جدول جو
جدول جو

معنی سرم - جستجوی لغت در جدول جو

سرم
دارویی که برای جلوگیری از مرض به بدن تزریق میکنند، خون آبکی
تصویری از سرم
تصویر سرم
فرهنگ لغت هوشیار
سرم
تکۀ چرمی که پشت آن را تراشیده باشند، تسمه، دوال
تصویری از سرم
تصویر سرم
فرهنگ فارسی عمید
سرم
محلول آب مقطر حاوی موادی مانند املاح، ویتامین و مانند آنکه برای تغذیه یا درمان به بیمار تزریق می شود
تصویری از سرم
تصویر سرم
فرهنگ فارسی عمید
سرم
((س رُ))
خون آبکی، دارویی مایع حاوی مواد قندی یا ویتامین ها یا سایر داروهای حیاتی که جهت جلوگیری از بیماری یا برای ادامه حیات از محفظه ای شیشه ای یا پلاستیکی به وسیله لوله پلاستیکی توسط سرنگ مخصوص از طریق سرخ رگ به بدن بیمار تزریق
تصویری از سرم
تصویر سرم
فرهنگ فارسی معین
سرم
((س رَ))
تسمه، دوال
تصویری از سرم
تصویر سرم
فرهنگ فارسی معین
سرم
کنگر، گیاهی با برگ های بریده و خاردار و ساقه های سفید کوتاه و ستبر که در پختن بعضی خوراک ها به کار می رود، سرم
تصویری از سرم
تصویر سرم
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرمه
تصویر سرمه
(دخترانه)
ماده ای سیاه رنگ که برای آرایش مژه ها و پلک چشم به کار می رود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرما
تصویر سرما
برودت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرمه
تصویر سرمه
چیزی که در چشم کشند، گرد سیاهی که به مژه ها و پلکهای چشم میکشند
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره اسفنجیان که در نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا روید (در خراسان نیز روییده میشود) گیاهی است یکساله و علفی که گلهایش منظم و کاملند و جزو سبزیهای صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف میشود دانه اش قی آور است قطف سرمج سرمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمق
تصویر سرمق
پارسی تازی گشته سرمک از گیاهان دارویی سلمه سرمک سلمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمش
تصویر سرمش
زردالوی خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمد
تصویر سرمد
همیشه، دائم، جاوید
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شگته سرمج سرمک از گیاهان دارویی گیاهی است از تیره اسفنجیان که در نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا روید (در خراسان نیز روییده میشود) گیاهی است یکساله و علفی که گلهایش منظم و کاملند و جزو سبزیهای صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف میشود دانه اش قی آور است قطف سرمج سرمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرما
تصویر سرما
سردی هوا، ضد گرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمد
تصویر سرمد
دائم، همیشه، پیوسته، جاوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرمه
تصویر سرمه
((سُ مَ یا مِ))
گرد نرم شده سولفور آهن یا نقره که برای سیاه کردن مژه ها و پلک ها به کار می رود
سرمه به چشم کور کشیدن: کنایه از کار بیهوده کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرمه
تصویر سرمه
((سَ مَ یا مِ))
گیاهی است از تیره اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش قی آور است،، قطف، سرمج، سرمق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرمق
تصویر سرمق
((سَ مَ یا مِ))
گیاهی است از تیره اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش قی آور است، سرمه، قطف، سرمج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرمش
تصویر سرمش
((س مِ))
زردالوی خشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرمد
تصویر سرمد
((سَ مَ))
پیوسته، جاوید، همیشه، دایم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرمج
تصویر سرمج
((سَ مَ یا مِ))
گیاهی است از تیره اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش قی آور است، سرمه، قطف،، سرمق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرما
تصویر سرما
((سَ))
سردی، ضدگرما
فرهنگ فارسی معین
گردی سیاه رنگ که از سولفور آهن یا سولفور سرب به دست می آید و برای سیاه کردن مژه ها و پلک ها به کار می رود، خاکۀ سرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرما
تصویر سرما
سردی هوا، هوای سرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرمک
تصویر سرمک
سلمه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی شکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار می رود، سرمج، سرمق، اسفناج رومی، قطف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرمق
تصویر سرمق
سلمه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی شکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار می رود، سرمک، سرمج، اسفناج رومی، قطف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرمج
تصویر سرمج
سلمه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی شکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار می رود، سرمک، سرمق، اسفناج رومی، قطف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرما
تصویر سرما
Coldness, Frigidity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
холодность , холодность
دیکشنری فارسی به روسی
холодність , холодність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
zimno, oziębłość
دیکشنری فارسی به لهستانی