- سرزنده
- سر حال شادمان مسرور: بسیار سر زنده و با نشاط و خوش معاشرت است، معروف مشهور، مهتر قوم سردسته سر جنبان
معنی سرزنده - جستجوی لغت در جدول جو
- سرزنده
- سر حال، سرخوش، شادمان، بانشاط، معروف، نامدار، متنفذ، سردسته، بزرگ تر صنف یا طایفه، سرجنبان
- سرزنده ((~. زِ دَ یا دِ))
- شادمان، سرحال
- سرزنده
- Brisk, Pert, Frisky, Zippy
- سرزنده
- живой , игривый
- سرزنده
- lebendig
- سرزنده
- живий , жвавий
- سرزنده
- żywy, żywiołowy
- سرزنده
- 活跃的 , 活泼的
- سرزنده
- animado, brincalhão, vivo
- سرزنده
- vivace
- سرزنده
- animado, vivaz
- سرزنده
- levendig
- سرزنده
- जीवंत , चंचल
- سرزنده
- ceria, riang
- سرزنده
- حيويٌّ , حيويٌ , حيٌّ , سريعٌ
- سرزنده
- 활발한 , 활발한
- سرزنده
- חיוני , נמרץ , חַי , חיוני
- سرزنده
- 活発な , 元気な
- سرزنده
- canlı, hareketli
- سرزنده
- hai, mwenye furaha, mchangamfu
- سرزنده
- สดใส , ร่าเริง , สดใส , สดใส
- سرزنده
- প্রাণবন্ত , চঞ্চল , প্রাণবন্ত , চঞ্চল
- سرزنده
- زندہ دل , چنچل , سرزنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دارای ارزش
تولیدگر
آنکه چیزی میسازد صانع عامل، آماده کننده تهیه کننده، بنا بانی عمارت کننده، پدید آورنده امری تازه اختراع کننده مخترع مبدع موجد، جاعل، سازگار سازوار، نوازش کننده دلگرم کننده، بخشنده، علاج کننده موثر مفید (دارو)، ساز زننده نوازنده، کسی که آهنگ موسیقی سازد مصنف موسیقی
با نفوذ، کله بزرگ، متمول، کله گنده
آنکه سرش را کنده و بریده باشند: مرغ سر کنده
آن که یا آن چه بسوزد، گرم تابدار، آنکه یا آن چه بسوزاند سوزاننده
ورزش کننده، ورزشکار
ارزش دار، بهادار، دارای ارزش، محترم