معنی سرچاوه - جستجوی لغت در جدول جو

سرچاوه

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرخاره — تصویر سرخاره

سنجاقی که زنان به موی سر می زدند تا موها را نگهدارد، برای مثال جعدی سیاه دارد کز کشّی / پنهان شود بدو در سرخاره (رودکی - ۵۲۸)

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سرچشمه — تصویر سرچشمه

جایی که آب از زمین بیرون می آید و جاری می شود، محلی که چشمه ظاهر می شود

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از پرچاره — تصویر پرچاره

پرحیله، پرمکر، حیله گر

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از زرساوه — تصویر زرساوه

ریزه های زر، سونش زر، زرخالص

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سرگروه — تصویر سرگروه

رئیس و بزرگ تر قوم و طایفه، سردسته، سرکرده

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سرمایه — تصویر سرمایه

پول یا کالایی که اساس کسب و تجارت قرار بدهند، پولی که در اصل به بهای چیزی داده شده که هرگاه بیشتر از آن فروخته شود، مبلغ اضافی سود خواهد بود، دارایی و ثروت و آنچه کسی از نقد و جنس دارد، کنایه از اصل و مایۀ چیزی

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سرداور — تصویر سرداور

کسی که از طرف دو یا چند تن به داوری انتخاب شود، داور، حکم

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ترشاوه — تصویر ترشاوه

سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، تمتم، تتم، تتری، تتریک، ترفان

سُماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سُماک، سَماقیل، تُرشابه، تُمتُم، تُتُم، تَتُری، تَتریک، تُرفان

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از پرچانه — تصویر پرچانه

کسی که زیاد حرف بزند، پرگو، پرسخن، بسیار گوی

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سرنامه — تصویر سرنامه

عنوان و آنچه در بالای نامه نوشته شود، مقدمۀ کتاب

فرهنگ فارسی عمید

(سَ)

ده تورجان بخش بوکان شهرستان مهاباد. سکنۀ آن 480 تن است. آب آن از سیمین رود. محصول آن غلات، توتون، حبوبات. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)

لغت نامه دهخدا

(سَ)

ده پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. دارای 345 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه. محصولش غلات آبی و دیمی و ذغال چوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)

لغت نامه دهخدا

(تَ نَبْ بُ)

جوانمرد گردیدن و سخی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مهتر گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج)

لغت نامه دهخدا

(سَ وَ / وِ)

سرداب و سردابه. (آنندراج). بدان کلمات رجوع شود. لهجه ای است در سردابه که در جنوب خراسان نیز متداول است

لغت نامه دهخدا

گرمابه حمام: گفتند اندیشه کنیم آنگه گرماوه و نوره ساختند و پیش ازاین نبود. (تفسیر ابوالفتوح)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سرواده — تصویر سرواده

قافیه شعر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سرمایه — تصویر سرمایه

پولی که با آن کسب و تجارت و خرید و فروش کنند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سرگروه — تصویر سرگروه

سردسته، سرکرده

فرهنگ لغت هوشیار

اطاقی که در زمین سازند برای استفاده از خنکی آن و حفظ اغذیه و اشربه، محلی در زیر زمین که تابوت مرده را در آن مینهادند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از زرساوه — تصویر زرساوه

زر خالص

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سرنامه — تصویر سرنامه

آنچه که بر سر کتابها نویسند که در فلان محل برسد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سرداور — تصویر سرداور

داور سوم است که طرفین دعوی مشترکا او را تعیین کنند حکم مشترک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پرچانه — تصویر پرچانه

پرگوی بسیار گوی روده دراز پر نفس: آدم پرچانه ایست

فرهنگ لغت هوشیار

کمال هر چیز حد نصاب:) در سر خانه زود است . (، آواز بلند. یا داماد سر خانه. دامادی که در خانه پدر و مادر عروس زندگی کند

فرهنگ لغت هوشیار

سوزن زرینی که زنان جهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک کنند تا نیفتد، پنجه مانندی از استخوان که بدان تن را خارند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سرحانه — تصویر سرحانه

مونث سرحان گرگ ماده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سرچشمه — تصویر سرچشمه

جائی که از آن آب جوشد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از پرچانه — تصویر پرچانه

بسیارگوی، روده دراز، پرنفس

فرهنگ فارسی معین

تصویری از سرواده — تصویر سرواده

((سَ دَ))

شعر، قافیه شعر

فرهنگ فارسی معین

تصویری از سرناوی — تصویر سرناوی

((سَ رْ))

سرجوخه نیروی دریایی

فرهنگ فارسی معین

تصویری از سرداور — تصویر سرداور

((~. وَ))

داور سوم است که طرفین دعوی مشترکاً او را تعیین می کنند، حکم مشترک

فرهنگ فارسی معین

تصویری از سرچشمه — تصویر سرچشمه

منبع

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از سرشانه — تصویر سرشانه

اپل

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از سرخانه — تصویر سرخانه

اکسی هموگلوبین

فرهنگ واژه فارسی سره