- سقاط
- بال مرغ، لغزش در نبشتن، لغزش در سخن، پی هم افکندن، سست دویدن اسپ، خاموشی و شنیدن افتاده، جمع سقطه، پاره های افتاده پاره های ابر نبهره فروش (نبهره قلب تقلبی)، خرده فروش، افتان بسیار سقوط کننده، شمشیر بران که مضروب را زمین افکند
معنی سقاط - جستجوی لغت در جدول جو
- سقاط
- شمشیر بران که پیش از مقطوع به زمین برسد
- سقاط ((سُ))
- افتاده، ریخته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
افتاده چفت شب بند در
جمع سقط، متاع ورختهای پست
افکندن، انداختن، خطا کردن در سخن، ساقط شدن
سقط ها، پاره آجر ها، دشنام ها، فضیحت ها، رسوایی ها، فرومایگان، جمع واژۀ سقط
دانه کبست (حنظل) از گیاهان
سرنگون، واژگون
سرنگونی، واژگونی
افتاده، فرود آمده، بی اصل، ناکس
سریانی تازی شده دومین ماه ازسال خورشیدی رویم پنجمینماه ازسال سریانی برگرفته ازنام یازدهمین ماه سال یهودی ماه فوریه نام یکی از ماه های رومیان
تندی تیزی دربوی
پارسی تازی گشته سرتک راه راه روشن شمشیر بران
زیز برف ریزه، تگرگ، فرومایه، کم خرد، مروارید خرد
افتادن، بر زمین فرود آمدن
لاتینی تازی گشته برابر با ابریشم پرند رز دوخت پرند کبود نوعی پارچه ابریشمی زر دوزی شده که آنرا در بغداد می بافتند و شهرت بسیار داشته، پارچه ای نفیس به رنگ سرخ یا کبود
بیمار شدن
ترکی ریش زداینده
جولخ آبفت (خرقه) روبند روبنده
پنبه خون آلوده که زن شوی مرده بر سر نهد و گوشه آن از رو بنده بیرون کند تا بیننده بداند که او شوی از دست داده است، جمع سقب، کره اشتران نر، ستون های تاژ، شاخه های کشن
مشک آب دول دل آبخوری آبکار در تتق بارگهش گاه کار مانده کش عیسی و خضر آبکار (میرخسرو)، چمانی (ساقی) فروشنده آب آب دهنده آبکش. مشک آب یا شیر، جمع اسقیه اسقیات
رسته و صف، دسته و قطار
از ریشه پارسی سبد گر
کوسه کوسج، تنک ریش
جمع سوط، تازیانه ها، سرود گویی جمع سوط تازیانه ها شلاقها
بیمار شدن، بیماری، دردمندی
سوط ها، تازیانه ها، جمع واژۀ سوط
سقیم ها، بیماران، جمع واژۀ سقیم
آب دهنده، کسی که آب نوشیدنی می فروخت
فرود آمدن بر زمین، افتادن، کنایه از کاهش ناگهانی، کنایه از تصرف و تسخیر منطقه ای توسط دشمن
سقوط کردن: افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
سقوط کردن شهر: کنایه از به تصرف دشمن درآمدن آن
سقوط دولت: کنایه از برکنار شدن و از کار افتادن هیئت وزیران
سقوط کردن: افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
سقوط کردن شهر: کنایه از به تصرف دشمن درآمدن آن
سقوط دولت: کنایه از برکنار شدن و از کار افتادن هیئت وزیران
ظرفی چرمی برای آب یا شیر یا چیز دیگر، مشک، مشک آب، مشک شیر