مایعی ترش که بخش اصلی آن اسیداستیک و آب است و از انگور، خرما، انجیر و بعضی میوه های آب دار دیگر به دست می آید و در داروسازی برای حل کردن بعضی داروها به کار می رود سرکه فروختن: فروختن سرکه به کسی، کنایه از رو ترش کردن، روی در هم کشیدن، به کسی اخم کردن، برای مثال سرکه مفروش و هزاران جان ببین / از قناعت غرق بحر انگبین (مولوی - ۱۳۱)
مایعی ترش که بخش اصلی آن اسیداستیک و آب است و از انگور، خرما، انجیر و بعضی میوه های آب دار دیگر به دست می آید و در داروسازی برای حل کردن بعضی داروها به کار می رود سرکه فروختن: فروختن سرکه به کسی، کنایه از رو ترش کردن، روی در هم کشیدن، به کسی اخم کردن، برای مِثال سرکه مفروش و هزاران جان ببین / از قناعت غرق بحر انگبین (مولوی - ۱۳۱)
نام یکی از دهستانهای بخش ریوش شهرستان کاشمر. این دهستان از 10 آبادی تشکیل شده است. مجموع نفوس آن در حدود 8918 تن می باشد. کلیۀ راه های آن مالرو و صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
نام یکی از دهستانهای بخش ریوش شهرستان کاشمر. این دهستان از 10 آبادی تشکیل شده است. مجموع نفوس آن در حدود 8918 تن می باشد. کلیۀ راه های آن مالرو و صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
سرکا. گیلکی ’سرکه’. می ترش شده بوسیلۀ تخمیر. خل ّ. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). ابونافع. (دهار). اسم فارسی خل ّ است. (تحفۀ حکیم مؤمن). آب انگور ترش شده: بیاورد زن خوان و بنهاد راست بر او تره و سرکه و نان و ماست. فردوسی. کرا سرکه دارو بود بر جگر شود زانگبین درد او بیشتر. فردوسی. رغم مرا چو سرکه مکن چون به من رسی رویی کزو بتنگ بریزد همی شکر. فرخی. چرا نبید حرام است و هست سرکه حلال نه هم نبید بود ابتدا از آن سرکه. منوچهری. بسا کس کو خورد سرکه به خوان بر نهاده پیش او حلوای شکر. (ویس و رامین). تره و سرکه هست و نانت نیست قامتت کوته است و جامه طویل. ناصرخسرو. ز می سرکه توان کردن ولیکن ز سرکه می طمع داری نیاید. خاقانی. درستش شد که این دوران بدعهد بقم با نیل دارد سرکه با شهد. نظامی. گر دهدت سرکه چو شیره مجوش خیر توخواهد تو چه دانی خموش. نظامی. سرکه از دست رنج خویش و تره بهتر از نان کدخدا و بره. سعدی. با هرکه نه دولتی است منشین کز سرکه نگشت کام شیرین. امیرخسرو دهلوی. کسی را که از سرکه باشد دوا شود دردش از انگبین بیشتر. قرهالعیون. - سرکه انداختن، ریختن انگور یا مویز به خم برای سرکه شدن. - سرکه بر ابرو داشتن، عبوس بودن. ترشرو بودن. - امثال: از خم سرکه، سرکه پالاید. به یکی گفتند سرکۀ هفت ساله داری ؟ گفت دارم و نمیدهم. گفتند چرا؟ گفت اگر به هر خواهنده میدادم هفت ساله نمیشد. سرکه ای دادن و سپندان خواستن. سرکۀ مفت شیرین تر از عسل است. (آنندراج). سرکۀ نقد به از حلوای نسیه
سرکا. گیلکی ’سرکه’. می ترش شده بوسیلۀ تخمیر. خَل ّ. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). ابونافع. (دهار). اسم فارسی خَل ّ است. (تحفۀ حکیم مؤمن). آب انگور ترش شده: بیاورد زن خوان و بنهاد راست بر او تره و سرکه و نان و ماست. فردوسی. کرا سرکه دارو بود بر جگر شود زانگبین درد او بیشتر. فردوسی. رغم مرا چو سرکه مکن چون به من رسی رویی کزو بتنگ بریزد همی شکر. فرخی. چرا نبید حرام است و هست سرکه حلال نه هم نبید بود ابتدا از آن سرکه. منوچهری. بسا کس کو خورد سرکه به خوان بر نهاده پیش او حلوای شکر. (ویس و رامین). تره و سرکه هست و نانت نیست قامتت کوته است و جامه طویل. ناصرخسرو. ز می سرکه توان کردن ولیکن ز سرکه می طمع داری نیاید. خاقانی. درستش شد که این دوران بدعهد بقم با نیل دارد سرکه با شهد. نظامی. گر دهدت سرکه چو شیره مجوش خیر توخواهد تو چه دانی خموش. نظامی. سرکه از دست رنج خویش و تره بهتر از نان کدخدا و بره. سعدی. با هرکه نه دولتی است منشین کز سرکه نگشت کام شیرین. امیرخسرو دهلوی. کسی را که از سرکه باشد دوا شود دردش از انگبین بیشتر. قرهالعیون. - سرکه انداختن، ریختن انگور یا مویز به خُم برای سرکه شدن. - سرکه بر ابرو داشتن، عبوس بودن. ترشرو بودن. - امثال: از خم سرکه، سرکه پالاید. به یکی گفتند سرکۀ هفت ساله داری ؟ گفت دارم و نمیدهم. گفتند چرا؟ گفت اگر به هر خواهنده میدادم هفت ساله نمیشد. سرکه ای دادن و سپندان خواستن. سرکۀ مفت شیرین تر از عسل است. (آنندراج). سرکۀ نقد به از حلوای نسیه
ناقه که بدون مالیدن کوهان فربهی آن دریافته نشود، و ناقه ای که در پیه کوهانش شک باشد. (منتهی الارب). ماده شتری که فربهی آن شناخته نشود مگر بامالیدن سنامش، و گویند ماده شتری است که نسبت به سنام آن شک کنند که آیا دارای پیه است یا نه. (از اقرب الموارد). ج، عرک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
ناقه که بدون مالیدن کوهان فربهی آن دریافته نشود، و ناقه ای که در پیه کوهانش شک باشد. (منتهی الارب). ماده شتری که فربهی آن شناخته نشود مگر بامالیدن سنامش، و گویند ماده شتری است که نسبت به سنام آن شک کنند که آیا دارای پیه است یا نه. (از اقرب الموارد). ج، عُرُک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
پارسی تازی گشته سرکه کبک ماده مایعی است با بوی بسیار زننده و طعم بسیار ترش که از اکسید شدن شرابها و نوشابه های الکلی دیگر که غلضت الکلی آنها زیاد نیست به دست می آید. سرکه رنگ کاغذ تورنسل را قرمز میکند بنابرین جسمی اسیدی است که در تجزیه الکتریکی مانند اسیدهای کانی ئیدروژن تولید میکند. جوهر سرکه. اسیدی است که مایع اصلی سرکه است و جزو اسیدهای قوی آلی است و امروزه به طریق مختلف صنعتی نیز آنرا تهیه میکنند اسید استیک. یا سرکه ده ساله. سرکه ای که ده سال از تولید آن گذشته باشد، کینه دیرینه
پارسی تازی گشته سرکه کبک ماده مایعی است با بوی بسیار زننده و طعم بسیار ترش که از اکسید شدن شرابها و نوشابه های الکلی دیگر که غلضت الکلی آنها زیاد نیست به دست می آید. سرکه رنگ کاغذ تورنسل را قرمز میکند بنابرین جسمی اسیدی است که در تجزیه الکتریکی مانند اسیدهای کانی ئیدروژن تولید میکند. جوهر سرکه. اسیدی است که مایع اصلی سرکه است و جزو اسیدهای قوی آلی است و امروزه به طریق مختلف صنعتی نیز آنرا تهیه میکنند اسید استیک. یا سرکه ده ساله. سرکه ای که ده سال از تولید آن گذشته باشد، کینه دیرینه
مایعی است اسیدی بسیار ترش و با بوی تند و زننده که از انگور، خرما، انجیر، گرفته می شود و طبیعت آن سرد و خشک است سرکه فروختن: کنایه از ترشرویی کردن مثل سیر و سرکه جوشیدن: کنایه از ناآرام بودن، در تب و تاب بودن
مایعی است اسیدی بسیار تُرش و با بوی تند و زننده که از انگور، خرما، انجیر، گرفته می شود و طبیعت آن سرد و خشک است سرکه فروختن: کنایه از ترشرویی کردن مثل سیر و سرکه جوشیدن: کنایه از ناآرام بودن، در تب و تاب بودن