جدول جو
جدول جو

معنی سرشوی - جستجوی لغت در جدول جو

سرشوی
شویندۀ سر، کسی که سر دیگری را بشوید، نوعی گل سفید شبیه صابون که با آن سروتن را می شویند، گل سرشویی
تصویری از سرشوی
تصویر سرشوی
فرهنگ فارسی عمید
سرشوی(سَ)
آنکه سر را بشوید. شویندۀ سر، سرتراش. (برهان) (رشیدی) (انجمن آرا) :
خاک بر سر شاعری را کاشکی
بودمی سرشوی یا نه پای باف.
شمس فخری (از انجمن آرا).
، حجام. (برهان) (انجمن آرا) ، نوعی از گل که بدان سر شویند و گل سرشوی گویند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عطأالله بن محمد، مکنی به ابوالحسن و ملقب به معین الدین. از دانشمندان است. او راست: مختصرالمقال علی شرح الفقه الاکبر (از ابوحنیفه) ، که در قازان در 1890م، در 182 صفحه به چاپ رسیده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1503)
لغت نامه دهخدا
(قَ شَ وی ی)
نسبت به قرشی که محلی است در نزدیک بخارا: نقل کرد درویش از درویشان قرشی که در آن فرصت که حضرت خواجۀ ما قدس اﷲ روحه در قرش بودند فرمودند... آن درویش قرشوی گفت من آن سه روز رانگاه میداشتم. (انیس الطالبین). رجوع به قرشی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ شَ وی ی)
مولاناسعدالدین. مقتدای خلق نسف بودند. (انیس الطالبین)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
یا گل سرشوی. نوعی گل که زنان بدان گیسوان خود شویند و قسمی از آن را زنان آبستن خورند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سُ رُ)
صورتی از اسروشنه:
از سرشنی و طراز است مادر و پدرت
مگر نبیرۀ خان و نواسۀ نرمی.
حقوری
لغت نامه دهخدا
(سَرْ)
میر علیشیر نوایی گوید: ملا سروی ولدحافظ علی بیرجندی است که عالم قرائت را در این زمانها برابر او کسی ندانسته. اما غریب هیأت مطبوع دارد... اما شاعری معنی دیگر است. از او است این مطلع:
کاشکی دامن کشان آید قد رعنای او
تا نبیند دیدۀ غیری نشان پای او.
(از مجالس النفایس ص 157)
مولانا سروی خراسانی است و طبع سلیم و فهم مستقیم دارد و این مطلع از اوست:
تا سوار چابک من سوی میدان مست رفت
هر طرف چابک سواری را عنان از دست رفت.
(از مجالس النفایس ص 392)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سرون که شاخ گوسفند و گاو باشد. (برهان) (آنندراج) :
آنکه از عدل او بریده شود
به سروی حمل گلوی ذئاب.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ سَ)
گلی که زنان و بعض از جوانان موی را بدان شویند و آنرا گل جعدسا نیز گویند. (آنندراج). طین فارسی. (بحر الجواهر). گل معروفی است که از دو فرسخ میانۀ شمال وجنوب قصبۀ اردکان از گریوۀ کوه درآورند. خاکهای مخصوص که قدما بجای صابون به کار میبردند. (مؤلف). قسمی از خاکهای معدنی که بدان تن و سر شویند. گل حمام و گل خوشبوی نیز همان گل سرشوی میباشد:
گل سرشوی از این معنی که پاک است
به سر بر میکنندش گرچه خاک است.
نظامی.
با دوست به گرمابه درم صورت بود
وآن روی چو گل با گل حمام اندود.
سعدی.
گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گلی ناچیز بودم
ولیکن مدتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرشور
تصویر سرشور
نوعی گل که زنان بدان گیسوان خود شویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروی
تصویر سروی
منسوب به سرو، نوعی از خطوط اسلامی شجری. شاخ جانوران سرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروی
تصویر سروی
((سُ یا سَ))
شاخ جانوران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشو
تصویر سرشو
((سَ))
آن که سر دیگری را بشوید، سرتراش، حجام، نوعی گل سفید رنگ که بدان سر و بدن را شویند، گل سرشوی
فرهنگ فارسی معین
سرشب، اول شب، گیاهی خوراکی است، پخت برنج به صورت کته، سرشب اول شب
فرهنگ گویش مازندرانی