جدول جو
جدول جو

معنی سطیح - جستجوی لغت در جدول جو

سطیح
دراز بالا، منبسط
تصویری از سطیح
تصویر سطیح
فرهنگ لغت هوشیار
سطیح
منبسط، پهن شده، درازکشیده، ستان خفته، آنکه به علت ضعف یا بیماری به کندی از جا برخیزد
تصویری از سطیح
تصویر سطیح
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسطیح
تصویر تسطیح
هموار سازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تسطیح
تصویر تسطیح
پهن کردن، هموار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسطیح
تصویر تسطیح
هموار کردن، پهن کردن، هموار کردن زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسطیح
تصویر تسطیح
((تَ))
هموار کردن، پهن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
رویه نگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سایح
تصویر سایح
سیاحت کننده جهانگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجیح
تصویر سجیح
نرم و آسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدیح
تصویر سدیح
ستان (طاقباز)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطوح
تصویر سطوح
جمع سطح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
ظاهری وخارجی و بیرونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطاح
تصویر سطاح
گیاه خزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریح
تصویر سریح
آسان، روان شاش، بی زین اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
زینه فرستاده پیامبر آلتی که بدان جنگ کنند آلت جنگ ساز جنگ. یا سلاح سرد. سلاحی است که آتش نشود مانند کارد شمشیر خنجر زوبین و غیره. یا سلاح گرم. سلاحی آتشین ماند تفنگ توپ و مانند آن یا سلاح باز کردن، دور کردن سلاح ها از خویشتن
فرهنگ لغت هوشیار
گلیم گنده، گوال (جوال تازی گشته)، چوخای ستبر، تیر بی برد تیری از تیرهای منگ (قمار) که هیچگاه برد نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیح
تصویر سمیح
با گذشت
فرهنگ لغت هوشیار
زیور، مروارید که به رشته نکشیده باشند، شکار که از چیگاه شکارگر درآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطوح
تصویر سطوح
سطح ها، بام ها، روی چیزی ها، در ریاضیات مساحت ها، میزان ها، جمع واژۀ سطح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایح
تصویر سایح
((یِ))
سیاحت کننده، جهانگرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلیح
تصویر سلیح
((س))
سلاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سطوح
تصویر سطوح
((سُ))
جمع سطح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلیح
تصویر سلیح
آلت جنگ، افزار جنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سطحی
تصویر سطحی
Shallow, Skindeep, Superficial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
мелкий , поверхностный
دیکشنری فارسی به روسی
seicht, oberflächlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
мілкий , поверхневий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
płytki, powierzchowny
دیکشنری فارسی به لهستانی
浅的 , 表面的
دیکشنری فارسی به چینی
ondiep, oppervlakkig
دیکشنری فارسی به هلندی
उथला , सतही , ऊपरी
دیکشنری فارسی به هندی