- سطیح
- دراز بالا، منبسط
معنی سطیح - جستجوی لغت در جدول جو
- سطیح
- منبسط، پهن شده، درازکشیده، ستان خفته، آنکه به علت ضعف یا بیماری به کندی از جا برخیزد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هموار سازی
پهن کردن، هموار کردن
هموار کردن، پهن کردن، هموار کردن زمین
رویه نگر
سیاحت کننده جهانگرد
نرم و آسان
ستان (طاقباز)
جمع سطح
ظاهری وخارجی و بیرونی
گیاه خزنده
آسان، روان شاش، بی زین اسپ
زینه فرستاده پیامبر آلتی که بدان جنگ کنند آلت جنگ ساز جنگ. یا سلاح سرد. سلاحی است که آتش نشود مانند کارد شمشیر خنجر زوبین و غیره. یا سلاح گرم. سلاحی آتشین ماند تفنگ توپ و مانند آن یا سلاح باز کردن، دور کردن سلاح ها از خویشتن
گلیم گنده، گوال (جوال تازی گشته)، چوخای ستبر، تیر بی برد تیری از تیرهای منگ (قمار) که هیچگاه برد نداشته باشد
با گذشت
زیور، مروارید که به رشته نکشیده باشند، شکار که از چیگاه شکارگر درآید
سطح ها، بام ها، روی چیزی ها، در ریاضیات مساحت ها، میزان ها، جمع واژۀ سطح
آلت جنگ، افزار جنگ
Shallow, Skindeep, Superficial
мелкий , поверхностный
seicht, oberflächlich
мілкий , поверхневий
płytki, powierzchowny
浅的 , 表面的
superficial
superficiale
superficial
superficiel
ondiep, oppervlakkig
उथला , सतही , ऊपरी