جدول جو
جدول جو

معنی سرغلیان

سرغلیان((س.َ غَ))
حقه بالای غلیان که تنباکو را در آن می گذارند
تصویری از سرغلیان
تصویر سرغلیان
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سرغلیان

سرغلیان

سرغلیان
چلم. حقۀ تنباکو. (غیاث) (آنندراج). سرقلیان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سر غلیان

سر غلیان
حقه ای که در آن تنباکو کنند و بالای غلیان گذارند
سر غلیان
فرهنگ لغت هوشیار

سرقلیان

سرقلیان
آلتی سنگی یا فلزی که در آن تنباکو می کنند و بر سر قلیان می گذارند
فرهنگ فارسی عمید

سرقلیان

سرقلیان
سرغلیان. چیزی است که تمباکو در آن گذاشته آتش بر آن گذارند و در هندوستان چلم و در فارسی سرچلم و چلم و قلیان هر دو بمعنی حقه است که مشهور و متعارف است. (آنندراج). قسمتی از قلیان از سفال یا چینی یا سنگ که تنباکو و آتش قلیان در آن جای دارد. (یادداشت مؤلف). چلم. (مجموعۀ مترادفات ص 119) :
که سرقلیان طبع آن شکرریز
بود لبریز تمباکوی انگیز.
ملا فوقی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سر قلیان

سر قلیان
حقه ای که در آن تنباکو کنند و بالای غلیان گذارند
سر قلیان
فرهنگ لغت هوشیار

سردبیان

سردبیان
کسی که سخنش گرم و گیرا نباشد، آنکه با سخنان سرد دیگری را مشمئز و آزرده سازد
سردبیان
فرهنگ فارسی عمید

سرپایان

سرپایان
عمامه، دستار، کلاهخود، خود، کلاهی نرم که زیر کلاهخود بر سر می نهادند تا خود سر را آزار نکند، شمله و علاقه دستار و مغفر
سرپایان
فرهنگ فارسی معین

سرپایان

سرپایان
رده ای از نرم تنان مانند ماهی مرکب که در اطراف سر آن ها بازوهای گوشتی بادکش دار قرار دارد که به وسیلۀ آن حرکت می کنند یا شکار خود را می گیرند، پابَرسَران
عمامه، دستار، کلاه نرم که زیر کلاه آهنی بر سر بگذارند، کلاه خود
سرپایان
فرهنگ فارسی عمید