رده ای از نرم تنان مانند ماهی مرکب که در اطراف سر آن ها بازوهای گوشتی بادکش دار قرار دارد که به وسیلۀ آن حرکت می کنند یا شکار خود را می گیرند، پابرسران عمامه، دستار، کلاه نرم که زیر کلاه آهنی بر سر بگذارند، کلاه خود
رده ای از نرم تنان مانند ماهی مرکب که در اطراف سر آن ها بازوهای گوشتی بادکش دار قرار دارد که به وسیلۀ آن حرکت می کنند یا شکار خود را می گیرند، پابَرسَران عمامه، دستار، کلاه نرم که زیر کلاه آهنی بر سر بگذارند، کلاه خود
عمامه و دستار و شمله و علاقۀ دستار و مغفر. (برهان) (صحاح الفرس) : من آن نیم که دهم آبروی خویش به باد برای درهم و دینار و طاق و سرپایان. شمس فخری (از انجمن آرا). ، خود آهن و کلاه زره. (برهان). کلاهی را گویند که در روز جنگ در زیر خود و ترک پوشند. (انجمن آرای ناصری) : نه زآهن درع بایستی نه دلدل نه سرپایانش بایستی نه مغفر. دقیقی. ، هر چیز نرمی که در زیر کلاه خود و کلاه زره دوزند تا سر را آزار نکند، ازار که فوته و لنگوته و شلوار باشد. (برهان)
عمامه و دستار و شمله و علاقۀ دستار و مغفر. (برهان) (صحاح الفرس) : من آن نیم که دهم آبروی خویش به باد برای درهم و دینار و طاق و سرپایان. شمس فخری (از انجمن آرا). ، خود آهن و کلاه زره. (برهان). کلاهی را گویند که در روز جنگ در زیر خود و ترک پوشند. (انجمن آرای ناصری) : نه زآهن درع بایستی نه دلدل نه سرپایانش بایستی نه مغفر. دقیقی. ، هر چیز نرمی که در زیر کلاه خود و کلاه زره دوزند تا سر را آزار نکند، ازار که فوته و لنگوته و شلوار باشد. (برهان)
شهری در کلمبیا، کرسی ایالت کوکا (آمریکای جنوبی) نزدیک ریومولینو، در 370 هزارگزی جنوب غربی بوگوته و در ارتفاع 1666 گز از سطح دریا در نزدیکی دو کوه آتش فشان در محلی بسیار شاعرانه جای دارد دارای 10000 تن سکنه، دانشگاه و دارالضرب و تجارت آن بسیار رایج است در سال 1537 میلادی اسپانیاییها این شهر را بنا نهاده اند و بعدها هم وسعت یافت ولی در اثنای جنگهای استقلال و از زلزله دچار خسارت شد. هوای حوالی آن بسیار لطیف و منبت است و معادن زر فراوان دارد
شهری در کلمبیا، کرسی ایالت کوکا (آمریکای جنوبی) نزدیک ریومولینو، در 370 هزارگزی جنوب غربی بوگوته و در ارتفاع 1666 گز از سطح دریا در نزدیکی دو کوه آتش فشان در محلی بسیار شاعرانه جای دارد دارای 10000 تن سکنه، دانشگاه و دارالضرب و تجارت آن بسیار رایج است در سال 1537 میلادی اسپانیاییها این شهر را بنا نهاده اند و بعدها هم وسعت یافت ولی در اثنای جنگهای استقلال و از زلزله دچار خسارت شد. هوای حوالی آن بسیار لطیف و منبت است و معادن زر فراوان دارد
از مزارع میان ولایت مشهد مقدس است، در هشت فرسخی شهر واقع است، بیست خانوار سکنه دارد، از آب رود خانه کشف رود مشروب میشودو هوایش معتدل می باشد، (مرآت البلدان ج 4 ص 276)
از مزارع میان ولایت مشهد مقدس است، در هشت فرسخی شهر واقع است، بیست خانوار سکنه دارد، از آب رود خانه کشف رود مشروب میشودو هوایش معتدل می باشد، (مرآت البلدان ج 4 ص 276)
جمع واژۀ ترسا. مسیحیان. پیروان دین مسیح: یکی گروه آنند که گویند صانع یکی بیشست، چون ترسایان. (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 31). و دیگر صنف ترسایان اند که گویند که خداسه است و هر سه یکی است. (جامع الحکمتین ص 32). هر گروهی به پیغامبری بیستادندی چنین که ایستاده اند که ترسایان بر پنج روز ایستاده اند. (جامع الحکمتین ص 165). اهل الکتاب، جهودان و ترسایان. (ترجمان القرآن)
جَمعِ واژۀ ترسا. مسیحیان. پیروان دین مسیح: یکی گروه آنند که گویند صانع یکی بیشست، چون ترسایان. (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 31). و دیگر صنف ترسایان اند که گویند که خداسه است و هر سه یکی است. (جامع الحکمتین ص 32). هر گروهی به پیغامبری بیستادندی چنین که ایستاده اند که ترسایان بر پنج روز ایستاده اند. (جامع الحکمتین ص 165). اهل الکتاب، جهودان و ترسایان. (ترجمان القرآن)
نام یکی از دهستانهای هشتگانه بخش زرقان شهرستان شیراز. آب آن از چشمه سارها و قنات ها. محصولش غلات، چغندر، میوه و لبنیات. سکنۀ آن در حدود 500 تن. و آبادیهای مهم آن عبارتند از جلدک و قلعه تبریزی. طوایف مختلفه از ایل عرب در این دهستان ییلاق میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
نام یکی از دهستانهای هشتگانه بخش زرقان شهرستان شیراز. آب آن از چشمه سارها و قنات ها. محصولش غلات، چغندر، میوه و لبنیات. سکنۀ آن در حدود 500 تن. و آبادیهای مهم آن عبارتند از جلدک و قلعه تبریزی. طوایف مختلفه از ایل عرب در این دهستان ییلاق میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
قریه ای است پنج فرسنگ و نیمی میانۀ جنوب و مشرق طارم. (فارسنامۀ ناصری ص 219). در پنج فرسنگی سلطانیه و در دامنۀ جبال طارم. (تاریخ مغول تألیف اقبال صص 39- 40)
قریه ای است پنج فرسنگ و نیمی میانۀ جنوب و مشرق طارم. (فارسنامۀ ناصری ص 219). در پنج فرسنگی سلطانیه و در دامنۀ جبال طارم. (تاریخ مغول تألیف اقبال صص 39- 40)
دهی از دهستان پائین شهر بخش میناب شهرستان بندرعباس و دارای 750 تن سکنه است. آب آن از رودخانه تأمین می شود. محصول آن خرما است. مزارع جلال آباد، محمدشاهی و دلالان جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی از دهستان پائین شهر بخش میناب شهرستان بندرعباس و دارای 750 تن سکنه است. آب آن از رودخانه تأمین می شود. محصول آن خرما است. مزارع جلال آباد، محمدشاهی و دلالان جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
کنایه از غیرفصیح. (آنندراج) (انجمن آرا). غیرفصیح و کندطبع. (برهان) (از ناظم الاطباء) ، رنجانندۀ مردم. (آنندراج) (انجمن آرا). کسی که به سخنان راست مردم را برنجاند. (برهان) ، مرادف سردحرف. (آنندراج) (انجمن آرا) ، مردم ناموزون. (برهان) (ناظم الاطباء)
کنایه از غیرفصیح. (آنندراج) (انجمن آرا). غیرفصیح و کندطبع. (برهان) (از ناظم الاطباء) ، رنجانندۀ مردم. (آنندراج) (انجمن آرا). کسی که به سخنان راست مردم را برنجاند. (برهان) ، مرادف سردحرف. (آنندراج) (انجمن آرا) ، مردم ناموزون. (برهان) (ناظم الاطباء)
قصبۀ مرکز دهستان بخش حومه شهرستان فردوس. دارای 3246 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، زعفران، پنبه، زیره و باغات و ابریشم است. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است. مزارع انجیربر، زاهد جلال، کلاتۀ محمد عبدالله ، کلاتۀ یوسف شاه ولی، کلاتۀموسی جزء این قصبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). نام جائی است در خراسان. (برهان) (آنندراج)
قصبۀ مرکز دهستان بخش حومه شهرستان فردوس. دارای 3246 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، زعفران، پنبه، زیره و باغات و ابریشم است. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است. مزارع انجیربر، زاهد جلال، کلاتۀ محمد عبدالله ، کلاتۀ یوسف شاه ولی، کلاتۀموسی جزء این قصبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). نام جائی است در خراسان. (برهان) (آنندراج)
خوانندگی وگویندگی. (برهان) (آنندراج). سراینده: چو بلبل سرایان چو گل تازه روی زشوخی درافکنده غلغل به کوی. سعدی. ، نغمه سرائی کنان. (برهان) (آنندراج). در حال سراییدن: به مسجد درآمد سرایان و مست می اندر سر و ساتگینی بدست. سعدی
خوانندگی وگویندگی. (برهان) (آنندراج). سَراینده: چو بلبل سرایان چو گل تازه روی زشوخی درافکنده غلغل به کوی. سعدی. ، نغمه سرائی کنان. (برهان) (آنندراج). در حال سَراییدن: به مسجد درآمد سرایان و مست می اندر سر و ساتگینی بدست. سعدی
سرغلیان. چیزی است که تمباکو در آن گذاشته آتش بر آن گذارند و در هندوستان چلم و در فارسی سرچلم و چلم و قلیان هر دو بمعنی حقه است که مشهور و متعارف است. (آنندراج). قسمتی از قلیان از سفال یا چینی یا سنگ که تنباکو و آتش قلیان در آن جای دارد. (یادداشت مؤلف). چلم. (مجموعۀ مترادفات ص 119) : که سرقلیان طبع آن شکرریز بود لبریز تمباکوی انگیز. ملا فوقی (از آنندراج)
سرغلیان. چیزی است که تمباکو در آن گذاشته آتش بر آن گذارند و در هندوستان چلم و در فارسی سرچلم و چلم و قلیان هر دو بمعنی حقه است که مشهور و متعارف است. (آنندراج). قسمتی از قلیان از سفال یا چینی یا سنگ که تنباکو و آتش قلیان در آن جای دارد. (یادداشت مؤلف). چلم. (مجموعۀ مترادفات ص 119) : که سرقلیان طبع آن شکرریز بود لبریز تمباکوی انگیز. ملا فوقی (از آنندراج)