جدول جو
جدول جو

معنی سفلگی - جستجوی لغت در جدول جو

سفلگی
(سِ لَ / لِ)
خسیسی. مقابل رادی:
وگر سفلگی برگزینی و رنج
گزینی برین خاک آکنده گنج.
فردوسی.
چون علم و جهل ودلیری و بددلی و رادی و سفلگی و حلیمی و تندی... (کشف المحجوب).
هر کرا نعمت و مال آمد و جاه
سفلگی رابعهم کلبهم است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
سفلگی
حقارت پستی، لئامت
تصویری از سفلگی
تصویر سفلگی
فرهنگ لغت هوشیار
سفلگی
((س لَ یا لِ))
پستی، حقارت
تصویری از سفلگی
تصویر سفلگی
فرهنگ فارسی معین
سفلگی
پستی، حقارت، لئامت، فرومایگی، ناکسی، دون همتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سفلی
تصویر سفلی
پایین تر، پست تر، زیرتر، اسفل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفلی
تصویر سفلی
پایین و پست، پایینی
فرهنگ فارسی عمید
(لَ / لِ)
سن. عمر. تنها بکار برده نمیشود و همیشه با عدد بکار رود: مانند 50 سالگی، یعنی 50 سال عمر دارد یا هفت سالگی، یعنی وقتی که سال سن بهفت رسید
لغت نامه دهخدا
(سُ تَ / تِ)
محکمی. قرصی. ریزبافتی. صفاقت، سفتگی و پختگی جامه. یقال ثوب صفیق و هی خلاف السخافه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سُ لی ی)
نقیض علوی. (از اقرب الموارد). در عربی به معنی پستی است که در مقابل بلندی باشد. (برهان). پست تر و این مؤنث اسفل است. بالکسر و بالضم و کسر لام منسوب به سفل که معنی پستی است. (غیاث) (آنندراج). ضد علوی. (جهانگیری) :
ترکیب تو سفلی و کثیف است ولیکن
صورتگر علوی و لطیف است بدو در.
ناصرخسرو.
ترا معلوم گرداند از این دریای ظلمانی
که او این عالم سفلی چرا بر خشک و تر دارد.
ناصرخسرو.
تا دایرۀ گنبد معلق
بر مرکز سفلی مدار دارد.
مسعودسعد.
مدار ملکت عالم مراد خلقت آدم
قوام مرکز سفلی امام حضرت اعظم.
خاقانی.
- هفت سفلی، زمین:
کنم قصدنه شهر علوی که همت
از این هفت سفلی نمود امتناعی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دیگ آهنی را گویند که سرش گشاده بود. (برهان). دیگ آهنی را گویند که سرش گشاده بود و اهل هندکراهی خوانند. (آنندراج) (شرفنامه)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
یکی از دهستانهای چهارگانه شهرستان نهاوند. مشخصات آن بشرح زیر است: حدود از جنوب به کوه گرو از شمال و باختر به دهستان خزل، از خاور به دهستان پائین شهرستان نهاوند. قسمت جنوب دهستان کوهستانی و هوای آن سردسیر است قسمت شمالی و مرکز آن دشت ورود خانه گاماسیاب از وسط آن میگذرد هوای آن نسبت بجنوب معتدل و مالاریایی است. قراء رودخانه گاماسیاب از آن رودخانه و قراء جنوبی از زه آب دره های کوه گرو وقراء شمالی از قنوات مشروب میگردد. محصول عمده دهستان غلات، حبوب، چغندر، پنبه، میوه جات و صیفی است. اکثر قراء مهم بخش در جنوب رود خانه گاماسیاب واقع است. این دهستان از 35 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 13 هزار تن است. مرکز دهستان آبادی شهر و قراء مهم آن به شرح زیر است: رزمینی. توانه نارسبان. کهریزجمال و صفی خانی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سالگی
تصویر سالگی
عمر، سن
فرهنگ لغت هوشیار
مونث اسفل پایین تر پست تر زیرین مونث اسفل پایین تر پست تر مقابل اعلی. منسوب به سفل پایینی زیرین مقابل علوی. یا عالم سفلی. جهان زیرین دنیا. مقابل عالم علوی جهان زبرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفلی
تصویر سفلی
((سُ یا س یُ))
منسوب به سفل، پایینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفلی
تصویر سفلی
((سُ لا))
مؤنث اسفل، پست تر، پایین تر
فرهنگ فارسی معین
صفت پائینی، زیرین، فرودین
متضاد: علوی، فرازین
فرهنگ واژه مترادف متضاد