- سلت
- جو دو سر، جوی بی پوست، جو ترش، برآوردن روده را، ستردن موی را، بریدن، ته کاسه را بالاآوردن، زدن، ریخ زدن و ریدن جو دو سر
معنی سلت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بلا، سختی
زن بی برناک برناک نبسته (برناک حنا)
چرایی، شوند
بریدن، بریده شدن سوگند خوردن
ابزار آلات
خواری، زبونی، مقابل عزت
ابزار، افزار
خواری، سرشکستگی
ایستار، آیین
راستا
توده، مردم
بی حال، بی رمق، کاهل
خطیئه، خطا، گناه، لغزش، زبان در سخن
ششم
استراحت، آسایش، فرو خفتن
بروت نبینی جز هوای خویش قوتم به جز بادی نیابی در بروتم (نظامی)، مغاکچه زیر لب، سر ریش که بر سینه افتد، موی سینه، کاسبرگ در گیاهان موی پشت لب سبیل بروت. توضیح در عربی سبله بر وزن ثمره آمده ولی در شعر فارسی بسکون دوم استعمال شده
رند زبانزد مردم کوچه پارسی بزرگ است (برای مونث یا جمع آید)، یا اسماو ه (اسماوه) و عمت نعماء ه (نعماوه)، بزرگ باد نامهای او و همگنان را شامل باد نعمتهای او: ... . و در آن مواضع که بروزگار پادشاهان گذشته ملک الملوک را - جلت اسماوه و عمت نعماوه - ناسزا می گفتند امروزه همواره عبادت می کنند. یا جل عظمته. در محکم تنزیل فرماید
ستردن موی سر تراشیدن، پرداخت وام، تازیانه زدن، ریخ زدن
دوستی، مهربانی، رفاقت، مصادقت، برادری
دشوار، سفت، خسیس
کهنه جامه، برده شده دارایی، سجن سرمای سخت از بیخ کندن برکندن، ناروا کرد، بر گرفتن گوشت از استخوان ناروا پلید، پیشه ننگین
ظرف فلزی که بدان آب کشند دلو جمع اسطال سطول
درختی از تیره افراها که جزو تیره های نزدیک بگل سرخیان است و در سراسر جنگلهای خزر وجود دارد. برگهایش پنجه یی است گندلاش پلاس بستام بلس، سفیدار، شیردار
نرم و ملایم، نازک، ناتوان، ضعیف، کم زور
تیغ کویک تیغ خرمابن، مرغ باران آفریکایی روغن گیری کره گیری، کره کره ناب
خاموش، کم سخن، مردن، آرمیدن، فرو شدن خشم
زهنیام نیام یا پوسته زه یارک منسوب به سل مزاج سلی
دزدی، زنبیل و سبدی که طعام و جامه و بار مینماید در وی نهند، زن دندان ریخته، بیماری سل
بی غمی، خرسندی
فراموش کردن
آشتی و صلح پایه و نردبان تسلیم شدن، باختیار کسی در آمدن پایه و نردبان