جدول جو
جدول جو

معنی سرساد - جستجوی لغت در جدول جو

سرساد
(سَ)
گیاهی است که آن را پنج انگشت گویند و به عربی ذوخمسه اصابع خوانند. (برهان). پنج انگشت. (اختیارات بدیعی). ویتکس. بنجنگشت. و رجوع کنید به پنج انگشت. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
سرساد
پنج انگشت از گیاهان
تصویری از سرساد
تصویر سرساد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرساد
تصویر فرساد
(پسرانه)
حکیم، دانشمند، دانا
فرهنگ نامهای ایرانی
هر یک از آهنگ ها و آوازهای عاشقانه قدیم اروپایی که معمولاً در آثار آهنگساز آن بزرگ به عنوان یکی از عناصر به کار گرفته شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرلاد
تصویر سرلاد
سر دیوار، ردۀ بالایی دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برساد
تصویر برساد
در آیین زردشتی دعای پایان دادن نماز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرسام
تصویر سرسام
التهاب مغز سر و غشای آنکه با تشنج و پریشان حواسی همراه است، ورم سر یا دماغ، مننژیت، حالت آشفتگی و بی خودی و پریشان حواسی شبیه دیوانگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرواد
تصویر سرواد
شعر، سخن منظوم، برای مثال دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل / که رفت یکسره بازار و قیمت سرواد (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
خلال، فارسی آن غورۀ خرما. (الفاظ الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). خلال است که غورۀ خرما باشد. (برهان). غورۀ خرمای سخت شده، خرمابن که از تشنگی خشک و پژمرده باشد. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَرْ را)
زره گر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
ورشاد. نام ولایتی است از غور که محل حکمرانی ملک الجبال قطب الدین محمد بن عزالدین بود آنگاه که سیف الدین سوری ولایت غور را میان برادران قسمت کرد ورساد در سهم ملک الجبال درآمد. (چهارمقاله) :
من به ورساد پیش تخت شهم
و آن دو در مرو پیش سلطانند.
نظامی عروضی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سردیوار چنانکه بن لاد پای دیوار است، چه لاد بمعنی دیوار باشد. (برهان). ردۀ بالایین دیوار چنانکه بن لاده ردۀ پائین دیوار، چه لاده بمعنی رده آمده است. (رشیدی) ، دیوار مطلقاً. (برهان) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
ابریشم باریک هموار و نرم. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مرضی باشد که در دماغ ورم پیدا می شود و خلل دماغ ظاهر میگردد و این مرکب است از سر بمعنی رأس و سام بمعنی ورم. شرح قانون و رشیدی نوشته که صاحب این مرض ازروشنی ایذا یابد و بی آرام شود. (آنندراج) (غیاث). صاحب قاموس گوید: مرکب از دو کلمه فارسی است، سر بمعنی رأس و سام بمعنی بیماری چنانکه در برسام، بر بمعنی سینه و صدر و سام بمعنی بیماری است. (یادداشت بخطمؤلف). سرسام لفظ فارسی است همچون برسام، از بهر آنکه بر سینه است و سام آماس است یعنی آماس عضلۀ سینه و سرسام یعنی آماس سر. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : امیر را تب گرفت تب سوزان و سرسامی افتاد چنانکه بار نتوانست داد... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 517). خداوند سرسام اندر تب مطبقه سوزان باشد و چشمهاء او سرخ و رگها و چشم او برخاسته. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
زمین ز تنگی همچون دلی شده غمگین
هوا ز گرمی همچون سری شده سرسام.
مسعودسعد.
این علت جان بین همی علت زدای عالمی
سرسام وی را هر دمی درمان نو پرداخته.
خاقانی.
بیمار دل است و دارد از کفر
سرسام خلاف و درد خلان.
خاقانی.
تب مرا گفت که سرسام گذشت
من پس آن شوم انشأاﷲ.
خاقانی.
سودای دلش بسر درآمد
سرسام سرش بدل برآمد.
نظامی.
دماغ زمین از تف آفتاب
به سرسام سودا درآمد ز خواب.
نظامی.
شهدی که ز سر نشتر زنبور بجستست
سرسام ز پی دارد اگرچند گزیدست.
عطار.
گفت اسبابی پدید آرم عیان
از تب و قولنج و سرسام و سنان.
مولوی.
ترا سرسام جهل است و سخن بیهوده میگویی
حکیمی نیست حاذق تا که درمانی کند در وقت.
سلمان ساوجی (از شرفنامه)
لغت نامه دهخدا
(سَرْ)
کلام منظوم و شعر. (برهان) (غیاث). شعر پارسی. (تفلیسی) :
دگر نخواهم گفتن همی ثنا وغزل
که رفت یکرهه بازار و قیمت سرواد.
لبیبی (از لغت فرس ص 108).
زهی به عدل تو مرهون عمارت دنیا
خهی به مدح تومشحون رسایل و سرواد.
شمس فخری.
، سرود، افسانه و افسون. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سراد
تصویر سراد
غوره خشک خرما، کویک پژمرده
فرهنگ لغت هوشیار
ابزارفلزی کلید داریست که یک طرف آن دیواره دارد ویند متحرکی دارد که با پیچ جلو و عقب میرود حروفچین حرفها را در آن جمع کرده سطر بندی میکند. نخست حروفچین حرفها را در ورساد قرارمیدهد و چون بچند سطررسید آنرا برداشته روی میزکار خود میگذارد. توضیح وقتی میخواهند ورسادرانسبت بطول سطر اندازه بگیرند کلید را بطرف بالا میکشند اندازه گیری بازمیشود آن وقت اندازه گیری را بهر طرف که بخواهند میکشند و پس از اندازه گرفتن طول سطر دوباره کلید را بطرف پایین میکشند اندازه گیری بسته میشود، برای چیدن حروف کنار کلیشه و گراور یا کوتاه و بلند کردن سطور برای گنجانیدن کلیشه و گراور در مطلب اصطلاح ورساد بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرواد
تصویر سرواد
شعر سرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرلاد
تصویر سرلاد
رده فوقانی دیوار سر دیوار سر دیوار مقابل بنلاد، دیوار
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی ترانه و آواز عاشقانه که هنگام شب در بیرون خانه محبوبی جهت اظهار عشق و علاقه قلبی خوانده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرساخ
تصویر سرساخ
ابریشم باریک هموار و نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرسام
تصویر سرسام
مرضی باشد که در دماغ ورم پیدا شود و خلل دماغ ظاهر میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
((وِ))
ابزاری برای حروف چینی دستی که عرض آن بر حسب طول سطر کم و زیاد می شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرسام
تصویر سرسام
((سَ))
هذیان، مننژیت، سردرد
فرهنگ فارسی معین
((س رِ))
نوعی ترانه و آواز عاشقانه که هنگام شب در بیرون خانه محبوبی جهت اظهار عشق و علاقه قلبی خوانده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرواد
تصویر سرواد
((سَ))
شعر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرلاد
تصویر سرلاد
((سَ))
سرلاد، رده فوقانی دیوار، سر دیوار، مقابل بنلاد. دیوار
فرهنگ فارسی معین
برگزیده، شاخص
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرگیجه، هذیان، حیرت، سرگشتگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد