جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سقف

سقف

سقف
بالاترین سطح داخلی هر فضای سرپوشیده مثلاً سقف خودرو، سقف اتاق، بالاترین میزان هر چیز مثلاً سقف درآمد، کنایه از آسمان
سقف لاجورد: کنایه از آسمان
سقف مینا: کنایه از آسمان
سقف دهان: در علم زیست شناسی کام، سق
سقف
فرهنگ فارسی عمید

سقف

سقف
مخفف اسقف است که قاضی ترسایان و حاکم و مهتر ایشان باشد. (برهان) :
چو خسرو برفت از برش چاره جوی
جهاندیده سوی سقف کرد روی.
فردوسی.
سقف گفت ما بندگان توایم
نیایشگر پاک جان توایم.
فردوسی.
، زاهدی که خود را بجهت ریاضت نفس بزنجیر آویزد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سقف

سقف
بام، اشکوب، پوشش، رویه، سمک
متضاد: کف، رواق، طاق، عرش
متضاد: فرش، بالاترین حد، نقطه اوج
فرهنگ واژه مترادف متضاد