری که بخراسان حمله کرده بود و اسیر گرفتن اوست. قراختائیان پس از تأسیس سلطنت به اهالی مقیم آزاری نرساندند و بر عکس ترکان غز را که چادرنشین بودند از علفچرهای خود راندند و غزان از رود سیحون گذشتند. سنجر به آنان اجازه داد تا در حوالی درۀ بلخ اقامت کنند و مقرر شد که این طایفه سالی 40000 گوسفند برسم خراج بدهند، ولی بر سر تعیین جنس گوسفند نزاع برخاست و حاکم بلخ هم نتوانست غایله را رفع کند. سنجر پس از وقوف بر این قضیه در سال 548 هجری قمری با 100000 سپاهی بقصد سرکوبی غزان روانه گردید. آنان اول مرعوب شدند، حاضر گردیدند که غرامت هم بدهند، ولی سنجر پیشنهادهای آنها را رد کرد. غزان نیز دست از جان شسته مبادرت به جنگ کردند (جنگ قطوان) و فاتح شدند و سنجر را زنده اسیر گرفتند. سنجر مدت چهار سال در حبس غزان بود، در این مدت ظاهراً احترام او را رعایت میکردندو در عین حال مراقب بودند که فرار نکند. و معروف است که روزها او را بر تخت می نشانیدند و احکام و فرامین را به امضای او میرسانیدند و شبها وی را در قفس آهنین میکردند. عاقبت سنجر در موقعی که غزان بشکار رفته و او را هم با خود برده بودند تدبیری اندیشیده خودرا به جیحون رسانید و از آنجا بوسیلۀ کشتی گریخت (551 ه. ق). ولی چون بمرو رسید ویرانی شهر چنان او را دلشکسته کرد که دیگر از زندگی بیزار شد و سرانجام در 73 سالگی درگذشت. او را در مقبرۀ بزرگی که خود در موقع حیات ساخته بود دفن کردند. مورخان عموماً اورا پادشاهی دلاور و دادگستر و مقتدر و مهربان و جوانمرد معرفی کرده اند. (فرهنگ فارسی معین) :
شاه سنجر شدی بهر هفته
بسلام دو کفشگر یکبار.
خاقانی.
آهسته تر نه ملک خراسان گرفته ای
و آسوده تر نه رایت سنجر شکسته ای.
خاقانی.
وآنکه چو سیماب غم زر نخورد
نقره شد و آهن سنجر نخورد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(ثُدْ دی)
محمد بن محمود بن ملکشاه بن الب ارسلان. از سلجوقیان عراق. وی درمحرم سال 548 هجری قمری به دعوت امرا به همدان آمد و بر تخت نشست و در همان ماه ’خاص بک’ را کشت و به همین سبب امرای آذربایجان شوریده، سلیمان شاه بن محمد بن ملکشاه را به پادشاهی برداشتند. پس از تفرقۀ بسیاری که به روزگار سلطان رسید سرانجام پیروز شد، و مدت هفت سال پادشاهی کرد، و در ذوالحجۀ سال 554 هجری قمری درگذشت. مدت عمرش 32 سال بود. وی از طرف دارالخلافه به لقب سلطان غیاث الدین محمد قسیم امیرالمؤمنین ملقب شد و به سال 552 هجری قمری بغداد را محاصره کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 526 و 527 و معجم الانساب زامباور ج 2 ص 334). رجوع به حبیب السیر، تاریخ گزیده چ لندن صص 468- 470 و فهرست اخبار الدوله السلجوقیه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دَ لَ یِ سَ)
تورانشاه بن قاورد، ملقب به عمادالدوله و محیی الدین. چهارمین از سلاجقۀ کرمان است که از سال 477 تا 490 هجری قمری سلطنت کرد. وی شخصی دانش پرور بود و در زمان او مساجد و مدارس و خانقاهها و بیمارستانهای متعددی بنا شد. (از معجم الانساب زامباور ص 335 (طبقات سلاطین اسلام ص 135) (از تاریخ ادبیات در ایران، تألیف صفا ج 2 ص 244 از تاریخ سلجوقیان کرمان، تألیف محمد بن ابراهیم). و نیز رجوع به تورانشاه (ابن...) شود
قاوردبیک بن چغری بیک، مشهور به قراارسلان و ملقب به عمادالدین یا عمادالدوله. اولین از سلاجقۀ کرمان. رجوع به قاورد (ابن چغری بیک...) و قراارسلان (عمادالدوله) شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ سَ)
قاوردبیک بن چغری بیک، مشهور به قراارسلان و ملقب به عمادالدین یا عمادالدوله. نخستین تن از سلاجقۀ کرمان بود و ازسال 423 تا 465 هجری قمری سلطنت کرد. رجوع به قاورد (ابن چغری بیک....) و قراارسلان (عمادالدوله...) شود
لغت نامه دهخدا
(طُ)
ابن الب ارسلان محمد بن جغری بیک بن میکائیل. لقب وی شمس الدوله و کنیتش ابوالفوارس است. به روزگار الب ارسلان حکومت خراسان داشت، و مستقر وی هرات بود. ازرقی از مداحان اوست، و او غیر از طغانشاه بن مؤید آی ابه است که پس از سلطان سنجر بر خراسان استیلا یافت. و طغرل بیک، عم ّ پدر طغانشاه بن الب ارسلان است. علامۀ مرحوم میرزا محمدخان قزوینی در حواشی چهارمقاله مینویسد: ازرقی از مداحان خاص وی بود، و در قصاید خود تصریح به اسم و لقب و نسب و مقر حکومت وی میکند، از جمله در قصیده ای گوید:
آسمان داد و همت، آفتاب تاج و تخت
نور جان میر چغری، شمع شاه الب ارسلان
مفخر سلجوقیان سیف امیرالمؤمنین
شمس دولت، زین ملت، کهف امت، شه طغان.
در جای دیگر گوید:
گزیده شمس دول، شهریار و زین ملل
ستوده کهف امم، پادشاه خوب خصال
طغانشه بن محمد که خواندش گردون
خدایگان عجم، آسمان جود و جلال.
در قصیده ای دیگر گوید:
ابوالفوارس، خسرو طغانشه، آن ملکی
که آسمان فخار است و آفتاب هنر
چو رایت تو بجنبد شها ز قلب سپاه
ز بیم زرد شود در کف یلان خنجر
به غره مریخ اندر فلک همی گوید
زه ای طغانشه الب ارسلان شیرشکر.
اما در اینکه پای تخت اوهرات بوده، در همین قصیده گوید:
هری که حضرت شاه تو بود چونان بود
کزو زنند مثل زیب را به هر محضر.
دیگر در قصیده ای که مطلعش این است:
خوش و نکوز پی هم رسید عید و بهار
بسی نکوتر و خوشتر ز پار وز پیرار
یکی ز جشن عجم جشن خسرو افریدون
یکی زدین عرب دین احمد مختار
در مدیحه گوید:
حدیث میر خراسان و قصۀ توزیع
بگفت رودکی از روی فخر در اشعار
بدانچه داده بد اورا هزار دیناری
به ناوجوب بهم کرده از صغار و کبار
تو در هری به شبی خسروا ببخشیدی
زر مدور صافی دو بار بیست هزار.
و عجب این است که این طغانشاه بکلی مجهول الحال است و احدی از مورخین (بجز مصنف در اینجا) ذکری از او نکرده است و فقط بواسطۀ اشعار ازرقی است که نام او بر السنه و افواه افتاده است، وبه همین جهت یعنی بواسطۀ اغفال مورخین، هیچیک از ارباب تذکره بطور تحقیق نشناخته اند که او که بوده و سهوهای غریب درباره او کرده اند، بسیاری از ایشان از جمله مجمعالفصحاء او را با طغانشاه بن مؤید آی آبه (سنۀ 569- 581 هجری قمری) که بعد از سلطان سنجر بر خراسان استیلا یافت یکی فرض کرده اند، و آن سهو واضح است، اولاً بدلیل تصریح ازرقی در اشعار خود به اسم و نسبت او، و همچنین تصریح نظامی عروضی در اینجا (چ براون ص 43 س 19) ، ثانیاً معرفی در لباب الالباب که گوید: ازرقی به مدت سابق بر معزی بوده است، و وفات معزی در سنۀ 542 هجری قمری است، پس محال است که ازرقی زمان طغان شاه بن مؤید آی آبه را که در سنۀ 569 جلوس نمود دریافته باشد. ثالثاً یکی از ممدوحین ازرقی امیرانشاه بن قاوردبن جغری بیک بن میکائیل بن سلجوق، از شاهزادگان سلجوقیۀ کرمان است، و وفات امیرانشاه قبل از سنۀ 477 واقع شده است، پس چگونه ممکن است ازرقی که معاصر امیرانشاه بوده، عصر طغانشاه را که در سنۀ 569 (یعنی بعد از 92 سال دیگر) جلوس نموده درک کرده باشد. دولتشاه سمرقندی در تذکرهالشعراء، و امین احمد رازی در تذکرۀ هفت اقلیم، و حاجی خلیفه در کشف الظنون در تحت ’الفیّه’ گفته اند که در خاندان سلجوق، دو طغانشاه بوده اند، یکی طغانشاه بن مؤید، و یکی طغانشاه قدیم، ممدوح ازرقی که طغرل بیک خال او بود، و مقر سلطنت او نیشابور بوده است، و تمام این فقرات کلمه به کلمه خطاست، زیرا که طغانشاه بن مؤید آی آبه از خاندان سلجوق نیست، و طغرل بیک عم پدر طغانشاه بن الب ارسلان است نه خال او، و نیشابور مقر سلطنت طغانشاه بن مؤید بوده است نه طغانشاه بن الب ارسلان و مقر حکومت این اخیر هرات بوده است نه نیشابور. واﷲ الهادی الی الصواب. (حواشی چهارمقاله چ براون صص 170-173).
عوفی در لباب الالباب آورده که: ازرقی از مخصوصان حضرت شمس الدوله و الدین طغانشاه بود... و شمس الدوله از ملوک آل سلجوق در علم و حیاو وقار و وفا مستثنی بوده است. (لباب الالباب ج 2 ص 87). و ممدوح او (ازرقی) شمس الدوله طغانشاه بن محمد السلجوقی، باغی بهشت ساحت اردیبهشت راحت ساخت و قصری رفیعنهاد بدیع نهاد، و او را در صفت آن باغ، چند قصیدۀ غرّاست. آن روزگار که شاه بدان عمارت و سرای نقل کرد، این قصیده بخواند:
به فال همایون و فرخنده اختر
به بخت موفی و سعد موفر
به وقتی که هست اندر او فال خوبی
به روزی که هست اندر او سعد اکبر
به بزم نو اندر سرای نوآمد
خداوند فرزانه شاه مظفر
سخی شمس دولت، گزین کهف ملت
ملک بوالفوارس، طغانشاه صفدر. الخ.
(لباب الالباب ج 2 ص 88).
ابوالفوارس خسرو طغانشه آن ملکی
که شاهی از اثر جاه او برد مقدار.
ازرقی.
و نیز رجوع به لباب الالباب ج 1 ص 318 شود
لغت نامه دهخدا
(بِ قُدْ دی)
در روزگار علاءالدین کیقباد بن فرامرز بن کیکاوس از سلجوقیان روم کوتوال قلعۀ لولوه ازشهرهای آسیای صغیر بود. وقتی عصیان کرد مجیر الدین امیر شاه از نواب معتبر خود یکی را با پسر طفل خویش بدان قلعه (لولوه) فرستاد تا بعوض سابق الدین آنجا موقوف دارند و سابق الدین بدان سبب اعتماد کند و بیاید. سابق الدین مطاوعت نمود و بخدمت آمد و استمالت یافت و چون عودت نمود آن نائب را با آن پسر طفل به اعزاز با تحف بزرگانه گسیل کرد. (مسامره الاخبار ص 254)
(امیر... رشید) از امرای سلطان ابوالفتح غیاث الدین مسعود بن محمد (527- 547) ازسلجوقیان عراق بوده و در عصیان پر نقش بازدار بیاری آن سلطان شتافت. (اخبار الدوله السلجوقیه ص 107)
لغت نامه دهخدا
(جُدْ دُ لَ)
تتش بن الب ارسلان برادر ملکشاه سلجوقی. وی در سال 471 هجری قمری بر حلب و دمشق مستولی شد:... در سنۀ احدی و سبعین و اربعمائه تاج الدوله تتش بن الب ارسلان حلب و دمشق را فتح کرد و از جانب مصر اقسیس خوارزمی بحرب تتش مبادرت نموده تتش بروی ظفر یافت وسپاه مصر منهزم گشته اقسیس بملازمت تتش شتافت و پس از روزی چند تتش آثار نفاق در حرکات و سکنات اقسیس مشاهده کرده در چاشتگاه عید او را بقتل رسانید و در سنۀ تسع و سبعین و اربعمائه سلطان ملکشاه به حلب شتافته تتش از صولت برادر توهم نموده روی گریز به وادی آورد و سلطان ملکشاه قسیم الدوله را در حلب حاکم ساخته بطرف بغداد نهضت کردوتتش بعد از فوت ملکشاه فی سنۀ ست و ثمانین و اربعمائه نوبت دیگر بدیار شام شتافت و قسیم الدوله از حلب پیش تتش رفته غاشیۀ اطاعتش بردوش گرفت و چون خاطر تتش از ضبط بلاد شام فارغ گردیدلشکر به نصیبین کشید و آن بلده را قهراً و قسراً گرفته دست بقتل و غارت برآورد آنگاه بموصل شتافته ابراهیم عقیلی که در آن اوان از قبل عباسیان حاکم موصل شده بود با سی هزار کس بمقابله و مقاتلۀ تتش قیام نمود و بعد از استعمال آلات پیکار لشکر ابراهیم روی بصوب فرار آورده خدمتش بر دست تتش اسیر شد و تتش او را حبس کرد و مدت حیات ابراهیم در آن محبس بنهایت انجامید و بعد از این فتوحات تتش وفات یافته... (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 549). رجوع به اخبار الدوله السلجوقیه ص 71 و 72 و تاریخ گزیده ص 446 و ص 480 و 481 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ غو یِ سَ)
حسام الدین بختیار بن زنگی سلجوقی. امیری بزرگ منش و ملکی نیکوروش بود. مدتها ایالت مرغینان و کاشان را مینمود. صاحب لباب الالباب حالات وی را نگاشته و صاحب عرفات نوشتۀ او را حجت داشته و از قراری که نوشته اند صاحب کمال بوده و وی را دیوانی مختصر است. (مجمعالفصحاء ج 1 ص 173). و مؤلف حبیب السیر (در ج 2 ص 395 چ کتاب خانه خیام) وی را بنام ابوالفضل بیغوی سلجوقی آورده است که در زمانی که حاکم سیستان بوده توسط طغرل شکست خورده است (پس از مرگ مودود). رجوع به بیغوی بن سلجوق شود
لغت نامه دهخدا
(چِیِ سَ)
چغری بک سلجوقی. ابوسلیمان داود بن میکائیل بن سلجوق، برادر طغرل سلجوقی و پدر الب ارسلان. امیرجغری. میرجغری. و رجوع به چغربیک و چغری بک شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ابن سلجوق. خوندمیر در حبیب السیر آرد: در بعض کتب معتبره مسطور است که چون سلطان محمود غزنوی بر حال آل سلجوق مطلع شد ایلچی فرستاد و التماس حضور یکی از ایشان کرد اسرائیل بن سلجوق نزد سلطان محمود رفت، محمود او را اعزاز و اکرام تمام فرمود و بقولی با خود بر تخت نشاند و در اثناء محاوره از وی پرسید که اگر ما را بلشکر احتیاج افتد چند سوار از خیل شما بمددما توانند آمد؟ اسرائیل دو چوبه تیر و کمانی با خودداشت یک تیر را پیش سلطان نهاده گفت اگر این تیر رادر میان ایل خود فرستم صد هزار مرد بمدد تو توجه کنند. سلطان گفت اگر زیاده باید؟ تیر دیگر بدست سلطان داده گفت: اگر این را ببلخان فرستی پنجاه هزار مرد بمدد و نصرت سلطان توجه کنند. سلطان بر زبان آورد که اگر بیشتر باید؟ اسرائیل کمان را تسلیم کرده گفت چون این کمان را بترکستان روان گردانی قریب بدویست هزارسوار بدینجانب شتابند. بنابر آن سلطان از کثرت سلجوقیان اندیشمند شده وقتی که اسرائیل مست و بی شعور بوداو را مقید گردانید و بقلعۀ کالنجار فرستاد و اسرائیل در آن قلعه می بود تا زمانی که عزرائیل روح او راقبض کرد. (حبیب السیر جزو 4 از ج 2 ص 173 و 174) ، ظاهر کردن. (منتهی الارب). آشکار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). پیدا کردن، رسانیدن: اسر الیه حدیثاً، رسانید به وی سخن را. (منتهی الارب). رسانیدن سخن بکسی بسرّ: و اذ اسرّ النبی الی بعض ازواجه حدیثاً فلما نبأت به و اظهره الله علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نبأها به قالت من انبأک هذا قال نبأنی العلیم الخبیر. (قرآن 3/66) ، در میان نهادن راز خود با کسی: اسرّ الیه بسرّه، در میان نهاد با وی راز خود را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ جَ تُسْ سَ قی یَ)
دختر داود بن میکائیل بن سلجوق. برادرزادۀ رکن الدوله طغرل بیک از سلسلۀ سلاجقه ایران است. این زن معروف به ارسلان خاتون است و در سال 448 ه. ق. خدیجۀ سلجوقیه را بزنی به القائم بامرالله بن القادربالله العباسی دادند، و القائم صدهزار دینار مهریه داد در جهاز مشارالیها اوانی مرصع و طلا بسیار و اسباب تجمل بیشمار بود و ارباب سیر و تواریخ شرح این مزاوجت را نگاشته اند. (از خیرات حسان ج 1 ص 112). در اخبار دولت سلجوقیه آمده است: چون القائم بامرالله خلیفۀ عباسی در بغداد بخلافت نشست، بساسیری نام مقدم اتراک اوبود. این بساسیری با خلیفه بدرفتاری می کرد و خلیفه برکن الدین ابی طالب طغرل بیک بن داود بن میکائیل بن سلجوق سلجوقی از دست بساسیری شکایت برد و او را به عراق وبغداد خواند طغرل بیک عازم بغداد شد بساسیری با ملک رحیم به رحبه گریخت و مورد لطف المستنصر خلیفۀ فاطمی مصر قرار گرفت. در این وقت بین طغرل بیک و ابراهیم بن ینال برادر مادری او اختلاف افتاد و طغرل بیک به الب ارسلان نامه نوشت و او خود را بعجله بهمدان رساند و ابراهیم ینال را گرفت. در ایام غیبت و اختلاف سلجوقیان بساسیری ببغداد آمد و القائم بامرالله را به اسیری برد. چون نزاع سلجوقیان از میان برخاست، سلطان طغرل روی ببغداد نهاد و از اسیرکنندگان امیرالمؤمنین القائم بامرالله خواست تا آنها امیرالمؤمنین را بسوی مدینه السلام بغداد فرستادند و طغرل به پیشبازی امیرالمؤمنین رفت چون سرادق امیرالمؤمنین را از دور بدید از اسب بپائین آمد و هفت مرتبه زمین را بوسه داد و بخدمت امیرالمؤمنین رسید. امیرالمؤمنین در این موقع مخده ای به پیش سلطان طغرل انداخت و سپس از قبای خود یاقوت احمری که از آن بنی بویه بود و دوازده گوهر گرانبها داشت، پیش طغرل گذاشت و به او گفت: آن از طرف خدیجه خاتون زوجه خلیفه است و از طغرل خواست که آنرا قبول کند. (از اخبارالدوله السلجوقیه ص 10، 20، 21)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
ابن سلجوق. بروایت ابن اثیر وی برادر میکائیل و موسی از سران سلاجقه است. در شجرهالنسب سلاجقه در طبقات سلاطین اسلام نام او ارسلان یبغو (کذا) آمده است. در تاریخ سلاجقه عمادالدین محمد بن محمد بن حامد، بیغوارسلان را یکی از رؤسای سلاجقه که با مسعود می جنگیدند نوشته و اشاره به اسارت وی بدست سلطان مسعود کرده است. در تاریخ بیهقی نام بیغو در ضمن رؤساست لکن از اسارت وی ذکری نیست. ابن اثیر میگوید که از سلجوق سه پسر ماند: ارسلان و میکائیل و موسی. ولی بعد گوید: بیغو و طغرل بک محمد و جغری بک داود پسران میکائیل بن سلجوق اند و بیغو را برادرطغرل و چغری میشمارد و ظن غالب آنست که بیغو همان موسی پسر سلجوق است که بعد از قسمت شدن خراسان بین سلاجقه مملکت سیستان و هراه و پوشنج و غور بنام او افتاد و از اینکه در اوایل امر سلاجقه خبر ابن بیغو یکباره منقطع میشود، پیداست که مردی پیر و فرتوت بوده و دیر نمانده است. راوندی صاحب راحهالصدور که شجره نامۀسلاجقۀ مذکور در فوق از اوست (ص 103) بعد از فتح خراسان بدست سلاجقه گوید: ((پس هر دو برادر چغری و طغرل و عم ایشان موسی بن سلجوق که او را یبغو (کذا بتقدیم یاء بر باء) کلان گفتند و عم زادگان و... بهم بنشستندو عهدی ببستند... الخ)) و باز در ص 104 در تقسیم ممالک گوید: ((و موسی یبغو کلان بولایت بست و هراه و سیستان و نواحی آن چندان که تواند گشود نامزد شد... الخ)). و خواجه فضل الله رشیدالدین نیز در جامع التواریخ عین این اخبار را کلمه بکلمه از راحهالصدور گرفته و روایت کرده است. (تاریخ سیستان ص 365 و 366 حاشیه)
لغت نامه دهخدا
(لِ سَ)
در دورۀ ضعف و انحطاط عباسیان، سلسله ای ازترکمانان بر ممالک اسلامی تسلط یافتند و آن را تحت حکومت درآوردند. سلاجقه به ایران و الجزیره و شام و آسیای صغیر هجوم برده و سلسله هائی را که در این نواحی فرمانروائی داشتند برانداخته و آسیای اسلامی را از حدغربی افغانستان تا ساحل بحرالروم متصرف شدند. سلاجقه فرزندان سلجوق بن تقاق از رؤسای ترکمانند که در خدمت یکی از خانان ترکستان میزیسته و از دشت قرقیز با تمام قبیلۀ خود بطرف جند و از آنجا ببخارا کوچ کرده و در آن سرزمین ساکن شده قبول اسلام کرده اند. سلجوق و پسران او در جنگهائی که مابین سامانیان و امرای ایلک خانیه و سلطان محمود غزنوی اتفاق افتاد شرکت می جستند و بتدریج قدرت آنان بجائی رسید که طغرل بیک و برادرش چغری بیک بریاست قبیلۀ خود بخراسان هجوم بردند وغزنویان را از آنجا رانده جانشین ایشان شدند و در سال 429 ه. ق. در مرو خطبه به نام چغری بیک داود خوانده و او را سلطان السلاطین نامیدند و همین مراسم را نیز در نیشابور به نام برادرش طغرل بیک بجای آوردند و بتدریج بلخ و جرجان و طبرستان و خوارزم بممالک سلجوقی افزوده شد و بزودی جبل و همدان و دینور و حلوان و ری و اصفهان بدان ضمیمه گردید و طغرل بیک در سال 447 به بغداد ورود کرد و نام او با لقب سلطانی در دارالخلافه بر منابر خوانده شد. و این خاندان را به نام سلاجقه و سلجوقیه و سلجوقیان نیز خوانند. (نقل به اختصاراز طبقات سلاطین اسلام استانلی لین پول). بعد از ملکشاه میان فرزندان او نفاق و خلاف افتاد و برخی از امرای سلجوقی که در نواحی ملک حکمران بودند فرصت را غنیمت شمرده سر از اطاعت جانشینان ملکشاه پیچیدند و در قلمرو حکمرانی خود سلطنت یا امارتی مستقل تشکیل کردندو بدین نهج چندین سلسله ملوک سلجوقی بوجود آمد که معروفترین آنها سلاجقۀ روم و شام و کرمان است و سلسلۀ اصلی را در مقابل این سلسله های فرعی سلاجقۀ بزرگ نامند و سلطنت این دودمان از 429 تا 552 دوام یافت.
رکن الدین ابوطالب طغرل بیک (429-455) ، عضدالدین ابوشجاع آلب ارسلان (455-465) ، جلال الدین ابوالفتح ملکشاه (465-485) ، ناصرالدین محمود (485-487) ، رکن الدین ابوالمظفر برکیارق (487-498) ، ملکشاه دوم (498) ، غیاث الدین ابوشجاع محمد (498) ، معزالدین ابوالحارث سنجر (511-552). این شعبه را خوارزمشاهیان منقرض کردند. (از طبقات سلاطین اسلامی استانلی لین پول).
سلاجقۀ روم: از سال 470 تا 700 ه. ق. در آسیای صغیر فرمانروایی به استقلال داشته اند. مؤسس این سلسله سلیمان بن قتلمش و آخرین ایشان علاءالدین کیقباد ثانی و شمارۀ آنان 17 تن، و انقراضشان به دست مغول و ترکان عثمانی بوده است.
سلاجقۀ شام: سلسله ای از آل سلجوق که از 487 تا سال 511 در شام فرمانروای مستقل بوده اند. مؤسس این سلسله تتش بن ارسلان و آخرین آنان سلطان شاه بن رضوان و عده آنها پنج تن، و انقراضشان به دست اتابکان بوری و امرای ارتقی بوده است.
سلاجقۀ عراق و کردستان: نه تن اخیر از سلاجقۀ اصلی که از سال 511 تا 590 در عراق و کردستان فرمانروایی به استقلال داشته اند. نخستین ایشان مغیث الدین محمود بن محمد ملکشاه و آخرین طغرل ثانی است که نسبت بسلاجقۀ بزرگ طغرل ثالث شمرده میشود. انقراض این سلسله خوارزمشاهیان بوده است.
سلاجقۀ کرمان: سلسله ای از آل سلجوق که از سال 423 تا 583 در کرمان به استقلال فرمانروایی داشته اند. مؤسس این سلسله عمادالدین قراارسلان قاوردبیک و آخرین ایشان محمدشاه ثانی و شمارۀ آنان سیزده تن، و انقراضشان به دست ترکان غز بوده است
لغت نامه دهخدا
(بَ شا هَِ سَ)
بهرامشاه بن طغرلشاه. نهمین پادشاه (562-575 ه. ق.) از سلسلۀ سلاجقۀ کرمان. پسر طغرلشاه بعد از پدر در جیرفت کرمان به سلطنت نشست و منازع و معارض برادر خویش ارسلانشاه دوم گردید. اما بواسطۀ افراط در شراب بدخوی و بهانه جوی بود و مردم از او وحشت و نفرت داشتند. وی برادر کوچکتر خود ترکانشاه را بسبب آنکه با ارسلانشاه دوم موافقت داشت کشت. خود او در جوانی به بیماری استسقا وفات یافت. (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
ابن سلغربن سعد. هشتمین از اتابکان فارس سلغریان جلوس 660 ه. ق. وفات 662 ه. ق. است. (فرهنگ فارسی معین) :
دفتر ز شعر گفته بشوی و دگر مگوی
الا دعای دولت سلجوق شاه را.
سعدی.
بدور دولت سلجوقشاه سلغرشاه
خدایگان معظم اتابک اعظم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سلاجقه. خاندانی ترک که از 429 ه. ق. تا 700 ه. ق. در آسیای غربی سلطنت کردند ظهور این خاندان در تاریخ اسلام از وقایع بزرگ و بمنزلۀ شروع دورۀ جدیدی است. مقارن ابتدای استیلای این قوم خلافت دچار ضعف شده بود و هیچیک از سلاطین در این ایام قدرت آنکه کشورهای اسلامی را تحت یک حکومت درآورند نبود. بلکه این ممالک زیردست سلسله های متفرقی سر میکردند فقط فاطمیان را باید از این حکم مستثنی دانست. ولی ایشان هم اگرچه دولتی بزرگ داشتند با خلفای عباسی در حال صفا نبودند بلکه مدعیان آن خاندان محسوب میشدند سلجوقیان از ترکمانان بدوی و در آغاز بی علاقه بزندگی شهری و تمدن و دین بودند. و چون اسلام آوردند براثر سادگی طبع در این راه دچار تعصب شدند و بسبب همین حس بمدد دولت و خلافتی که رو بمرگ میرفت شتافته آن را احیا کردند. سلاجقه به ایران و الجزیره و شام و آسیای صغیر هجوم آوردند و این بلاد را بباد غارت دادند و هر سلسله ای را که در راه خود دیدند برانداختند در نتیجه آسیای اسلامی را از اقصی حد غربی افغانستان تا ساحل بحرالروم تحت یک حکومت آوردند و با دمیدن روح غیرت و تعصبی در مسلمانان عساکر روم شرقی را که مجدداً بتعرض بلاد اسلامی پرداخته بودند عقب زدند. و بر اثر همین کیفیات نسل متعصب جنگجوی جدیدی پیدا شد که بیشتر مغلوبیت صلیبیان عیسوی نتیجۀ دلاوری ایشان است، و همین مسایل است که بسلاجقه در تاریخ اسلام مقامی بلند داده است. سلجوقیان فرزندان سلجوق بن تقاق (دقاق) از رؤسای ترکمانان غز هستند. وی در خدمت یکی از خانان ترکستان سر میکرده و از دشت قرقین با همه قبیلۀ خود بطرف جند و از آنجا به بخارا کوچ کرده و در این سرزمین او و قبیله اش با شوق تمام قبول اسلام کرده اند. سلجوق و پسران و نوادگان او در جنگهایی که بین سامانیان و امرای ایلک خانیه و سلطان محمود غزنوی اتفاق می افتاد شرکت می جستند و طغرل بیک و برادرش جغری بیک بتدریج تا آنجا قدرت یافتند که به ریاست قبیلۀ ترکمانان خود به خراسان هجوم بردند. و پس ازآنکه چندبار غزنویان را مغلوب کردند شهرهای مهم کشور آنان را مسخر کرده جای ایشان را در آن دیار گرفتند. در سال 429 ه. ق. امام جماعت مرو خطبه را بنام جغری بیک داود خواند و او را سلطان السلاطین نامید و همین مراسم در نیشابور بنام برادرش طغرل جاری گردید بلخ و گرگان و طبرستان و خوارزم نیز بزودی بممالک سلجوقیه ضمیمه گردید و جبل و همدان و دینور و حلوان و ری و اصفهان هم متعاقب آنها در فاصله بین سنوات 432 و 437 ایشان را مسلم گشت. طغرل بیک در سال 447 ه. ق. به بغداد وارد شد و نام او با لقب سلطان در دارالخلافه بر منابر خوانده شد. قبایل ترک دیگر نیز بتدریج خدمت سلجوقیان را پذیرفتند و بدین ترتیب همه آسیای صغیر و متصرفات خلفای فاطمی مصر قبل از سال 470 ه. ق. تحت یک حکومت درآمد و فرمان سلاجقه را گردن نهادند.
طغرل بیک و آلب ارسلان و ملکشاه بر جمیع این ممالک وسیع حکومت داشتند. ولی بعد از مرگ ملکشاه جنگهای داخلی بین برکیارق و محمد بروز کرد و شعب دیگر خاندان سلجوقی در نواحی مختلف سر باستقلال برداشتند. با این حال باز شعبه اصلی این خاندان تا مرگ سنجر اسماً بریاست کل شناخته میشد و سنجر آخرین تن از سلاجقۀ بزرگ است که با وجود منحصر بودن قلمرو او بخراسان تا سال فوتش یعنی تا تاریخ 552 ه. ق. عنوان ریاست سلاجقه را داشته. سلاجقۀ کرمان و عراق و شام و روم شعب عمده این خاندانند. ولی افراد دیگری نیز از سلجوقیان در آذربایجان و طخارستان و دیگر ولایات حکومت کرده اند در طرف مشرق دولت سلجوقی در مقابل حملۀ خوارزمشاهیان ازمیان رفت و در آذربایجان و فارس و الجزیره و دیار بکر سلسله های دیگری که آنها را امرای لشکری سلجوقی تشکیل می دادند و اتابکان خوانده میشوند جای مخدومان خود را گرفتند ولی در بلاد روم سلطنت سلاجقه تا حدود سال 700 ه. ق. که مقارن شروع قدرت ترکان عثمانی است باقی بود سلسلۀ سلجوقیان بزرگ از 429 تا 552 ه. ق. سلطنت کردند و اسامی شاهان آن از اینقراراست: رکن الدین ابوطالب طغرل بیک محمد جلوس 429 ه. ق. عضدالدین ابوشجاع آلب ارسلان محمد بن جغری بیک جلوس 455 ه. ق. جلال الدین ابوالفتح ملکشاه بن آلب ارسلان جلوس 465 ه. ق. ناصرالدین محمود بن ملکشاه جلوس 485 ه. ق. رکن الدین ابوالمظفر بر کیارق بن ملکشاه جلوس 486یا 487 ه. ق. غیاث الدین ابوشجاع محمد بن ملکشاه جلوس 498 ه. ق. معزالدین ابوالحارث سنجر جلوس 511 ه. ق. فوت 552 ه. ق. این شعبه را خوارزمشاهیان منقرض کردند.
سلجوقیان آسیای صغیر (روم) : این شعبه از سلجوقیان در آسیای صغیر از 470 ه. ق. تا 700 ه. ق. سلطنت کرده اند اسامی شاهان این خاندان از اینقرار است: سلیمان اول بن قتلمش جلوس 470 ه. ق. دورۀ فترت 479 ه. ق. قلج ارسلان داود جلوس 485 ه. ق. ملکشاه دوم جلوس 500 ه. ق. مسعود اول جلوس 510 ه. ق. عزالدین قلج ارسلان دوم جلوس 551 ه. ق. (قلج ارسلان تا 558 حیات داشت ولی ممالک خود را چندسال قبل از این تاریخ بین پسران خود تقسیم کرد). قطب الدین ملکشاه دوم جلوس 584 ه. ق. غیاث الدین کیخسرو اول جلوس 588 ه. ق. رکن الدین سلیمان دوم جلوس 597 ه. ق. قلج ارسلان سوم جلوس 600 ه. ق. کیخسرو اول (مجدداً) جلوس 601 ه. ق. عزالدین کیکاوس اول جلوس 607 ه. ق. علاء الدین کیقباد اول جلوس 616 ه. ق. غیاث الدین کیخسرو دوم جلوس 634 ه. ق. عزالدین کیکاوس دوم جلوس 643 ه. ق. (با شرکت برادران خود قلج ارسلان سوم و کیقباد). رکن الدین قلج ارسلان چهارم جلوس 655 ه. ق. غیاث الدین کیخسرو سوم جلوس 666 ه. ق. غیاث الدین مسعود دوم جلوس 682 ه. ق. علاء الدین کیقباد دوم جلوس 696 ه. ق. عزل 700 ه. ق. این شعبه بدست مغول و ترکان عثمانی منقرض شد.
سلجوقیان روم: رجوع به سلجوقیان آسیای صغیر شود.
سلجوقیان شام: شعبه ای از سلجوقیان که از 487 ه. ق. تا 511 ه. ق. در شام حکومت کردند اسامی افراد این خاندان از اینقرار است: تتش بن آلب ارسلان جلوس 487 ه. ق. رضوان بن تتش در حلب جلوس 488 ه. ق. (دقاق بن تتش در دمشق از 488 تا 497) آلب ارسلان اخرس بن رضوان جلوس 507 ه. ق. سلطانشاه بن رضوان جلوس 508 ه. ق. این شعبه را اتابکان بوری و امرای ارتقی منقرض کردند.
سلجوقیان عراق و کردستان: این شعبه از سلجوقیان از 511 تا 590 ه. ق. در عراق و کردستان حکومت کرده اند و اسامی آنها از اینقرار است. مغیث الدین محمود بن محمد بن ملکشاه جلوس 511 ه. ق. غیاث الدین داود جلوس 525 ه. ق. طغرل اول جلوس 526 ه. ق. غیاث الدین مسعود جلوس 527 ه. ق. معین الدین ملکشاه جلوس 547 ه. ق. محمد جلوس 548 ه. ق. سلیمان شاه جلوس 554 ه. ق. ارسلان شاه جلوس 556 ه. ق. طغرل دوم جلوس 573 ه. ق. تا 590 ه. ق. این شعبه را خوارزمشاهیان برانداختند.
سلجوقیان کرمان: این شعبه سلجوقیان از 433 ه. ق. تا 583 ه. ق. در کرمان حکومت کردند اسامی افراد آن از اینقرار است: عمادالدین قرا ارسلان قاوردبیک جلوس 423 ه. ق. کرمانشاه جلوس 465 ه. ق. حسین جلوس 467 ه. ق. رکن الدین سلطانشاه جلوس 467 ه. ق. تورانشاه جلوس 477 ه. ق. ایرانشاه جلوس 490 ه. ق. ارسلان شاه جلوس 494 ه. ق. مغیث الدین محمد اول جلوس 536ه. ق. محی الدین طغرل شاه جلوس 551 ه. ق. بهرامشاه و ارسلانشاه دوم و ترکانشاه رقبای یکدیگر 563 ه. ق. محمدشاه دوم جلوس 583 ه. ق. این شعبه را ترکان غزاز میان برداشتند.
ادبیات و علوم: در عهد سلسلۀ سلجوقی ادبیات ایران رو بکمال رفت و گویندگانی مانند فخرالدین گرگانی، خیام، ناصرخسرو، انوری، قطران، برهانی، معزی، ازرقی، عبدالواسع جبلی، مختاری غزنوی و نویسندگانی مانند جلابی هجویری، محمد بن منور، گردیزی، مؤلف مجمل التواریخ والقصص، راوندی کیکاوس بن اسکندر و دانشمندانی مانند خیام، و عارفانی مانند باباطاهر، غزالی، سنایی و نجم الدین کبری ظهور کردند. ملکشاه و سنجر ادبیات را حمایت میکردند. وزیران آنان مانند عمیدالملک کندری و نظام الملک طوسی که خود اهل دانش و فضل بودند علما را احترام مینمودند. نظام الملک طوسی مدارس بزرگ نظامیۀ بلخ و نیشابور، هرات، اصفهان، بغداد و دیگر نقاط را دایر کرد. طریقۀ تصوف و شعر صوفیانه در این عهد رواج یافت.
هنر:شاهان سلجوقی خود را حامی و مشوق صنعت معرفی کردند و بعضی از مهمترین شاهکارهای صنعتی و معماری ایران دریک قرن سلطه و حکومت آنان و دورۀ بعد بوجود آمده است. بعضی از دانشمندان معتقدند که معماری اسلامی ایران در زمان سلجوقیان بنهایت ترقی خود رسید و برخی از صنایع دیگر نیز مانند سفال سازی و نساجی در این زمان بدرجه ای ترقی کرد که در سراسر تاریخ ایران کمتر بدان حد رسیده. در این عصر معماری و دیگر صنایع نه تنهادر داخل ایران زنده شد و با عشق و ابتکار بسیار تعقیب گردید، بلکه فتوحات سلجوقیان اصول صنایع ایرانی را تا سواحل بحرالروم (مدیترانه) و حتی شمال آفریقا بسط داد. از اینرو عناصر و آثار صنایع ایرانی تا قرنها بعد در صنایع مصر و سوریه دیده میشود. پس از شروع حکومت سلاجقه در ایران صنعت سفال ترقی عجیبی کرد که در سراسر دورۀ آنان ادامه داشت. گاه گاه سبکی نو و طرز عملی جدید به کار برده اند. در آغاز این عصر ساختن سفال در نتیجۀ صنعت و هنر سفال سازی است. و بعد به تزیین ظروف بیشتر اهمیت داده شده است در این دوره سفال یک رنگ با اشکال حیرت آور ساخته میشد و رنگهای مختلف مانند سبز، فیروزه ای، سرمه ای، بنفش و سفید نیز بکار میرفت. کاسه، انبیق، لیوان و ظروف دیگر دیده میشود که در زیر لعاب اشکال برجسته روی آن نقش گردیده ازاشیاء معروف این دوره ظروف شفاف است که در ری و کاشان ساخته میشد. صنعت ترصیع مخصوصاً نقره کوبی در تصاویر و کتیبه ها بسیار ترقی کرد، مثلاً در موزۀ ارمیتاژیک کتری مسی موجود است که خط کوفی روی آن نقره کوبی شده و در موزۀ تاریخ استکهلم (سوئد) جام نقره شکیلی وجود دارد که با نوشته تزیین شده و دستۀ آن را از مفرغ ساخته اند. کارهای مفرغی این دوره دارای اشکال متفرق و زیاد است بعضی محققان عقیده دارند که از بعضی جهات بافندگی در دورۀ سلجوقی بمنتهای درجۀ ترقی خود رسیده است پارچه هایی که از آن عهد بجا مانده نقشهاو طرحهای متعدد را نشان میدهد بعضی از این طرحها پرکار و پارچۀ دولا بافته شده. نوعی پارچه در این دوره ترقی کرد و آن مرکب از دو پارچه برنگهای مختلف بود که با یکدیگر بافته شده و گاهی این یک و گاهی دیگری روآمده تشکیل شکل و طرح میداده است. قسمی پارچۀ ابریشمی نیز دیده میشود که با تغییر نور تغییر رنگ میدهدو همچنین پارچۀ ابریشمی سبک و نازکی دیده میشود که روی آن طرح حیوانات و خطوط کوفی بسیار عالی نقش گردیده. نقشه های گچ بری اغلب عبارتند از طرح گل، نقوش اسلیمی و اشکال هندسی. گچ کاری این دوره معرف خوبی است از تزیین نمای دیوار یک اطاق در عهد سلجوقی. گچ بری محرابها شامل نقشهای مفصل و پرکار کتیبه هایی است که در اطراف محراب با گچ رو بقبله ساخته شده قسمت بالا و اطراف طاق نوک تیز طاقچه ای را حاشیه ای احاطه کرده و معمولا در قسمت بالا حاشیۀ بهتری با نقشهای درشت تر گچ بری شده است. دور طاق مرکزی و در حاشیه مستطیلی نقش گردیده و طرحها عبارت است از نقوش اسلیمی، نقش مو و برگهایی که سوراخ شده بشکل لانۀ زنبور درآمده است. معماری سلجوقی تقلید از معماری غزنویان یا دیگران نیست. بلکه دارای سبکی خاص و ابتکار و مظهر زیبایی است. بزرگترین و مهمترین آثار معماری اسلامی در ایران مسجد جامع اصفهان است. بدون شک قبل از سلجوقیان مسجدی در این محل بوده است اگرچه جزئیات ساختمان مسجد متعلق به ادوار مختلف است ولی عمل بزرگ آن عبارت است از قسمت بزرگ گنبددار سمت جنوب که خواجه نظام الملک در زمان ملکشاه سلجوقی آن را بنا کرده و گنبد و اطاق کوچک زیبایی در طرف شمال موسوم به گنبد خاکی که در 481 ه. ق. بنا شد. این مسجد در سال 515 ه. ق. دچار حریق شد ولی بزودی تعمیر گردید. از قرار معلوم در زمانی بین این تاریخ و آخر دورۀ سلجوقی مسجد دوباره با اسلوب چهار ایوانی بنا گردیده. شش قرن قبل از زمان نیوتن گنبد کامل از روی اصول ریاضی ساخته شده و این افتخار بزرگی است که نصیب معماران دورۀ سلجوقی میگردد. چندسال بعد از ساختمان گنبدهای مسجد جامع اصفهان مسجد سلجوقی بوسیلۀ محمودشاه در گلپایگان ساخته شده که فقط اطاق گنبددار آن باقی مانده است ستونها و دیوارهایی که گنبد روی آن ساخته شده بسیار نزدیک بسبک ساسانی است و خود گنبد شبیه به گنبد بزرگ مسجد جامع اصفهان است. نمونه های دیگر معماری سلجوقی در مسجد زواره اصفهان (نزدیک اردستان) ، مسجد اردستان، مسجد دماوند، مسجد جامع دیده میشود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ قی یَ)
منسوب به سلجوقیان است
لغت نامه دهخدا
(سَ جُ)
مخفف سلجوق است که پدر کلان سلجوقیان باشد با جیم فارسی هم آمده است. (برهان) (آنندراج). نام پادشاه سلاجقه که به چند واسطه بافراسیاب میرسد و این ترکی است. (رشیدی) :
جان محمود ار بگوهر باز شد
سلجق عهد از بهین گوهر بزاد.
خاقانی.
آفتاب گوهر سلجق که نعل رخش اوست
اصل آن گوهر کزو شمشیر حیدر ساختند.
خاقانی.
رجوع به سلاجقه و سلجوق و سلجوقیان شود
لغت نامه دهخدا
(سَ جُ / جَ)
کمر. کمربند. (برهان) (غیاث). کمربند. منطقه. (ناظم الاطباء) ، چهارذرعی. (برهان) ، علم. نشان. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
منسوب به سلجوق و سلجوقیان و سلاجقه است
لغت نامه دهخدا
(مَلِ)
نام پدر سلطان سنجر است که پادشاه خراسان بود. (برهان). نام پادشاهی... از سلجوقیان که نظام نام وزیری داشت که بسیار سخی و کریم الطبع بود. (غیاث) (آنندراج). جلال الدین ابوالفتح حسن ملکشاه بن محمد الب ارسلان سلجوقی (445- 485 هجری قمری) به سال 465 هجری قمری پس از کشته شدن پدرش الب ارسلان به سلطنت رسید و زمام امور مملکت را به دست خواجه نظام الملک سپرد و او را به اتابک ملقب ساخت. در ابتدای پادشاهی وی عمادالدوله قاورد عمش به ادعای سلطنت برخاست و عازم تسخیر ری و بلادجبل شد، اما ملکشاه بر قاورد دست یافت و به صوابدید نظام الملک او را بکشت. در سال 470 هجری قمری برادر خود تتش، ملقب به تاج الدوله را مأمور فتح شام کرد و او به سال 472 هجری قمری دمشق را بگشود و سلسلۀ سلاجقۀ شام را تأسیس کرد. در سال 477 هجری قمری برای سرکوبی شرف الدولۀ عقیلی لشکر به سوی او فرستاد. این سپاه اگرچه امیر موصل را منهزم و محصور کردند، اما ملکشاه به علت انقلاب خراسان و عصیان برادرش تکش با شرف الدوله صلح کرد و او را همچنان در بلاد خود به امیری باقی گذاشت. ملکشاه در بازگشت به خراسان تکش را دستگیر کرد و میل در چشمانش کشید. در سال 477 هجری قمری سلیمان قتلمش، مؤسس سلاجقۀ روم بر بندر انطاکیه حمله برد و این بندر را که از سال 358 هجری قمری به تصرف رومیان شرقی درآمده بود به نام ملکشاه فتح کرد و بر حوزۀ حکومتی خویش بیفزود. فتح انطاکیه حدود ممالک سلجوقی را از طرف مغرب به کنار دریای مدیترانه رساند. در سال 479 هجری قمری ملکشاه از اصفهان عازم الجزیره و شام شد و حلب را تصرف کرد. در سال 482 هجری قمری به ماوراءالنهر حمله برد و ابتدا بخارا و سپس سمرقند را تصرف کرد و بر احمدخان، خاقان ترکستان دست یافت و او را به اسیری با خود نگاه داشت. در همین اوان، امیر کاشغر نیز قبول اطاعت ملکشاه کرد و پذیرفت که خطبه و سکه به نام وی کند. از وقایع مهم دیگر سلطنت ملکشاه، ظهور حسن صباح و قتل خواجه نظام الملک بدست یکی از فدائیان اوست (485 هجری قمری). بعد ازقتل خواجه نظام الملک، ملکشاه وزارت خود را به تاج الملک ابوالغنایم مرزبان خسرو سپرد و اندکی بعد در نیمۀ شوال سال 485 هجری قمری به وضعی نامعلوم مسموم گردید. در زمان ملکشاه، قلمرو سلجوقیان به منتهای وسعت وعظمت خود رسید. از حد چین تا مدیترانه و از شمال دریاچۀ خوارزم و دشت قپچاق تا ماورای یمن به نام او خطبه می خواندند و امپراتور روم شرقی و امرای عیسوی گرجستان و ابخاز به او خراج و جزیه می دادند و اصفهان در عهد او و خواجه نظام الملک از مهمترین و آبادترین بلاد جهان بشمار می رفت. از کارهای مشهور ملکشاه، اقدام به اصلاح تقویم و بستن زیجی است در اصفهان به سال 467 هجری قمری که در آن حکیم و شاعر عالی قدر خیام نیشابوری نیز شرکت داشته و این همان است که به تقویم جلالی شهرت یافته است. و رجوع به تاریخ مفصل ایران تألیف عباس اقبال و اخبار الدوله السلجوقیه و تاریخ گزیده و کامل ابن اثیر و یادداشتهای قزوینی ج 3 ص 321 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنجوق
تصویر سنجوق
ترکی پرچم، کمربند دراز، دامن علم درفش رایت، کمر بند چهار زرعی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به سلجوق. هر یک از افراد سلسله سلجوقی و خاندان سلجوقی، جمع سلجوقیان سلاجقه
فرهنگ لغت هوشیار