- سروستاه
- از الحان قدیم ایرانی
معنی سروستاه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جایی که در آن درخت سرو بسیار باشد
جایی که درخت سرو بسیار باشد، در موسیقی لحنی از سی لحن باربد، برای مثال چو بر دستان «سروستان» گذشتی / صبا سالی به سروستان نگشتی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
غده وذی
غدۀ کوچک مخروطی شکلی در زیر مثانۀ مردان که مجرای منی از آن عبور می کند و مایع لزج سفید رنگی را ترشح می کند، غدّۀ وذی، وذی
((پُ رُ سْ))
فرهنگ فارسی معین
یک زوج غده که تقریباً هر یک به اندازه بادام کوچکی هستند و به طور قرینه در ابتدای پیشاب راه (آلت) در بالای میان دو راه قرار گرفته اند
آق سقل
مبهم، تلویحا
کسی که صورت و روی او سیاه باشد، بدهکار، عاصی، گنهکار و بد افعال، بدبخت
پیشوا، قائد، رئیس
ضد سرباز، پوشیده و نهفته
محل شاخ در سر جانوران
جای شاخ در سر حیوان شاخ دار
پارچه ای که با آن دست و رو را خشک کنند، حوله
سرپرست و بزرگ تر یک دسته از مردم سرگروه، سرکرده
کسی که چهره اش سیاه باشد، کنایه از عاصی، گناهکار
کنایه از گناهکار، شرمسار
مقابل سرباز، ویژگی آنچه سرش بسته باشد از قبیل بطری و جعبه و پاکت یا چیز دیگر، کنایه از پوشیده، نهفته، پنهان، کنایه از به طور پیچیده و مجمل، برای مثال سخن سربسته گفتی با حریفان / خدا را زاین معما پرده بردار (حافظ - ۴۹۶)
ده، قریه
اول و آخر چیزی
ده، قریه، دیه، آبادی، دهکده، کل، رستاق
ده، قریه