جدول جو
جدول جو

معنی سرتیزی - جستجوی لغت در جدول جو

سرتیزی
(سَ)
تندی. تیزی:
بسیار چو سوزن ارچه سرتیزی کرد
هم بخیۀ بی زریش بر روی افتاد.
فرقدی.
، خشونت. عصبانیت. لجاجت: چون محمدشاه از شهر بیرون شد به در حصار زرند آمد و جنگ درپیوست، چند مرد ازآن او سرتیزی نمودند و در خندق حصار شدند. (بدایعالازمان فی وقایع کرمان).
ز سرتیزی آن آهنین دل که بود
به عیب پریرخ زبان برگشود.
سعدی (بوستان چ فروغی ص 175).
چندانکه قفا خوردم از او چون سندان پیشانی من سخت تر آمد در کار تا باز شدم عاقبت از سرتیزی با آن همه سرزنش. (از تاریخ وصاف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سربازی
تصویر سربازی
سپاهیگری، مربوط به سرباز مثلاً لباس سربازی، دلاوری، شجاعت، فداکاری، جانبازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سحرخیزی
تصویر سحرخیزی
هنگام سحر از خواب برخاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرپیچی
تصویر سرپیچی
نافرمانی
سرپیچی کردن: کنایه از نافرمانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرنیزه
تصویر سرنیزه
آلتی فولادی و نوک تیز که به سر نیزه یا تفنگ نصب کنند
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی یک ساله با برگ های بیضوی و طعم تند و تیز که جزء سبزی های خوردنی مصرف می شود. دارای ید، آهن و فسفات و ضد اسکوربوت است، شاهی، ککژه، ککش، کیکر، کیکیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرسبزی
تصویر سرسبزی
طراوت، شادابی، شادکامی، کامکاری
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
تیزمغز. (برهان). مردم تیزمغز. (آنندراج) : نه گرفتار آمدی بدست جوانی معجب، خیره رأی، سرتیز، سبک پای. (گلستان سعدی) ، خار، نیزه. (برهان) (آنندراج). کنایه از سنان. (انجمن آرا). هر شی ٔ نوکدار. (غیاث) ، تند و تیز. (برهان) (آنندراج). که دارای نوک تیز باشد. نوک تیز:
چو کاسموی و چو سوزن خلندۀ سرتیز
که دیده خار بدین صورت و بدین کردار.
فرخی.
ای خم شکسته بر سر چاه کمیز
با سوزن سوفار درست سرتیز.
سوزنی.
خنجر سرتیزش چو مژگان خوبان عشوه انگیز خونریز. (حبیب السیر ص 322) ، مژگان خوبان. (برهان) (آنندراج). کنایه از مژه. (انجمن آرا) :
از بس خونها که ریخت غمزۀ سرتیز او
عشق به انگشت چپ میکند آن را شمار.
خاقانی.
، سرکش و جنگجو. (غیاث) :
به پیش تست میان بسته لشکری سرتیز.
؟ (از جهانگشای جوینی).
سعدیا دعوی بی صدق به جایی نرسد
کندرفتار و بگفتار چنین سرتیزیم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
بیماریی حاد و ساری که به واسطه ظهور بثوراتی به شکل ماکول سرخ رنگ و علایم عمومی خفیف (خصوصا بزرگ شدن و درد ناک گشتن غدد لفاوی پشت گردن) مشخص است. ماکولها در روز اول شبیه سرخک و روز دوم شبیه مخملک اند و روز سوم محو میشوند این بیماری مصونیت ایجاد میکند. عامل آن نوعی ویروس فیلتران است که در ترشحات بینی و حلق یافت میشود سرخیژه سرخچه سرخک کاذب. توضیح: این بیماری با سرخک نباید اشتباه شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرتیپی
تصویر سرتیپی
رتبه و مقام سر تیپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرپیچی
تصویر سرپیچی
تمرد، نافرمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سربازی
تصویر سربازی
جانفشانی کردن، تا پای جان در رزم ایستادن، جان باختن
فرهنگ لغت هوشیار
گرفتن سر چیزی (مانند شمع)، خاموش کردن شمع و چراغ، عمل از سر گرفتن آغاز کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنیزه
تصویر سرنیزه
آلت فولادین و نوک تیز که آنرا بالای نیزه یا تفنگ نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرسبزی
تصویر سرسبزی
حالت و کیفیت سر سبز
فرهنگ لغت هوشیار
دهنادی ابتدائی، مرتب و با ترتیب منسوب به ترتیب. یا غسل ترتیبی. غسلی است که بانیت و قصد قربت پروردگار نخست سرا پای بدن را به آب بشویند و سپس جانب راست بدن را از شانه راست تا پایین در معرض آب قرار دهند و آنگاه جانب چپ بدن را از شانه چپ بپایینمقابل غسل ارتماسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر تیز
تصویر سر تیز
آنچه که دارای نوک تیز باشد (مانند شمشیر مژگان خوبان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنیزه
تصویر سرنیزه
((سَ. نِ یا نَ زِ یا زَ))
آلتی فولادین و نوک تیز که آن را بالای نیزه یا تفنگ نصب کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرپیچی
تصویر سرپیچی
نافرمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرتیز
تصویر سرتیز
زود خشم، تندخو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرپیچی
تصویر سرپیچی
تخلف، اباء، تمرد، تخطی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرسبزی
تصویر سرسبزی
Lushness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرسبزی
تصویر سرسبزی
luxuriance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرسبزی
تصویر سرسبزی
exuberancia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرسبزی
تصویر سرسبزی
kesuburan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سرسبزی
تصویر سرسبزی
हरियाली
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرسبزی
تصویر سرسبزی
weelderigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرسبزی
تصویر سرسبزی
茂盛
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرسبزی
تصویر سرسبزی
lussuria
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرسبزی
تصویر سرسبزی
exuberância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرسبزی
تصویر سرسبزی
bujność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرسبزی
تصویر سرسبزی
пишність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرسبزی
تصویر سرسبزی
Üppigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرسبزی
تصویر سرسبزی
пышность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرسبزی
تصویر سرسبزی
울창함
دیکشنری فارسی به کره ای