گیاهی است که آن را پنج انگشت گویند و به عربی ذوخمسه اصابع خوانند. (برهان). پنج انگشت. (اختیارات بدیعی). ویتکس. بنجنگشت. و رجوع کنید به پنج انگشت. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
گیاهی است که آن را پنج انگشت گویند و به عربی ذوخمسه اصابع خوانند. (برهان). پنج انگشت. (اختیارات بدیعی). ویتکس. بنجنگشت. و رجوع کنید به پنج انگشت. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
خلال، فارسی آن غورۀ خرما. (الفاظ الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). خلال است که غورۀ خرما باشد. (برهان). غورۀ خرمای سخت شده، خرمابن که از تشنگی خشک و پژمرده باشد. (آنندراج) (منتهی الارب)
خلال، فارسی آن غورۀ خرما. (الفاظ الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). خلال است که غورۀ خرما باشد. (برهان). غورۀ خرمای سخت شده، خرمابن که از تشنگی خشک و پژمرده باشد. (آنندراج) (منتهی الارب)
ورشاد. نام ولایتی است از غور که محل حکمرانی ملک الجبال قطب الدین محمد بن عزالدین بود آنگاه که سیف الدین سوری ولایت غور را میان برادران قسمت کرد ورساد در سهم ملک الجبال درآمد. (چهارمقاله) : من به ورساد پیش تخت شهم و آن دو در مرو پیش سلطانند. نظامی عروضی
ورشاد. نام ولایتی است از غور که محل حکمرانی ملک الجبال قطب الدین محمد بن عزالدین بود آنگاه که سیف الدین سوری ولایت غور را میان برادران قسمت کرد ورساد در سهم ملک الجبال درآمد. (چهارمقاله) : من به ورساد پیش تخت شهم و آن دو در مرو پیش سلطانند. نظامی عروضی
سردیوار چنانکه بن لاد پای دیوار است، چه لاد بمعنی دیوار باشد. (برهان). ردۀ بالایین دیوار چنانکه بن لاده ردۀ پائین دیوار، چه لاده بمعنی رده آمده است. (رشیدی) ، دیوار مطلقاً. (برهان) (جهانگیری)
سردیوار چنانکه بن لاد پای دیوار است، چه لاد بمعنی دیوار باشد. (برهان). ردۀ بالایین دیوار چنانکه بن لاده ردۀ پائین دیوار، چه لاده بمعنی رده آمده است. (رشیدی) ، دیوار مطلقاً. (برهان) (جهانگیری)
مرضی باشد که در دماغ ورم پیدا می شود و خلل دماغ ظاهر میگردد و این مرکب است از سر بمعنی رأس و سام بمعنی ورم. شرح قانون و رشیدی نوشته که صاحب این مرض ازروشنی ایذا یابد و بی آرام شود. (آنندراج) (غیاث). صاحب قاموس گوید: مرکب از دو کلمه فارسی است، سر بمعنی رأس و سام بمعنی بیماری چنانکه در برسام، بر بمعنی سینه و صدر و سام بمعنی بیماری است. (یادداشت بخطمؤلف). سرسام لفظ فارسی است همچون برسام، از بهر آنکه بر سینه است و سام آماس است یعنی آماس عضلۀ سینه و سرسام یعنی آماس سر. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : امیر را تب گرفت تب سوزان و سرسامی افتاد چنانکه بار نتوانست داد... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 517). خداوند سرسام اندر تب مطبقه سوزان باشد و چشمهاء او سرخ و رگها و چشم او برخاسته. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). زمین ز تنگی همچون دلی شده غمگین هوا ز گرمی همچون سری شده سرسام. مسعودسعد. این علت جان بین همی علت زدای عالمی سرسام وی را هر دمی درمان نو پرداخته. خاقانی. بیمار دل است و دارد از کفر سرسام خلاف و درد خلان. خاقانی. تب مرا گفت که سرسام گذشت من پس آن شوم انشأاﷲ. خاقانی. سودای دلش بسر درآمد سرسام سرش بدل برآمد. نظامی. دماغ زمین از تف آفتاب به سرسام سودا درآمد ز خواب. نظامی. شهدی که ز سر نشتر زنبور بجستست سرسام ز پی دارد اگرچند گزیدست. عطار. گفت اسبابی پدید آرم عیان از تب و قولنج و سرسام و سنان. مولوی. ترا سرسام جهل است و سخن بیهوده میگویی حکیمی نیست حاذق تا که درمانی کند در وقت. سلمان ساوجی (از شرفنامه)
مرضی باشد که در دماغ ورم پیدا می شود و خلل دماغ ظاهر میگردد و این مرکب است از سر بمعنی رأس و سام بمعنی ورم. شرح قانون و رشیدی نوشته که صاحب این مرض ازروشنی ایذا یابد و بی آرام شود. (آنندراج) (غیاث). صاحب قاموس گوید: مرکب از دو کلمه فارسی است، سر بمعنی رأس و سام بمعنی بیماری چنانکه در برسام، بر بمعنی سینه و صدر و سام بمعنی بیماری است. (یادداشت بخطمؤلف). سرسام لفظ فارسی است همچون برسام، از بهر آنکه بر سینه است و سام آماس است یعنی آماس عضلۀ سینه و سرسام یعنی آماس سر. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : امیر را تب گرفت تب سوزان و سرسامی افتاد چنانکه بار نتوانست داد... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 517). خداوند سرسام اندر تب مطبقه سوزان باشد و چشمهاء او سرخ و رگها و چشم او برخاسته. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). زمین ز تنگی همچون دلی شده غمگین هوا ز گرمی همچون سری شده سرسام. مسعودسعد. این علت جان بین همی علت زدای عالمی سرسام وی را هر دمی درمان نو پرداخته. خاقانی. بیمار دل است و دارد از کفر سرسام خلاف و درد خلان. خاقانی. تب مرا گفت که سرسام گذشت من پس آن شوم انشأاﷲ. خاقانی. سودای دلش بسر درآمد سرسام سرش بدل برآمد. نظامی. دماغ زمین از تف آفتاب به سرسام سودا درآمد ز خواب. نظامی. شهدی که ز سر نشتر زنبور بجستست سرسام ز پی دارد اگرچند گزیدست. عطار. گفت اسبابی پدید آرم عیان از تب و قولنج و سرسام و سنان. مولوی. ترا سرسام جهل است و سخن بیهوده میگویی حکیمی نیست حاذق تا که درمانی کند در وقت. سلمان ساوجی (از شرفنامه)
کلام منظوم و شعر. (برهان) (غیاث). شعر پارسی. (تفلیسی) : دگر نخواهم گفتن همی ثنا وغزل که رفت یکرهه بازار و قیمت سرواد. لبیبی (از لغت فرس ص 108). زهی به عدل تو مرهون عمارت دنیا خهی به مدح تومشحون رسایل و سرواد. شمس فخری. ، سرود، افسانه و افسون. (برهان)
کلام منظوم و شعر. (برهان) (غیاث). شعر پارسی. (تفلیسی) : دگر نخواهم گفتن همی ثنا وغزل که رفت یکرهه بازار و قیمت سرواد. لبیبی (از لغت فرس ص 108). زهی به عدل تو مرهون عمارت دنیا خهی به مدح تومشحون رسایل و سرواد. شمس فخری. ، سرود، افسانه و افسون. (برهان)
ابزارفلزی کلید داریست که یک طرف آن دیواره دارد ویند متحرکی دارد که با پیچ جلو و عقب میرود حروفچین حرفها را در آن جمع کرده سطر بندی میکند. نخست حروفچین حرفها را در ورساد قرارمیدهد و چون بچند سطررسید آنرا برداشته روی میزکار خود میگذارد. توضیح وقتی میخواهند ورسادرانسبت بطول سطر اندازه بگیرند کلید را بطرف بالا میکشند اندازه گیری بازمیشود آن وقت اندازه گیری را بهر طرف که بخواهند میکشند و پس از اندازه گرفتن طول سطر دوباره کلید را بطرف پایین میکشند اندازه گیری بسته میشود، برای چیدن حروف کنار کلیشه و گراور یا کوتاه و بلند کردن سطور برای گنجانیدن کلیشه و گراور در مطلب اصطلاح ورساد بکار رود
ابزارفلزی کلید داریست که یک طرف آن دیواره دارد ویند متحرکی دارد که با پیچ جلو و عقب میرود حروفچین حرفها را در آن جمع کرده سطر بندی میکند. نخست حروفچین حرفها را در ورساد قرارمیدهد و چون بچند سطررسید آنرا برداشته روی میزکار خود میگذارد. توضیح وقتی میخواهند ورسادرانسبت بطول سطر اندازه بگیرند کلید را بطرف بالا میکشند اندازه گیری بازمیشود آن وقت اندازه گیری را بهر طرف که بخواهند میکشند و پس از اندازه گرفتن طول سطر دوباره کلید را بطرف پایین میکشند اندازه گیری بسته میشود، برای چیدن حروف کنار کلیشه و گراور یا کوتاه و بلند کردن سطور برای گنجانیدن کلیشه و گراور در مطلب اصطلاح ورساد بکار رود