جدول جو
جدول جو

معنی سرچنگ

سرچنگ
سرپنجه، سرانگشتان،
سیلی، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی، چک، توگوشی، کشیده، لت، تپانچه، کاز، صفعه
تصویری از سرچنگ
تصویر سرچنگ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سرچنگ

سرچنگ

سرچنگ
سر پنجه، ضرب دستی که به زور تمام بر سر و روی کسی زنند سیلی
سرچنگ
فرهنگ لغت هوشیار

سرچنگ

سرچنگ
نوعی از سرپا زدن باشد و آن را زه کونی گویند و آن چنان است که شخصی پشت پای خود را بزور هرچه تمامتر بر نشستنگاه دیگری زند. (برهان). اردنگ. زهکونی. تی پا. (یادداشت مؤلف) ، کنایه از تعب و آزار. (برهان) ، دست را بزور بر سر کسی زدن. (غیاث اللغات). ضرب دستی که بزور تمام بر سر کسی زنند. (آنندراج) :
جهان بازیچۀ طفلان بود عزت چه میخواهی
که سرچنگ جفای آسمان تاج است شاهش را.
سراج المحققین (از آنندراج).
، سرانگشتان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

خرچنگ

خرچنگ
جانوری سخت پوست با چنگال های دراز، لاک خارجی پهن و سخت، یک یا دو زوج آرواره و دو چشم پایه دار که به یک پهلو حرکت می کند و معمولاً در دریا و گاه در خشکی زندگی می کند
پیچپا، کُلَنجَک، پنج پا، کِلِنجار، در علم نجوم سرطان
خرچنگ
فرهنگ فارسی عمید

سرهنگ

سرهنگ
افسر ارتش که درجه اش بالاتر از سرگرد و پایین تر از سرتیپ است
سرهنگ
فرهنگ فارسی عمید

خرچنگ

خرچنگ
جانوری است دوزیست با چنگال های بلند که به یک پهلو حرکت می کند، یکی از صورت های فلکی منطقه البروج، چهارمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید تیرماه در این برج دیده می شود، چنگار
خرچنگ
فرهنگ فارسی معین

سرهنگ

سرهنگ
فرمانده، فرمانده قشون، افسری که درجه او بالاتر از سرگرد است
سرهنگ
فرهنگ فارسی معین