معنی سطوح
- سطوح((سُ))
- جمع سطح
واژههای مرتبط با سطوح
سطوح
- سطوح
- جمع سطح
سطوح
- سطوح
- سطح ها، بام ها، روی چیزی ها، در ریاضیات مساحت ها، میزان ها، جمعِ واژۀ سطح
سطوح
- سطوح
- جَمعِ واژۀ سطح:
نه طول است او را نه عرض و نه عمق
نه اندر سطوح و نه در انتهاست.
ناصرخسرو.
و سطوح او را بگچ و مهره مصقل گردانیدند. (سندبادنامه ص 64). رجوع به سطح شود
سطوح
- سطوح
- سطح ها، جوانب، جنبه ها، ابعاد، بعدها
سبوح
- سبوح
- شنارو، اسب خوش رفتار نامی از نامهای خدایتعالی، بسیار منزه
تطوح
- تطوح
- سر گردانی، جهانگردی، بیجایی
سحوح
- سحوح
- روان شدن اشک یا باران، تازیانه زدن، فربه گشتن ابر ریزان
سطیح
- سطیح
- دراز بالا، منبسط
سطوه
- سطوه
- دشنام دادن، لت زدن (کتک زدن)، نیرو مندی، شکوه
