جدول جو
جدول جو

معنی سرزنده - جستجوی لغت در جدول جو

سرزنده
سر حال شادمان مسرور: بسیار سر زنده و با نشاط و خوش معاشرت است، معروف مشهور، مهتر قوم سردسته سر جنبان
فرهنگ لغت هوشیار
سرزنده
سر حال، سرخوش، شادمان، بانشاط، معروف، نامدار، متنفذ، سردسته، بزرگ تر صنف یا طایفه، سرجنبان
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
فرهنگ فارسی عمید
سرزنده
((~. زِ دَ یا دِ))
شادمان، سرحال
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
فرهنگ فارسی معین
سرزنده
Brisk, Pert, Frisky, Zippy
تصویری از سرزنده
تصویر سرزنده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سرزنده
живой , игривый
دیکشنری فارسی به روسی
سرزنده
lebendig
دیکشنری فارسی به آلمانی
سرزنده
живий , жвавий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سرزنده
żywy, żywiołowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
سرزنده
活跃的 , 活泼的
دیکشنری فارسی به چینی
سرزنده
animado, brincalhão, vivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سرزنده
vivace
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سرزنده
animado, vivaz
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سرزنده
vif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سرزنده
levendig
دیکشنری فارسی به هلندی
سرزنده
जीवंत , चंचल
دیکشنری فارسی به هندی
سرزنده
ceria, riang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سرزنده
حيويٌّ , حيويٌ , حيٌّ , سريعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
سرزنده
활발한 , 활발한
دیکشنری فارسی به کره ای
سرزنده
חיוני , נמרץ , חַי , חיוני
دیکشنری فارسی به عبری
سرزنده
活発な , 元気な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سرزنده
canlı, hareketli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سرزنده
hai, mwenye furaha, mchangamfu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سرزنده
สดใส , ร่าเริง , สดใส , สดใส
دیکشنری فارسی به تایلندی
سرزنده
প্রাণবন্ত , চঞ্চল , প্রাণবন্ত , চঞ্চল
دیکشنری فارسی به بنگالی
سرزنده
زندہ دل , چنچل , سرزنده
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارزنده
تصویر ارزنده
نفیس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارزنده
تصویر ارزنده
دارای ارزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزنده
تصویر ارزنده
(دخترانه)
محترم، دارای احترام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سازنده
تصویر سازنده
تولیدگر
فرهنگ واژه فارسی سره
آنکه چیزی میسازد صانع عامل، آماده کننده تهیه کننده، بنا بانی عمارت کننده، پدید آورنده امری تازه اختراع کننده مخترع مبدع موجد، جاعل، سازگار سازوار، نوازش کننده دلگرم کننده، بخشنده، علاج کننده موثر مفید (دارو)، ساز زننده نوازنده، کسی که آهنگ موسیقی سازد مصنف موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگنده
تصویر سرگنده
با نفوذ، کله بزرگ، متمول، کله گنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکنده
تصویر سرکنده
آنکه سرش را کنده و بریده باشند: مرغ سر کنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوزنده
تصویر سوزنده
آن که یا آن چه بسوزد، گرم تابدار، آنکه یا آن چه بسوزاند سوزاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورزنده
تصویر ورزنده
ورزش کننده، ورزشکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزنده
تصویر ارزنده
ارزش دار، بهادار، دارای ارزش، محترم
فرهنگ فارسی عمید