- سرباز
- سرگشاده و بمعنی سپاهی و لشکری و آماده جانبازی
معنی سرباز - جستجوی لغت در جدول جو
- سرباز ((سَ))
- هر یک از افراد سپاه و لشکر، چیزی که سرش باز باشد، سرگشاده، جایی که سقف نداشته باشد
- سرباز
- کسی که دارای پایین ترین درجۀ نظامی است، کنایه از سپاهی، لشکری، نظامی
پیاده در ورزش شطرنج
کسی که از جان و سر خود گذشته و آمادۀ جانبازی باشد
مقابل سربسته، آنچه سرش باز باشد مانند بطری و قوطی و پاکت یا چیز دیگر، سرگشاده
مقابل سرپوشیده، جایی که سقف نداشته باشد، روباز مثلاً استخر سرباز
سرباز گمنام: سربازی ناشناخته که جسد او را از میان کشته شدگان در جنگ انتخاب کنند و به عنوان نمایندۀ سربازانی که در راه وطن جان داده اند به خاک بسپارند و آرامگاه او را تجلیل کنند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جانفشانی کردن، تا پای جان در رزم ایستادن، جان باختن
سپاهیگری، مربوط به سرباز مثلاً لباس سربازی، دلاوری، شجاعت، فداکاری، جانبازی
دلیر، جنگجو، شجاع
پیراهن جامه پوشش پیراهن قمیص، پوشاک جامه جمع سرابیل
بسته یا عدلی کوچک که بر فراز بار چارپای بار کش نهند، باری که بر شتر حمل کنند، کسی که مخارج خود را به گردن دیگران اندازند طفیلی، مزاحم
آنچه که سر آن گشاده باشد سرباز
سرباری، لنگۀ بار یا بسته ای که بالای بار حیوان بارکش بگذارند، کنایه از کسی که هزینۀ زندگی یا کار و زحمت خود را به گردن کس دیگر بیندازد
سربار شدن: باعث زحمت شدن، بر خرج و زحمت و محنت کسی افزودن
سربار شدن: باعث زحمت شدن، بر خرج و زحمت و محنت کسی افزودن
پیراهن، جامه، پوشاک
استنکاف
اباکرد
حیران ماندن، خالی شدن
استراحت کردن تمدد اعصاب کردن
گرد آوردن سرباز طبق مقررات نظامی
محلی که سربازان در آنجا زیست کنند و به تمرین عملیات نظامی پردازند
محلی متعلق به ارتش که سربازان در آنجا به سر می برند
سربازی ناشناخته که جسد او را از میان کشته شدگان در جنگ انتخاب کنند و به عنوان نمایندۀ سربازانی که در راه وطن جان داده اند به خاک بسپارند و آرامگاه او را تجلیل کنند
جمع آوری جوانانی که طبق قانون نظام وظیفه به سن سربازی رسیده اند، گرفتن سرباز
Soldierly
военный
militärisch
військовий
wojskowy
militar
militare
militar
militaire
militair