جدول جو
جدول جو

معنی سرکوب - جستجوی لغت در جدول جو

سرکوب
کوبندۀ سر، جایی بلند مانند برج، بارو یا تپه که در هنگام جنگ بتوان از آن جا دشمن را سرکوب کرد، طعنه و سرزنش
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
فرهنگ فارسی عمید
سرکوب
(سِ)
مدقاه. (بحر الجواهر). سیرکوب. سرکو. رجوع به سرکو و سیرکوب شود
لغت نامه دهخدا
سرکوب
طعنه و سرزنش
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
فرهنگ لغت هوشیار
سرکوب
((سَ))
جای بلند مانند، قلعه، برج، سرزنش، طعنه
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
فرهنگ فارسی معین
سرکوب
اختناق، قلع وقمع، مضمحل، منکوب، ضربه، ضربت، لطمه، گوشمال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرکوب
قمعٌ
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به عربی
سرکوب
Repression
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سرکوب
répression
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سرکوب
ressão
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سرکوب
سرکوب
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به اردو
سرکوب
репрессия
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به روسی
سرکوب
Unterdrückung
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به آلمانی
سرکوب
репресія
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سرکوب
ocena
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به لهستانی
سرکوب
سرکوب
دیکشنری اردو به فارسی
سرکوب
প্রতিবাদ
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به بنگالی
سرکوب
soppression
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سرکوب
การปราบปราม
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به تایلندی
سرکوب
penindasan
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سرکوب
baskı
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سرکوب
抑制
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سرکوب
压制
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به چینی
سرکوب
억압
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به کره ای
سرکوب
pembungkaman
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سرکوب
दमन
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به هندی
سرکوب
onderdrukking
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به هلندی
سرکوب
represión
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سرکوب
הַדְכָּאָה
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرکوبی
تصویر سرکوبی
فروکوفتن دشمن و او را خوار و زبون ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرکوبه
تصویر سرکوبه
طعنه، سرزنش
گرز گران، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، عمود، مقمعه
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
دهی از دهستان اندیکای بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. دارای 170 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
گوشمال دادن. مغلوب کردن. فرونشاندن شورش: سپاهی به سرکوبی دشمن فرستاده شد
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرکوبه
تصویر سرکوبه
گرز (گران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکوبی
تصویر سرکوبی
مغلوب کردن، فرونشاندن شورش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکوبه
تصویر سرکوبه
((سَ بَ یا بِ))
گرز
فرهنگ فارسی معین