- سرشته
- مخلوط شده آغشته، خمیر گشته، آفریده
معنی سرشته - جستجوی لغت در جدول جو
- سرشته ((س رِ تِ))
- آمیخته، آغشته، خمیر گشته، آفریده
- سرشته
- خمیر شده، آغشته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بریان شده، تف داده بو داده، پخته، هر خوردنی که آنرا بدون آب روی آتش تف داده باشند
راه کار
شوریده، سراسیمه
مخلوط کردن آغشته کردن، خمیر کردن، خلق کردن آفریدن
اول و آخر چیزی
بریان شده، تف داده شده، هر چیز خوراکی که بدون آب روی آتش بریان شده
سرگردان، حیران، آواره، در به در
خمیر کردن، مخلوط ساختن، آغشته کردن، کنایه از خلق کردن
سرنخ، کنایه از راه کار، کنایه از مهارت در کاری، دفتر حساب
مخلوقی روحانی و آسمانی که نیکو سیرت میباشد و دیده نمیشود
خس و خاشاک: (زمین و آسمانها پر فرشته است تو کی بینی که چشمت پر کرشته است ک) (عطار)
ناریسیده، نارشته
((فِ رِ تِ))
فرهنگ فارسی معین
ملک، از موجودات روحانی و ملکوتی که به ستایش خداوند مشغولند و با چشم دیده نمی شوند
موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، ملک
کنایه از فرد دارای سیرت نیک و پسندیده
کنایه از زن زیبا و مهربان
کنایه از فرد دارای سیرت نیک و پسندیده
کنایه از زن زیبا و مهربان
Roasted
Bewildered, Dazed
жареный
озадаченный , ошеломленный
geröstet
verwirrt, benommen
смажений
збентежений , запаморочений
pieczony
zmieszany, oszołomiony