جدول جو
جدول جو

معنی سعف - جستجوی لغت در جدول جو

سعف
(سَ عَ)
شاخ درخت خرما برگ دور کرده و یا برگ آن یا اکثر آن است که خشک را سعف گویند و تر را شطبه، رخت عروس. سعوف جمع آن است، سر کوه، شیرینه که بر پتفوز و سر و روی شتر مانند گر بیرون آید و موی مژه و جز آن بریزاند، هرچیز نیکو و کامل از مملوک یا از هرچیز گرانمایه یا خانه و سرا که مالک آن شوی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سعف
فرو مایه مرد، براوردن نیاز شاخه خشک خرمابن، وردک (جهیز عروس) رخت پیوک (عروس)، مانه (اسباب خانه) اسباب خانه کالای منزل، جهاز عروس، شاخه درخت خرما که از برگ دور شده باشد، برگ درخت خرما جمع سعوف
فرهنگ لغت هوشیار
سعف
((سَ عَ))
اسباب خانه، کالای منزل، جهاز عروس، شاخه درخت خرما که از برگ دور شده باشد، برگ درخت خرما، جمع سعوف
تصویری از سعف
تصویر سعف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سعفه
تصویر سعفه
جوش هایی که در سر و صورت برآید، بیماری پوستی، کچلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سعفص
تصویر سعفص
پنجمین گروه از مجموعۀ کلمات مصنوعی حروف ابجد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ عَ)
شتر شیرینه برآورده. (منتهی الارب). اشتری که موی چشم و بینی وی ریخته باشد. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(سَ فَ)
دمش سر. (دستوراللغه). ریش سر. (مهذب الاسماء). شیرینه. (دهار)... قرحه باشد که بر سر پیدا شود و در ابتدا بثورات متفرقه باشند و متقرح شوند بعد خشک ریشه شوند. بهندی گنجه گویند. (غیاث) (آنندراج). شیرینه که بر سر و روی کودک برآید و بیمارئی است که موی بریزاند. (منتهی الارب). علامت وی آن است که اندر بن مژگان چون سبوس پدید آیدو باشد که ریش گردد و ریم کند و باشد که مژگان بریزد باشد که لون او اغبر باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(سَ فَ)
صورت پنجم از صورهشت گانه حروف جمّل. بعد از کلمن و قبل از قرشت
لغت نامه دهخدا
(مُ عِ)
نعت فاعلی از اسعاف. کمک کننده. یاری کننده. (از اقرب الموارد). و رجوع به اسعاف شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
ناقۀ شیرینه زده. مؤنث اسعف. شتر شیرینه زده. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به سعفه شود
لغت نامه دهخدا
گشاد گی، توانگری، تاب و توان سعت. یا سعت صدر. گشادگی سینه، همت عالی نظر بلند، گشاده دستی دست و دل باز بودن، یا سعت مشرب. آزاد اندیشی آزاد فکری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعا
تصویر سعا
جمهرزی (زنا)
فرهنگ لغت هوشیار
تباهاندن تباه کردن کوتاهی ورزیدن، به زفان افکندن (زفان اشتباه) بیشروی (زیاده روی)، تباهی در خوراک، آزمندی در نوشیدن، خو کرد گی فراموشکار، تباه فرانسوی زرخرید درد گلو و سینه که به سبب سرفه به هم رسد، خارش کام احساس خارش در کام. خروج هوای زفیری که از ریه به طور مقطع و کوتاه براثر تحریک مجاری تنفسی خصوصا قصبه الریه و ابتدای حلق. اکثر اوقات عمل سرفه به منظور خروج سروزیته و ترشحات اخلاط خانه های ششی و برونشها است و گاهی هم برای خروج ذرات غذایی است که تصادفا وارد قصب الریه میشوند سعال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقف
تصویر سقف
آسمان، عرش، پوشش روی خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعی
تصویر سعی
کوشیدن، کوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعوف
تصویر سعوف
جمع سعف، وردکها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعو
تصویر سعو
پاس درازی از شب پاسی از اشب
فرهنگ لغت هوشیار
تاریکی، روشنایی از واژگان دو پهلو لاروس تنها تاریکی و شب را آورده فرو آویختن، پایین کشیدن پرده روبند تیره گشتن چشم از پیری یا آسیب دیگر سدف هاوند (شبح)، جمع سدفه، تاریکی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعن
تصویر سعن
مشک بزرگ، پیه چربی، می ناب دول چرمینه، سایبان بام سایه پوش بام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعم
تصویر سعم
تند رفتن گونه ای رفتار اشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعل
تصویر سعل
خرما خسکه بی هسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعاف
تصویر سعاف
پوسته پوسته شدن ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعف
تصویر رعف
رفتن، روان شدن، خوندماغ شدن، از در درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخف
تصویر سخف
تنگروزی، نزاری، بی خردی سبکمغزی سبک مغزی سبکی، درید گی مشک
فرهنگ لغت هوشیار
پرده آویختن، لنگه پرده پرده لنگه پرده باریکی کمر باریک میانی، جمع سجفه، تسوهایی از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحف
تصویر سحف
موی ستردن، پیه بر گرفتن از پشت مازه
فرهنگ لغت هوشیار
شاخ خرما، موی ستبر، دم اسپ رده از دیوار، باد گردانگیز، مرغ شکاری، ترکیدن پوست، پوست رفتگی، ریشه شدن، بن ناخن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعف
تصویر ذعف
زهر خوراندن، زهر زود کش
فرهنگ لغت هوشیار
آمیزه س عین ف صاد در تازی یکی از ترکیبات جمل (ابجد) شامل: س ع ف ص
فرهنگ لغت هوشیار
شیرونه شیرینک از بیماری های پوستی در سر ناخوشی جلدی مانند کچلی و اگزما و ریزش طبقات شاخی اپیدرمی پوست مرض جلدی، کچلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعط
تصویر سعط
چکاندن در بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعفص
تصویر سعفص
((سَ فَ))
یکی از ترکیبات جمل (ابجد) شامل، س ع ف ص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سعی
تصویر سعی
کوشش، پشتکار، تلاش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سقف
تصویر سقف
آسمانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
سستی، ناتوانی
فرهنگ واژه فارسی سره