چیزی چرب و روغنی. (برهان) (آنندراج). چیزی چرب. (غیاث) ، فریفته و بازی داده شده. (برهان) (آنندراج) (غیاث) : در زحیری ز سغبه ای گفتن گفت بگذار و در زحیر مباش. سنایی. دل سغبۀ عشق تست با تن مستیز و اینک دل و تن تراست با من مستیز. خاقانی (دیوان ص 721). بناگوش چوسیمت را جهانی سغبه شد لیکن از آن لذت کسی یابد که با سیم تو زر دارد. ابن الرشید غزنوی. و همگنان را سغبه و شیفتۀ هوای خود گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی). دیو و پری سغبۀ اخلاق مشک آمیز او شده. (راحه الصدور راوندی). گشاده گویم هشیار را نیم سغبه اگر نباشی سرمست کمتر از مخمور. رضی الدین نیشابوری. سغبۀ صورت شد آن خواجه سلیم کی به ده می شد بگفتار سقیم. مولوی (مثنوی دفتر 3 ص 34). ، مسخره. (رشیدی) : محل این سخن سرفراز بشناسند کسان که سغبۀ مسعودسعد سلمانند. مسعودسعد. مرد را عقل رایزن باشد سغبۀفالگوی زن باشد. سنایی. تو سغبۀ مردمان دونی چو فلک با مردم آزاد نسازی هرگز. عبدالواسع جبلی. ، و در عربی گرسنه و تشنه را گویند لیکن به معنی تشنه چندان مستعمل نیست
چیزی چرب و روغنی. (برهان) (آنندراج). چیزی چرب. (غیاث) ، فریفته و بازی داده شده. (برهان) (آنندراج) (غیاث) : در زحیری ز سغبه ای گفتن گفت بگذار و در زحیر مباش. سنایی. دل سغبۀ عشق تست با تن مستیز و اینک دل و تن تراست با من مستیز. خاقانی (دیوان ص 721). بناگوش چوسیمت را جهانی سغبه شد لیکن از آن لذت کسی یابد که با سیم تو زر دارد. ابن الرشید غزنوی. و همگنان را سغبه و شیفتۀ هوای خود گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی). دیو و پری سغبۀ اخلاق مشک آمیز او شده. (راحه الصدور راوندی). گشاده گویم هشیار را نیم سغبه اگر نباشی سرمست کمتر از مخمور. رضی الدین نیشابوری. سغبۀ صورت شد آن خواجه سلیم کی به ده می شد بگفتار سقیم. مولوی (مثنوی دفتر 3 ص 34). ، مسخره. (رشیدی) : محل این سخن سرفراز بشناسند کسان که سغبۀ مسعودسعد سلمانند. مسعودسعد. مرد را عقل رایزن باشد سغبۀفالگوی زن باشد. سنایی. تو سغبۀ مردمان دونی چو فلک با مردم آزاد نسازی هرگز. عبدالواسع جبلی. ، و در عربی گرسنه و تشنه را گویند لیکن به معنی تشنه چندان مستعمل نیست
گرسنه شدن و جوع، و گویند آن در صورتی است که باتعب و رنج همراه باشد. (از اقرب الموارد). سغب. گرسنگی. (دهار) (از منتهی الارب). مجاعه. گرسنه شدن: أو اًطعام فی یوم ذی مسغبه. (قرآن 14/90)
گرسنه شدن و جوع، و گویند آن در صورتی است که باتعب و رنج همراه باشد. (از اقرب الموارد). سغب. گرسنگی. (دهار) (از منتهی الارب). مجاعه. گرسنه شدن: أو اًطعام فی یوم ذی مسغبه. (قرآن 14/90)
سبوسه سر شوره سر زه نیام، توره سر آشی که از سرکه و گوشت و بلغور و میوه خشک پزند و آن چنانست که گندم را بلغور کنند و در سرکه بخیسانند و خشک کنند و هر وقت که خواهند صرف نمایند سرکه با آش سرکه
سبوسه سر شوره سر زه نیام، توره سر آشی که از سرکه و گوشت و بلغور و میوه خشک پزند و آن چنانست که گندم را بلغور کنند و در سرکه بخیسانند و خشک کنند و هر وقت که خواهند صرف نمایند سرکه با آش سرکه
سمبه، میله ای فلزی برای پر کردن تفنگ های سر پر یا تمیز کردن لوله تفنگ ها سنبه را پر زور دیدن: کنایه از مخاطب یا طرف معامله را مصالحه ناپذیر یافتن، خود را با شخص محکم و سمجی مواجه دیدن
سمبه، میله ای فلزی برای پر کردن تفنگ های سر پر یا تمیز کردن لوله تفنگ ها سنبه را پر زور دیدن: کنایه از مخاطب یا طرف معامله را مصالحه ناپذیر یافتن، خود را با شخص محکم و سمجی مواجه دیدن