آنکه سر را بشوید. شویندۀ سر، سرتراش. (برهان) (رشیدی) (انجمن آرا) : خاک بر سر شاعری را کاشکی بودمی سرشوی یا نه پای باف. شمس فخری (از انجمن آرا). ، حجام. (برهان) (انجمن آرا) ، نوعی از گِل که بدان سر شویند و گِل سرشوی گویند. (برهان) (آنندراج)
عطأالله بن محمد، مکنی به ابوالحسن و ملقب به معین الدین. از دانشمندان است. او راست: مختصرالمقال علی شرح الفقه الاکبر (از ابوحنیفه) ، که در قازان در 1890م، در 182 صفحه به چاپ رسیده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1503)
نسبت به قرشی که محلی است در نزدیک بخارا: نقل کرد درویش از درویشان قرشی که در آن فرصت که حضرت خواجۀ ما قدس اﷲ روحه در قرش بودند فرمودند... آن درویش قرشوی گفت من آن سه روز رانگاه میداشتم. (انیس الطالبین). رجوع به قرشی شود