- سروده
- شعر
معنی سروده - جستجوی لغت در جدول جو
- سروده
- خوانده شده (آواز)، ساخته شده (شعر و سرود)
- سروده
- شعر یا سرود که کسی گفته یا خوانده باشد، گفته و خوانده شده
- سروده ((سُ دَ یا دِ))
- خوانده شده، گفته شده، شعر، شعر ساخته شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سردی خنکی، سرد شدن، زم
بی خبر
از ریشه پارسی ترید و اشکنه
جفت و زوج و دوگانه
مدح شده تمجید شده ستایش شده جمع ستودگان
ناگهانی بی خبر: سر زده وارد شد
زینسازی
بریدن کوهان، نیکو پروری کودک را
بدمنشی، سسترفتاری، ماند گی
سرود گوی مغنی
سراییدن، شعر گفتن، نظم کردن
اول و آخر چیزی
قافیه شعر
مقابل نحوسه همایونی فرخند گی نیک اختری
به طور ناگهانی و بی خبر، کسی که ناگهانی و بی خبر و گستاخانه به جایی وارد شود، سرکوفته
سرزده رفتن: ناگهانی به جایی رفتن
سرزده رفتن: ناگهانی به جایی رفتن
مدح کرده شده، ستایش شده، پسندیده
دروشده، بریده شده با داس، درویده
آواز خواندن، شعر خواندن، شعر گفتن، سراییدن
بریان کرده برشته گردیده، چوبی که در پس در خانه اندازند
شعر، قافیۀ شعر
لوله های درازی که شکم انسان و حیوان است و مجرای غذا و اسباب هضم آن است
نوع قسم، نوعی خربزه، قدحی که بدان شراب خورند، ساقی
آواز نشاط انگیز یا مهیج (انسان پرنده) نغمه، شعر آهنگدار دارای جنبه حماسی ملی وطنی. یا سرود پارسی. یکی از آهنگهای موسیقی قدیم. یا سرود شاهنشاهی. سرود حاکی از ستایش شاه. یا سرود ماورا النهری. یکی از آهنگهای موسیقی قدیم. یا سرود ملی. سرود رسمی یک کشور و آن حاکی از روحیه تاریخ و سنن آن کشور است