- سقاء
- مشک آب دول دل آبخوری آبکار در تتق بارگهش گاه کار مانده کش عیسی و خضر آبکار (میرخسرو)، چمانی (ساقی) فروشنده آب آب دهنده آبکش. مشک آب یا شیر، جمع اسقیه اسقیات
معنی سقاء - جستجوی لغت در جدول جو
- سقاء
- آب دهنده، کسی که آب نوشیدنی می فروخت
- سقاء
- ظرفی چرمی برای آب یا شیر یا چیز دیگر، مشک، مشک آب، مشک شیر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آب دادن، آب خورانیدن، نوشاندن سیراب کردن، آک کردن
افسونگر، کوهنورد
می خری، می، می خوری می فروش باده فروش چوب شناور
پرهیزکاری، پرهیزگاری پرهیزکاری
جوانمردی و کرم و بخشش، تره شاهتره از گیاهان، بخشش دهش، شاهترگان از گیاهان (سخاء، جمع سخاء ه) نرمی سستی بخشش داشتن کرم داشتن، بخشش کرم، آسان بودن، انفاق اموال و غیره بر شخص تا چنانکه باید و شاید بمصب استحقاق رساند
مهر نامه، سرنامه (عنوان نامه)، کاغذ تراش، پوستک پوست نازکی که در پوشنیدن (جلد کردن) به کار رود مهر نامه، عنوان نامه واحد سحاء ه، جمع اسحیه
غوره سبز خرما
تاختن فرو گرفتن
میخ، زره تنگ، چاه تنگ دهانه، جمع اسک و سکاء، کران، پستی فرومایگی، بویه رامک بویه مشکک، دیو جولاهه گونه ای تننده درشت، سوراخ کژدم کر، زره تنگ
مونث اسقف بلند و خمیده دراز و کوژی زن
بیمار شدن
ترکی ریش زداینده
جولخ آبفت (خرقه) روبند روبنده
بال مرغ، لغزش در نبشتن، لغزش در سخن، پی هم افکندن، سست دویدن اسپ، خاموشی و شنیدن افتاده، جمع سقطه، پاره های افتاده پاره های ابر نبهره فروش (نبهره قلب تقلبی)، خرده فروش، افتان بسیار سقوط کننده، شمشیر بران که مضروب را زمین افکند
پنبه خون آلوده که زن شوی مرده بر سر نهد و گوشه آن از رو بنده بیرون کند تا بیننده بداند که او شوی از دست داده است، جمع سقب، کره اشتران نر، ستون های تاژ، شاخه های کشن
برید گی شیر ماده شتر دارو
تنگی تیره روزی بینوایی، گمراهی سختی بدبختی. یا شقاء اصغر. بدبختی کهین مقابل شقاء اکبر. و شقاء اوسط. یا شقاء اکبر. بد بختی مهین مقابل شقاء اصغر و شقاء اوسط. یا شقاء اواسط. بدبختی میانه مقابل شقاء اصغر و شقاء اکبر
بیمار شدن، بیماری، دردمندی
سقیم ها، بیماران، جمع واژۀ سقیم
مسرت، شادی، شادمانی، شادکامی، خوشی
شمشیر بران که پیش از مقطوع به زمین برسد
ساقی ها، آب دهنده ها، در تصوف مرشدان و پیران کامل که به مریدان فیض برساند، جمع واژۀ ساقی
جمع عفوه، پیرامون سرای گردا گرد خانه
سخت شدن، تاریک شدن، نبهره شدن ناسره شدن
پاکیزه شدن، نقا در فارسی پاکیزه بودن، پاکیزگی، پاکیزه (تک، نقی) پاکیزگان برگزیدگان پاکیزه بودن