- سرگین
- فضله چهارپایان از قبیل اسب، الاغ، استر
معنی سرگین - جستجوی لغت در جدول جو
- سرگین
- فضلۀ چهارپایان از قبیل اسب و الاغ و استر
- سرگین ((س یا سَ))
- فضله چارپایان، پهن، تاپاله
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
منسوب به گرگ، پسر میلاد از پهلوانان زمان کیخسرو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی پسر میلاد در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
گونه ای ماهی استخوانی که حداکثر طولش تا 25 سانتیمتر میرسد و بدنش پوشیده از فلسهای نسبتا درشت نازک و نوک تیز است رنگ بدنش سبز و در قسمتهای پشت آن خط آبی رنگ بمحاذات تیره پشت حیوان قرار دارد. پهلو ها و شکم حیوان سفید و نقره یی است ماهی مذبور را جهت تغذیه و ساختن کنسرو صید میکنند. لاتینی تازی گشته بنگرید به ساردین
خلاصه، برگزیده
پارسی تازی گشته سرگین فضله چارپایان مانند اسب استر خر گاو و جز آن ها پهن
انتخاب عمال حاکم از هر گله گوسفند و گاو و ایلخی اسب یک گاو یک گوسفند و یک اسب را و آن رسمی معمول بود
پارسی تازی گشته سرگین
آلتی مانند شیپور که در هنگام جنگ می نواختند
منسوب به سرو مانند سرو: بالای سروین
سخت، باوقار، صلب، ثقیل، وزین، گرانبها، قیمتی
دلیر و گستاخ مانند گرگ
حیوانی که به بیماری جرب مبتلا باشد، گرگ
میوه یا چیز دیگر که آن را با دست چیده و انتخاب کرده باشند، میوۀ خوب و مرغوب که روی سبد و ظرف میوه بچینند، هر چیز برگزیده
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، سرکیس، نوشه، قوس و قزح، سدکیس، رخش، سرویسه، اغلیسون، نوس، تیراژه، آزفنداک، کلکم، ایرسا، تویه، شدکیس، سویسه، توبه، آفنداک، آلیسا، آدینده، ترسه، نوسه، تیراژی، آژفنداک، تربسه، درونه، تربیسه، کرکم، قزح
سازی شیپور مانند که هنگام جنگ می نواختند، سرنا، از سازهای بادی که از لوله ای دراز چوبی یا فلزی با چند سوراخ تشکیل شده، سورنای، شهنا، سورنا، نای رومی، شاهنای، نای ترکی برای مثال غو کوس با نالۀ کرّ نای / دم نای سرغین و هندی درای (فردوسی - ۳/۵۵)
آنکه جرب دارد اجرب گرگن: بوجهل را از سگ گرگین کمتر دانیم
((~. گُ))
فرهنگ فارسی معین
انتخاب تعدادی دام (گاو، گوسفند، اسب..) توسط عمال حاکم که از گله جدا می کردند و می بردند و آن رسمی معمول بود
گاو و گوسفند یا اسب که در قدیم برای پادشاه یا حاکم از گله جدا می کردند و می برند
ساردین، نوعی ماهی دریایی کوچک فلس دار به رنگ سبز تیره که زیر شکمش سفید است و بیشتر برای ساختن کنسرو صید می شود
مانند سرو
ساخته شده از سنگ، مقابل سبک، گران، ثقیل، وزین، کنایه از باوقار
Onerous, Ponderous, Stodgy, Unwieldy, Weighty, Heavy, Hefty
тяжелый , громоздкий , обременительный , тяжёлый , тяжёлый , неудобный , тяжелый
schwer, gewichtig, beschwerlich, schwerfällig, unhandlich
важкий , незручний
ciężki, uciążliwy, niewygodny
重的 , 繁重的 , 笨重的 , 沉重的 , 难以处理的
pesado, oneroso, ponderoso, incômodo