- سررسید
- موعود، موعد
معنی سررسید - جستجوی لغت در جدول جو
- سررسید
- روز موعود
- سررسید
- موعد، در بانکداری موعد پرداخت پول سند، دفتر تقویم دار
- سررسید ((~. رَ یا رِ))
- زمان پرداخت پولی که از بانک به عنوان وام گرفته شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حاضرآمدن، به انتها رسیدن مدت
موعد پرداخت پول (سفته برات و غیره)
رسیدن واصل شدن، آمدن، فراهم شدن
یارانه
وا رسی کردن
جایی که سرد باشد ییلاق مقابل گرمسیر
ناگهان رسیدن ناگاه حاضر شدن: به سبب تعمیر جاده راه بسته شد سه اتومبیل دیگر هم سر رسید
پولی که مسلمانان سر شمار از کافران میگرفتند جزیه
آلبالو
رسیدن، فرارسیدن، به موقع رسیدن، ناگاه وارد شدن
ناگهان از راه رسیدن، فرارسیدن موعد کاری، فرارسیدن
بررسی کردن، وارسی کردن، رسیدگی کردن به کاری، پرسیدن، برای مثال آز بگذار که با آز به حکمت نرسی / ور بیان بایدت از حال سنائی بررس (سنائی۲ - ۱۸۳)
مقابل گرمسیر، سرزمینی که هوای آن سرد باشد، ییلاق، جای سرد، بسیار سرد
نرسیده (میوه) نارس، نابالغ (کودک) اندک سال: کس اندر جهان کودکی نارسید بدین شیر مردی و گردی ندید. (شا. لغ)
کمک مالی دولت برای پایین آوردن قیمت مایحتاج ضروری مردم، یارانه (واژه فرهنگستان)
نارس، نابالغ، برای مثال کس اندر جهان کودک نارسید / بدان شیرمردی و گردی ندید (فردوسی - ۱/۲۷۱)
مطالعه
رسیدگی تحقیق
سختی و کاری که بی اندیشه و تامل کنند
پنج انگشت از گیاهان
ریختن آب و مانند آن از سر حوض و جز آن
آنچه، به ویژه مایعات، که به واسطۀ پر شدن ظرفی یا جایی مانند حوض از آن فرو ریزد، فروریختن چیزی، به ویژه مایعات، از ظرفی یا جایی به واسطۀ پر شدن آن
رسیدگی، وارسی، مطالعه و تحقیق
کاری که بی تامل و از روی سستی و سهل انگاری انجام داده شود، سخن یاوه، بیهوده و نسنجیده