سررسیدن سررسیدن غفلتاً وارد شدن. در همان وقت که ضرور بود حاضر آمدن. فجاءهً درآمدن. غیرمنتظر آمدن، سپری شدن مدت. به انتها رسیدن مدت. به آخر آمدن مدت. (یادداشت مؤلف) : مدت اجاره سررسیده است لغت نامه دهخدا
سر رسیدن سر رسیدن ناگهان رسیدن ناگاه حاضر شدن: به سبب تعمیر جاده راه بسته شد سه اتومبیل دیگر هم سر رسید فرهنگ لغت هوشیار
بررسیدن بررسیدن بررسی کردن، وارسی کردن، رسیدگی کردن به کاری، پرسیدن، برای مِثال آز بگذار که با آز به حکمت نرسی / ور بیان بایدت از حال سنائی بررس (سنائی۲ - ۱۸۳) فرهنگ فارسی عمید