جدول جو
جدول جو

معنی سرچنگ - جستجوی لغت در جدول جو

سرچنگ
سر پنجه، ضرب دستی که به زور تمام بر سر و روی کسی زنند سیلی
تصویری از سرچنگ
تصویر سرچنگ
فرهنگ لغت هوشیار
سرچنگ
سرپنجه، سرانگشتان،
سیلی، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی، چک، توگوشی، کشیده، لت، تپانچه، کاز، صفعه
تصویری از سرچنگ
تصویر سرچنگ
فرهنگ فارسی عمید
سرچنگ
((~. چَ))
سرپنجه، سیلی
تصویری از سرچنگ
تصویر سرچنگ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرچنگ
تصویر خرچنگ
جانوریست معروف که دست و پای بزرگ و ناهموار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرهنگ
تصویر سرهنگ
افسر ارتش، پهلوان و مبارز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرچنگ
تصویر خرچنگ
جانوری سخت پوست با چنگال های دراز، لاک خارجی پهن و سخت، یک یا دو زوج آرواره و دو چشم پایه دار که به یک پهلو حرکت می کند و معمولاً در دریا و گاه در خشکی زندگی می کند
پیچپا، کلنجک، پنج پا، کلنجار، در علم نجوم سرطان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرهنگ
تصویر سرهنگ
افسر ارتش که درجه اش بالاتر از سرگرد و پایین تر از سرتیپ است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرچنگ
تصویر خرچنگ
((خَ چَ))
جانوری است دوزیست با چنگال های بلند که به یک پهلو حرکت می کند، یکی از صورت های فلکی منطقه البروج، چهارمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید تیرماه در این برج دیده می شود، چنگار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرهنگ
تصویر سرهنگ
((سَ هَ))
فرمانده، فرمانده قشون، افسری که درجه او بالاتر از سرگرد است
فرهنگ فارسی معین
فرانسوی آبدزدک کاپیش (گویش گیلکی) تلمبه کوچک شیشه یی که به وسیله آن دارویی مایع را در زیر پوست و داخل بدن تزریق کنند آبدزدک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنگ
تصویر سرنگ
((سُ رَ))
تلمبه کوچک شیشه ای یا پلاستیکی برای تزریق دارو به داخل بدن
فرهنگ فارسی معین
تلمبۀ کوچک شیشه ای یا فلزی یا پلاستیکی با سوزن توخالی که به وسیلۀ آن داروی مایع را در زیر پوست یا میان رگ داخل می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرچنگ زدن
تصویر سرچنگ زدن
سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، کاز زدن، صفعه زدن، صفع
فرهنگ فارسی عمید