جدول جو
جدول جو

معنی سرخوار - جستجوی لغت در جدول جو

سرخوار
(نَمَ دَ / دِ)
مردم ولی شعار و صاحب اسرار باشد. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) ، شاعر. (برهان). شاعر صاحب هنر. (آنندراج) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آلتی شبیه شانه که با آن موی سر را هموار و مرتب می کردند یا سر را می خاراندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرخوار
تصویر پرخوار
کسی که بسیار غذا بخورد، بسیار خوار، شکم پرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخوان
تصویر سرخوان
خواننده ای که پیش خوانی می کند و دیگران ذکر می گویند، مهمان محترم
فرهنگ فارسی عمید
(نَ مَ بَ)
خواننده ای که ابتدا به خواندن کند. (رشیدی) (آنندراج). سرذاکر یعنی شخصی که پیش خوانی کند ودیگران ذکر گویند. (برهان). خواننده. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(سَرْ)
سربار. (رشیدی) (آنندراج). رجوع به سربار شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
درختی است از تیره ’تاکساسیا’ و از جنس ’تاکسوس’، نام گونۀ آن ’ت. بکاتا’ میباشد. این درخت در جنگلهای کرانۀ دریای مازندران در میان بند و ییلاق یافت میشود. آن را در مازندران و گرگان سرخدار و سخدار، در کتول سوختال، در نور سور و در آستارا و فومن سردار یا سردار میخوانند. سرخدار درختی است روشنایی پسند. این درخت در حدود1600 سال عمر میکند. به بلندی 15 متر و قطر 0/80 میرسد. چوب سرخدار سرخ است و برای ساختن مبل های گرانبها مصرف میشود، در منبت کاری و هنرهای زیبا نیز بکار میرود. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 صص 255- 256)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
مرغی است که سرش سرخ باشد و آن را به تازی حمّره خوانند. (آنندراج). رجوع به سرخ رو شود
لغت نامه دهخدا
(سَ خوا / خا)
نام فنی از کشتی. (آنندراج) :
ور مخالف که ترا گفته که سرخواب مزن
گرد موی کمرت پیچ شود تاب مزن.
میرنجات (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ وا)
پرخواره. پرخور. بسیارخوار. اکال. شکم خواره. شکم پرست. اکول. شکمو. شکم گنده. گران خوار. شکم بنده. رزد. رس . عبدالبطن. گلوبنده. شکم پرور. طبلخوار. مقابل کم خوار:
سیه کاسه و دون و پرخوار بود
شتروار دائم به نشخوار بود.
بوالمثل بخاری.
و رجوع به پرخور شود
لغت نامه دهخدا
(بُ خوا / خا)
یکی از دهستانهای بخش مرکزی اصفهان. محدود از شمال به کاشان و از جنوب به دهستان جی و سده و از خاور به بخش کوهپایه و از باختر به رشته کوههای خرسک و گندمان. این دهستان در جلگه واقع است و آب آن از چاه و قنوات است و محصول عمده آن غلات حبوبات و صیفی است. راه شوسۀ اصفهان به تهران از مغرب این دهستان میگذرد. برخوار از 32 آبادی تشکیل شده است. مرکز آن دستجرد و دههای مهمش مورچه خورت و ده نو و دولت آباد و سین است و 60872 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
مرکّب از: بر + خوار، شریک. (ناظم الاطباء)، صاحب مایه که مزدوری بمایۀ او برای او کار کند و نفعرا بدو بازگرداند. (از صحاح الفرس)، شریکی که مایه یا قسمتی از مایه را داده است و کار نمی کند و تنها از سود شرکت سهم میبرد. (یادداشت مؤلف) :
ز بس عطا که دهد هرکه زو عطا بستد
گمان بری که مر او را شریک و برخوار است.
فرخی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از سربدار
تصویر سربدار
آماده جهت بالا رفتن بالای دار
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره مخروطیان جزو رده بازدانگان که برگهای سوزنی شکل و طویل دارد و میوه اش مخروطی و از میوه کاج کوچکتر است. این گیاه در نقاط معتدل آسیا از جمله ایران میروید چوب این درخت قرمز و نسبتا محکم است و چون به خوبی صیقل میشود از آن در صنعت استفاده میکنند سیر دار زرنب رجل الجراد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخ سوار
تصویر سرخ سوار
جگر کبد
فرهنگ لغت هوشیار
سوزن زرینی که زنان جهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک کنند تا نیفتد، پنجه مانندی از استخوان که بدان تن را خارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر خور
تصویر سر خور
آنکه همسرش پیش از وی فوت کند
فرهنگ لغت هوشیار
خواندن آواز پیش از آواز دیگران، سرود گویی تغنی، خواندن سرنوشت کسان، پیش خوانی تا دگران ذکر گویند، استهزاء تمسخر، فاتحه خوانی بر سر قبور مردگان، ابتدای خوانندگی پیش در آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستخوان
تصویر ستخوان
استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازوار
تصویر سازوار
اهل سازش، سازنده، مساعد و موافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشخوار
تصویر دشخوار
سخت و دشوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخواه
تصویر درخواه
خواهش، در خواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبخوار
تصویر آبخوار
آشامنده آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشخوار
تصویر بشخوار
باز مانده آب در ظرفی که از آن آب خورده باشند سوء ر بشخور پیش خور
فرهنگ لغت هوشیار
خواننده ای که به خواندن آغاز کند، کسی که پیش خوانی کند و دیگران ذکر گویند سر ذاکر، فاتحه که بر سر قبر مردگان خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخوار
تصویر برخوار
شریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخواب
تصویر سرخواب
فنی است از کشتی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرادار
تصویر سرادار
خدمتکار بیمارستان، خادم منازل و موسسات، سرایدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخور
تصویر سرخور
((سَ))
آن که بدقدم است و اطرافیانش زود می میرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخوان
تصویر سرخوان
((سَ خا))
خواننده ای که به خواندن آغاز کند، کسی که پیش خوانی کند و دیگران ذکر گویند، سرذاکر، فاتحه که بر سر قبر مردگان خوانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرآخور
تصویر سرآخور
آخته چی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساختار
تصویر ساختار
استراکچر
فرهنگ واژه فارسی سره
اکول، بسیارخوار، پرخوار، پرخور، شکمباره، شکم بنده، شکم پرست، شکمخوار، شکمو
متضاد: کم خوراک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جوی آب ابتدای شالیزار، اندازه
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت جنگلی با نام علمی tohoosbaccataa
فرهنگ گویش مازندرانی