جدول جو
جدول جو

معنی سریعتر - جستجوی لغت در جدول جو

سریعتر
تندتر
تصویری از سریعتر
تصویر سریعتر
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سریر
تصویر سریر
(دخترانه)
تخت پادشاهی، اورنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرعت
تصویر سرعت
مقابل کندی، شتاب، تندی و تیزی، در علم فیزیک مسافت طی شده در واحد زمان که با کیلومتر، متر بر ثانیه، سال نوری و امثال آن سنجیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سریرت
تصویر سریرت
نیت، باطن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سریت
تصویر سریت
کنیز مخصوص هم بستر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سریع
تصویر سریع
شتابنده، زود، تند، چست و چالاک، در علوم ادبی در علم عروض بحری از شعر بر وزن مفتعلن مفتعلن فاعلات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شریعت
تصویر شریعت
سنت، طریقه، مذهب، آیین، راه و روش و آیینی که خداوند برای بندگان خود روشن ساخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سعتر
تصویر سعتر
مرزه، گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشه، اوشن، صعتر، کالونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سردفتر
تصویر سردفتر
صاحب دفتر اسناد رسمی که اسناد را ثبت و امضا می کند، کنایه از اولین نفر گروه، رهبر
فرهنگ فارسی عمید
(گَ کَ دَ)
سرشتن. تخمیر کردن. خمیر کردن:
ز کس سخن چه نیوشم حدیث خوش چه سرایم
تنور گرم نبینم فطیرها چه سریشم.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 653)
لغت نامه دهخدا
(سَ عَ)
علامت و نشانی که در حاشیۀ قرآن مجید برای هر ده آیه گذارند. (ناظم الاطباء). نقش و نشانی است که در حاشیۀ قرآن بجهت هر ده آیت کنند. (آنندراج) (برهان). دایرۀ خورد که از مطلا بر سر ده آیه نویسند. (رشیدی) :
سرعشر این کتاب مبین است آفتاب
زنهار برمدار نظر از کتاب صبح.
صائب (از آنندراج).
، ده آیت که بوقت بسم اﷲ به اطفال نوشته تبرکاً سبق دهند. (غیاث) :
دل من پیر تعلیم است و من طفل زبان دانش
دم تسلیم سرعشر و سر زانو دبستانش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اریترا. یکی از شهرهای ینیائی (یونان قدیم) ، که در خشکی بناشده بود. اهالی خیوس و اریتر بیک زبان تکلم می کردند. (ایران باستان ص 287 از هردوت). و رجوع به ایران باستان ص 839، 841 و 843 و 1806 شود. و در شهر مزبور معبدی بزرگ برای هرکولس بناکرده بودند. (لغت نامۀ تمدن قدیم)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ تَ)
متصدی کل. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (بهار عجم) ، آیت. نمونه:
در جهانگیری چون سنجر سردفتر باش
که مرا همچو معزی ز تو سردفتر خاست.
لطیف الدین زکی مراغه ای (از لباب الالباب ج 2 ص 377).
، فهرست، خلاصه، صاحب منصب حکومت، نویسنده ومحرر، محاسب، سرنوشت و عنوان. (ناظم الاطباء) ، دیباچه و مقدمه. (منتهی الارب) ، عنوان. سرلوحه. دیباچه:
همه سردفتر مدایح او
شعر مسعودسعد سلمان باد.
مسعودسعد.
سردفتر معایب عالم سهیل شد
همچو ورا از این سردفتر همی کنم.
سوزنی.
دیوان عمر تو ز فنا بی گزند باد
ای ملک را بقای تو سردفتر آمده.
خاقانی.
بسیار کرده دفتر خوبی مطالعه
جز روی تو نیافته سردفتر آفتاب.
خاقانی.
سردفتر آیت نکویی
شاهنشه ملک خوبرویی.
نظامی (از بهار عجم).
سالار خیل خانه دین حاجب رسول
سردفتر خدای پرستان بی ریا.
سعدی.
که مجمل آن مفصل و سردفتر آن مجموع تزجیهالایام طالب علمی بود. (ترجمه محاسن اصفهان).
صائب این تازه غزل کز قلمت ریخته است
جای آن است که سردفتر دیوان باشد.
صائب (از آنندراج).
، آنکه دفتر اسناد رسمی را اداره کند. مدیرو مسئول دفترخانه. (فرهنگ فارسی معین). در محاضر رسمی، متصدی و مسئول و رئیس دفتر.
- سردفتر آفرینش، اشاره به حضرت رسول صلی اﷲ علیه و آله. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ)
راز و آنچه نهان کرده شود ودر مجاز به معنی خصلت و طبیعت. (غیاث اللغات). سریره: سلطان بر سریرت و غور مکر و خدیعت او وقوف یافت. (ترجمه تاریخ یمینی). خلوص اعتقاد او در موالات دوست و نصوح سریت و سریرت او در مطاوعت حضرت عرض داد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به سریره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرعت
تصویر سرعت
شتاب، تندی
فرهنگ لغت هوشیار
قانونی که پیغمبران از جانب خداوند عالم بر مردمان آورده اند، آئین، مذهب، دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریرت
تصویر سریرت
آنچه که مخفی کنند راز سر، باطن نیت جمع سرائر (سرایر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردفتر
تصویر سردفتر
متصدی کل، صاحب دفتر اسناد رسمی
فرهنگ لغت هوشیار
سرده نشانه ای که در قرآن مجید پس از هر ده چمراس (آیه) گذارند یا چمراسی که به نو آموز سپارند تا از روی آن بنویسد نقش و نشانی است که در حاشیه قران کنند جهت تعیین هر ده آیه
فرهنگ لغت هوشیار
گروهی از لشکر (از 5 تا 300 و 400 تن)، لشکری که پیغامبر (ص) بذات خویش در آن نباشد و به سر کردگی یکی از صحابه فرستاده شده باشد مقابل غزوه. کنیزکی که برای جماع و تمتع باشد جمع سراری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریر
تصویر سریر
تخت پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریع
تصویر سریع
جلد و شتاب کننده، زود، شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
پودینه کوهی آویشن از گیاهان اوشه مرزه گیاهی است از تیره نعناعیان که دارای نوعی ساقه خزنده هوایی و ساقه زیرزمینی است و این ساقه در فواصل ریشه تولید کرده در مقابلش یک ساقه هوایی خارج میشود و به این ترتیب گیاه تکثیر می یابد برگهایش متقابل بیضوی نوک تیز دندانه دار و کمی پوشیده از کرک به درازی 4 تا 7 سانتیمتر و به عرض 2 تا 3 سانتیمتر است. ساقه سوسنبر مانند نعناع چهار گوش است و از حیث رنگ مایل به بنفش یا مایل به ارغوانی است. رنگ گلها قرمز یا کم و بیش ارغوانی مایل به بنفش است نعناع طبی آس بویه سیسنبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعتر
تصویر سعتر
((سَ تَ))
مرزه، گیاهیست بیابانی خوشبو با برگ های ریز و گل های کبود که طعم تندی دارد، خوردنی ست در طب هم بکار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سریع
تصویر سریع
((سَ))
تند رونده، شتابنده، چست و چالاک، یکی از بحرهای عروضی بر وزن «مفتعلن مفتعلن فاعلان»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شریعت
تصویر شریعت
((شَ عَ))
آیین، روش، سنت و آیین پیامبران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرعشر
تصویر سرعشر
((سَ عَ))
نقش و نشانی است که در حاشیه قرآن کنند به جهت تعیین هر ده آیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سریرت
تصویر سریرت
((سَ رَ))
راز، باطن، نیت، جمع سرائر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سردفتر
تصویر سردفتر
((سَ. دَ تَ))
مدیر و مسئول دفترخانه اسناد رسمی
فرهنگ فارسی معین
((پِ تِ))
دستگاه خروجی رایانه که اطلاعات نوشتاری یا نگاره ای را بر سطح کاغذ یا مواد دیگر چاپ کند، چاپگر (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سریع
تصویر سریع
شتابان، تند، پرشتاب، چابک، چالاک، فرز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شریعت
تصویر شریعت
آیین، دین آیین
فرهنگ واژه فارسی سره
آیین، دین، شرع، کیش، مذهب
متضاد: عرف، قانون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خصلت، خو، داب، خوی، باطن، راز، سریره، سر، نیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به تعجیل، به سرعت، به شتاب، زود، فورا
متضاد: به کندی
فرهنگ واژه مترادف متضاد