- سقوط
- سرنگونی، واژگونی
معنی سقوط - جستجوی لغت در جدول جو
- سقوط
- افتادن، بر زمین فرود آمدن
- سقوط
- فرود آمدن بر زمین، افتادن، کنایه از کاهش ناگهانی، کنایه از تصرف و تسخیر منطقه ای توسط دشمن
سقوط کردن: افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
سقوط کردن شهر: کنایه از به تصرف دشمن درآمدن آن
سقوط دولت: کنایه از برکنار شدن و از کار افتادن هیئت وزیران
- سقوط ((سُ))
- افتادن، افتادگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرو هشتگی موی، تپ کردن
پلید
زیز برف ریزه، تگرگ، فرومایه، کم خرد، مروارید خرد
جمع سقف، آسمانه ها، تاک ها، طاق ها
بال مرغ، لغزش در نبشتن، لغزش در سخن، پی هم افکندن، سست دویدن اسپ، خاموشی و شنیدن افتاده، جمع سقطه، پاره های افتاده پاره های ابر نبهره فروش (نبهره قلب تقلبی)، خرده فروش، افتان بسیار سقوط کننده، شمشیر بران که مضروب را زمین افکند
چکاندن در بینی، داروی بینی، شامک چکان (شامک قطره)، گرده بو (انفیه) عطسه آور (دارو) معطس
جمع سمط، رشته های مروارید گردن بند ها
کوسه که هیچ ریش ندارد یا مرد سبک ریش
دارویی عطسه آور که در بینی بریزند
شمشیر بران که پیش از مقطوع به زمین برسد
سقف ها، بالاترین سطوح داخلی هر فضای سرپوشیده، از آسمان ها، جمع واژۀ سقف
بیدادگری ستمگری، پراکندن، گمراهی
چشم روشنی ارمغان اروسی (بنگرید به عروس)
سمط ها، چیزهایی که از گلوبند آویزان باشد، گردن بندها، جمع واژۀ سمط
بنیم
غلط و خطا، سهو در حساب و نوشتن کشته، افتاده، بی فایده
تاژک، تازیانه، مانداب، بارورو راه باریک بر باره یا باروی شهر، بهره، سختی، شاخه تره، مایه آمیزه آمیزه آب درهم آمیزی درآمیختن، تازیانه زدن تا خون و تازیانه درآمیزند تازیانه، جمع اسواط
پاره آجر
ویژگی کالای پست و بی بها
دشنام، سهو و خطا در گفتن یا نوشتن
فضیحت، رسوایی
شخص ضعیف و فرومایه
سقط شدن: مردن، تلف شدن حیوان چهارپا
سقط گفتن: دشنام دادن، ناسزا گفتن
ویژگی کالای پست و بی بها
دشنام، سهو و خطا در گفتن یا نوشتن
فضیحت، رسوایی
شخص ضعیف و فرومایه
سقط شدن: مردن، تلف شدن حیوان چهارپا
سقط گفتن: دشنام دادن، ناسزا گفتن
رمه گوسبندان
تازیانه، تسمۀ چرمی با دستۀ چوبی که هنگام اسب تاختن به دست می گیرند یا با آن کسی را کتک می زنند، شلاق
بچه نارس و مرده که پیش از فرارسیدن هنگام ولادت از شکم مادر بیفتد
سقط جنین: در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن، سقط کردن
سقط کردن: در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن
سقط جنین: در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن، سقط کردن
سقط کردن: در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن
افتادن فرود آمدن بر زمین، به انحطاط اخلاقی مواجه شدن: در منجلاب فحشا سقوط کرد، تسلیم شدن به مردی به طور نامشروع فاسد شدن زن. یا سقوط کردن شهری یا کشوری. به تصرف غالب در آمدن شهر یا کشور. یا سقوط کردن دولت. بر کنار شدن وزیران از کار
بروندستی بیرون آمدن دست های زه پیش از بیرون آمدن سر از زهدان
رانش ستیز
رانش هده (سلب حق)
کنایه از به تصرف دشمن درآمدن آن